• امروز : چهارشنبه, ۲۹ مرداد , ۱۴۰۴

دفاع مقدس

عملیات بدر به روایت حاج حبیب فرخی
گفتند دستور عقب نشینی صادر شده

عملیات بدر به روایت حاج حبیب فرخی

ما در عملیات بدر تیم دوازده یا سیزده نفره بودیم و خود شهید آقا سید محمد زینال حسینی خدابیامرز هم همراه ما بود . ما با قایق رفتیم و وقتی در راه داشتیم می رفتیم دیدیم همه ی نیروها در حال برگشتن هستند . پرسیدیم چرا برمیگردید که گفتند دستور عقب نشینی صادر شده و […]

عملیات عاشورای سه به روایت حاج حبیب فرخی
نحوه شهادت شهید محمد بهرامی

عملیات عاشورای سه به روایت حاج حبیب فرخی

قبل از عملیات عاشورای سه ، لشگر سیدالشهداء علیه السلام ، تیپ سیدالشهدا بود و هنوز به لشگر ارتقاء پیدا نکرده بود . حاج علی فضلی که فرمانده لشگر شد ، تیپ تبدیل به لشگر . اولین عملیاتی که در زمان فرماندهی حاج علی فضلی انجام شد به نظرم عملیات عاشورای سه بود . عملیات […]

بیان ماموریت یک نیروی تخریبچی در عملیات به روایت حاج حبیب فرخی
وظیفه ی تخریبچی این بود که ...

بیان ماموریت یک نیروی تخریبچی در عملیات به روایت حاج حبیب فرخی

معمولا عملکرد گردان تخریب در زمان عملیات به این شکل بود که ابتدا باید بچه های واحد اطلاعات عملیات می رفتند و منطقه عملیات را شناسایی می کردند . زمانی که یک تیم اطلاعات عملیات می رفت حداکثر چهار یا پنج نفر بودند و حتما از این چهار یا پنج نفر ، یک نفرشان نیروی […]

دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی
همین اخلاق و رفتار بود که افراد را جذب می کرد

دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی

روزهای اول که ما شهید حاج عبدالله را می دیدیم برایمان خیلی عجیب بود که ایشان در همه چیز پیشرو بودند . مثلا وقتی برای نماز صبح بیدار می شدیم ، می دیدیم ایشان از قبل برای نماز آماده شده است و دارند نماز می خوانند در حالی که هنوز اذان صبح گفته نشده بود […]

راوی و رزمنده گردان تخریب حاج حبیب فرخی
در مقطعی پاسدار وظیفه بودم اما

راوی و رزمنده گردان تخریب حاج حبیب فرخی

به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین ، حاج حبیب فرخی یکی از رزمنده های گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام و یکی از یادگاران و هم نفس های شهدای دفاع مقدس هستند که بنا بر شنیده ها از سایر همرزمان ، نقش کلیدی و مهمی را در برهه ای که در گردان حضور داشته اند […]

آخرین وداع شهید بابابزرگی با فرزندانش
آخرین ارتباطم را با دنیا قطع کردم

آخرین وداع شهید بابابزرگی با فرزندانش

رزمندگان آماده اعزام به عملیات والفجر هشت بودند . همه در حیاط بیمارستانی در خرمشهر ایستاده بودیم و حاج علی فضلی (فرمانده لشکر سیدالشهداء علیه السلام) در حال سخنرانی بود . برای انجام کاری به سمت ساختمان بیمارستان رفتم و بعد از انجام کار ، توی مسیر برگشت داشتم با عجله می دویدم که متوجه […]

شهدای هفت تن آل صفا به روایت روحانی گردان تخریب
سلام بر بدن هایی که پاره پاره شدند

شهدای هفت تن آل صفا به روایت روحانی گردان تخریب

بعد از عملیات فکه قرار شد برای مین گذاری یگ گروه به فاو برود. حدود 20 نفر بودیم که هفت تن آل صفا آن جا شهید شدند. آن زمان حاج عبدالله تازه شهید شده بود و سید محمد زینال حسینی فرمانده بود . شهید سید محمد به من گفت شما هم با بچه ها برو.. […]

وقتی سند موقعیت شهید کهن به نام گردان تخریب خورد
گروه هایی که به قرارگاه ثارالله مامور شده بودند

وقتی سند موقعیت شهید کهن به نام گردان تخریب خورد

تا آن جا که در خاطرم هست ، قرار بود در سال شصت و سه عملیاتی شکل بگیرد که ما از زمان دقیق و مکان آن خبر نداشتیم ولی فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیده بودند که برای انجام این عملیات باید یک قرارگاهی تشکیل بشود . این قرارگاه را تشکیل دادند و نام آن […]

