گردان تخریب ، به طورمعمول و براساس سهمیه ای که داشت یک سری وسایل تدارکاتی می گرفت و بین رزمنده ها توزیع می کرد . گاهی پیش می آمد که چند تا از این ها اضافه بیاید ولی بخاطر اینکه به تعداد نبود و نمی توانستند دوباره به همه بدهند ؛ آن ها را کنار می گذاشتند و در مراسم هایی که برگزار می شد از آنها استفاده می کردند .
مسئول تدارکات گردان ما ، پیرمردی بود به نام حاج عنایت الله رزاقی . ایشان تاکید داشت که حتما این جیره های اضافه در مراسم ها مورد استفاده قرار بگیرد و به همه برسد.
بعضی وقت ها بچه های گردان که با مسئول تدارکات شوخی داشتند؛ می گفتند” ما خودمون اینجا جشن فلان گرفتیم … . مثلا میگفتند جشن حضرت زهرا گرفتیم یا مثلا جشن تولد گرفتیم و آتش به اختیار می رفتند و به آن کالاهای اضافه که در واحد تدارکات بود ؛ تک می زدند و مقداری را از چادر بیرون می آوردند .
مسئول تدارکات هم که همیشه درب های سوله تدارکات را قفل می کرد می گفت : من ماندم چه کسانی و چه جوری می آیند این ها را از این جا برمی دارند می برند ؟
روی درب سوله تدارکات ، یک گلوله ی توپ گذاشته بودند تا هوا رد و بدل شود . برادر محمدرضا جعفری که جثه ی کوچکی داشت ؛ از آن جا رد می شد و داخل می رفت .
شهید عنایت الله رزاقی مدت زیادی در گردان نبود . شاید ، کمتر از سه ماه بود که آمد و شهید شد . یادم هست که به حالات معنوی بچه های گردان غبطه می خورد و علاقه مند بود تا هرطور که از دستش برمیاد ، کاری برای این بچه ها انجام بدهد .
حاج آقا رزاقی نهایتا در عملیات والفجر ۸ در منطقه ام الرصاص شهید شد و تا جایی که من اطلاع دارم ، پیکرش هم تا یک مدتی در آنجا مانده بود .