گنجشک هایی که از لب برکه آب میخوردند
خاطره هایی از روحیه ی مهربان شهید نوریان

گنجشک هایی که از لب برکه آب میخوردند

بعضی از بچه های گردان تخریب نماز شب خوان بودند و تا صبح بیدار بودند و بعضی هم تا اذان صبح میخوابیدند . اما در هر صورت ، بعد نماز صبح کسی حق خوابیدن نداشت . بعد از نماز صبح برای ورزش و نرمش و دعای صبحگاهی میرفتیم بیرون محوطه تا بعد از طلوع آفتاب […]

شهادت حاج قاسم ، حاج رسول و شهید اکبری به روایت حاج اسماعیل گوهری
ماموریت گردان تخریب در سردشت ، سال 1366

شهادت حاج قاسم ، حاج رسول و شهید اکبری به روایت حاج اسماعیل گوهری

لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام در منطقه ی سردشت یک خط پدافندی داشت که قبلا خط عراقی ها بود و ظاهرا به تازگی تصرف شده بود . یکی دو تا از گردان های لشگر آن جا مستقر بودند . عراقی ها آن جا یک سری میدان مین داشتند که قبل از شکستن خط شان کاشته […]

عملیات کربلای پنج به روایت حاج اسماعیل گوهری
دست شفاعت و اخوت با شهید سید محمد زینال حسینی

عملیات کربلای پنج به روایت حاج اسماعیل گوهری

عملیات کربلای پنج درواقع یک عملیات تعجیلی برای غافل گیری دشمن بود . عملیات کربلای چهار، تقریبا پانزده روز قبل از عملیات کربلای پنج اتفاق افتاد . به خاطر لو رفتن عملیات و عدم الفتحی که شکل گرفت ، دشمن جشن و شادی به پا کرد و در همه ی رسانه های دنیا اعلام کرد […]

گروهی که میرفتند و تاسیسات اولیه را ایجاد میکردند
شهید سلطانعلی معصومی

گروهی که میرفتند و تاسیسات اولیه را ایجاد میکردند

شهید سلطانعلی معصومی پسر کوچک خانواده ی گران قدر معصومی بود که با پنج شش تا از برادرهای دیگرش و پدرشان، همگی در گردان بودند . او یکی از بچه های شاداب ، پر جنب و جوش و رزمی گردان بود . منظور از رزمی ،  ورزش های رزمی نیست ، منظور نیروی آماده و […]

من مجذوب همین رفتارهای شهید عباس بیات شدم
آن جا هم دیدم که خیلی پخته صحبت کرد

من مجذوب همین رفتارهای شهید عباس بیات شدم

من به شهید عباس بیات خیلی نزدیک بودم . باهم  بچه محل بودیم . به نظر من، سطح علمی و عمق معرفتیش با بچه های دیگرفاصله داشت . انگار از خیلی ها یک سر و گردن بالاتر بود و جزء عرفای گردان محسوب می شد . بسیارمنظم بود و در مسائل مربوط به زندگی روزمره […]

ویژگی های فرماندهی شهید حاج عبدالله نوریان به روایت حاج اسدالله سلیمانی
الطاف الهی به شهید نوریان

ویژگی های فرماندهی شهید حاج عبدالله نوریان به روایت حاج اسدالله سلیمانی

من فکر میکنم ویژگی های منحصر بفردی که شهید حاج عبدالله نوریان داشت ، بیشتر لطف الهی به ایشان بود به خاطر اخلاصی که داشت . به نظرم نمی شود بعضی از آن ها را به پای علم یا تجربه او گذاشت چون آن زمان ،شرایط و سن و سال ایشان با خیلی های دیگر […]

مسئول تدارکات گردان تخریب ، شهید عنایت الله رزاقی
هر کاری از دستش بر می آمد برای بچه ها انجام میداد

مسئول تدارکات گردان تخریب ، شهید عنایت الله رزاقی

گردان تخریب ، به طورمعمول و براساس سهمیه ای که داشت یک سری وسایل تدارکاتی می گرفت و بین رزمنده ها توزیع می کرد . گاهی پیش می آمد که چند تا از این ها اضافه بیاید ولی بخاطر اینکه به تعداد نبود و نمی توانستند دوباره به همه بدهند ؛ آن ها را کنار […]

شهدایی که در آتش میدان مین سوختند و قرآنی که نسوخت
شناسایی میدان مین اطراف هویزه

شهدایی که در آتش میدان مین سوختند و قرآنی که نسوخت

منطقه خوزستان از لحاظ جغرافیایی و پوشش گیاهی ، عمدتا مسطح و گندم زار بود . در خلال جنگ ، شاید برای یکی دو سال ، گندمی که آنجا کاشته بودند ، درو نشده بود و به همین دلیل ما با منطقه ای وسیع به شکل علفزار مواجه بودیم . این در شرایطی بود که […]

عمامه ی ما آخوند ها
از حساسیت دشمن روی عمامه تا خاطرات شیرین

عمامه ی ما آخوند ها

عمامه ما آخوندها ، در زمان جنگ قصه هایی داشت. دشمن بر روی آن حساس بود و خیلی از مواقع ، به خصوص در جزیره ی مجنون که بچه ها مکالمات بیسیم بعثی ها را شنود می کردند ؛ وقتی آن ها ، مثلا یک روحانی که می آمد می گفتند امامشون آمده ، خمینی […]

مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر
ماجرای کمک به شهید طحانی

مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر

یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده  و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود  اما بسیار […]

مرکز تحقیقات گردان تخریب و شهید سید امین صدرنژاد
آن زمان ، تازه فهمیدیم ایشان چه کاری کرده است

مرکز تحقیقات گردان تخریب و شهید سید امین صدرنژاد

شهید سید امین صدرنژاد یکی از پاسدارهایی بود که در جبهه لباس پاسداری می پوشید . جالب است بدانید کمتر کسی در گردان بود این مسئله را رعایت می کرد و لباس پاسداری بپوشد . پاسدار ها تواضعی داشتند که کمتر لباس پاسداری می پوشیدند . ایشان جزو کسانی بودند که لباس پاسداری می پوشید […]

واجب تر از نماز شب ، محافظت کردن از اموال بیت المال است
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

واجب تر از نماز شب ، محافظت کردن از اموال بیت المال است

شهید حاج عبدالله نوریان چادر اختصاصی ندشت . یک چادر فرماندهی زده بود اما این چنین نبود که بخواهد فقط در آن چادر بخوابد . آن چادر را برای کار ، مشورت کردن و جلسه گذاشتن با معاون گردان و… برپا کرده بودند ولی چون معمولا می رفتند کارهای هماهنگی را انجام می دادند ، […]

عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد صادق دانشی
سه ماموریتی که به دوش بچه های تخریب بود

عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد صادق دانشی

همکاری ما با شهید حاج عبدالله نوریان ادامه داشت و نیرو هایشان تحت آموزش بودند تا آن که موعد عملیات فرا رسید و فرماندهان تصمیم گرفتند که عملیاتی به نام والفجر دو در منطقه حوالی پیرانشهر صورت بگیرد . یکی دو سفر هم برای شناخت محیطی ، به اتفاق شهید حاج عبدالله نوریان رفتیم و […]

سرنوشت مردی که یقه ی پیراهن بسیجی اش را برش زده بود
عاقبت افراط و تفریط

سرنوشت مردی که یقه ی پیراهن بسیجی اش را برش زده بود

یکی از خاطراتی که در ذهنم هست ، مربوط به یک بنده ی خدایی میشود که موهایش را غالباً می تراشید و یک جای مهری هم در پیشانی اش بود . یقه ی پیراهن بسیجی اش را با قیچی برش زده بود و مثل یقه ی دیپلمات و آخوندی در آورده بود . پیراهنش را […]

خاطراتی که پدر شهید سیامک معمارزاده برای ما تعریف کرد
بعد از شهادت شهید معماز زاده ایشان را شناختیم

خاطراتی که پدر شهید سیامک معمارزاده برای ما تعریف کرد

معمولا رسم بود که بعد از عملیات ها ، قرار می گذاشتیم که وقتی برای مرخصی به تهران آمدیم ، برویم و به خانواده های شهدا سر بزنیم . بعد از شهادت شهید سیامک معماز زاده هم همینطور شد . قرار گذاشتیم و در دو راهی دزاشیب جمع شدیم . من بودم و حاج عبدالله […]

نحوه شهادت شهید محمدرضا بسطام خانی و شهید محمدرضا دوقوز
شهید بسطام خانی یک یا حسین گفت و شهید شد

نحوه شهادت شهید محمدرضا بسطام خانی و شهید محمدرضا دوقوز

چند وقتی که از حضور ما در مقر گردان تخریب گذشت ، یک روز بلند شدیم برای پاک سازی میدان مین ، به منطقه ی گیلان غرب رفتیم . صبح زود حرکت کردیم و به سمت سپاه گیلان غرب رفتیم . ماشین را پارک کردیم ، نمیدانم غذا خوردیم یا نه اما یادم هست که […]

لباس رزم و لباس طلبگی شهید مهدی ضیائی
طلبه و تخریبچی شهید مهدی (همایون) ضیائی

لباس رزم و لباس طلبگی شهید مهدی ضیائی

شهید مهدی ضیائی نسبت به بچه های گردان ، یک حس و حال و هوای دیگری داشت . میتوان گفت در فضای جنگ و جبهه ، از یک سنخ دیگری پرورش یافته بود . یک تعدادی از بچه ها را بین بچه ها داشتیم که اینها عمیق تر و تودار تر بودند و دنبال درک […]