• امروز : سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳

لشگر 21 حمزه

خاطرات اسارت در اردوگاه موصل
گفتند با ایران به توافق رسیدند

خاطرات اسارت در اردوگاه موصل

به نام خدا قبل از خاطرات مربوط به اردوگاه موصل ابتدا دو خاطره برای شما می گویم در منطقه که ما بودیم هشت سنگر در عقب وجود داشت و دو سنگر به فاصله 200 متر جلوتر که سنگر ی که ما در آن مستقر بودیم  جلو زیر دیدگاه عراقی ها بود و سنگر از همه […]

جانباز و آزاده سر افراز آقای جواد رجبی
سرباز تیپ بیست و یک حمزه

جانباز و آزاده سر افراز آقای جواد رجبی

به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم  دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541  مشهد بودیم لجستیکی و بعد […]

ماجرای اسارت سربازان ارتش در دهلران
به روایت سرباز ، جانباز و آزاده دفاع مقدس

ماجرای اسارت سربازان ارتش در دهلران

بسم الله الرحمن الرحیم به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم  دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541  مشهد […]

مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟
خدا رحمت کند شهید دهقان را

مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟

خدا رحمت کند شهید دهقان و ستوان بیقام که بنده خدا یک دختر هم داشت و بچه شیراز بود. این بنده خدا زمانی که فرمانده آقای حاتمی به مرخصی رفته بود به جای ایشان فرمانده بود. بعد از اینکه شهید شد یک نفر دیگر امد. همیشه به ما می گفت کانال بکنید تا تیر مستقیم […]

هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند
ما را داخل شهر میچرخاندند و هلهله میکردند

هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند

تازه اسیر شده بودیم و هنوز در خاک ایران بودیم . هم گروهی های ما بچه های اهواز بودند و دو کلمه به من یاد داده بودند عطشانه به معنای تشنه ام و یکی جائع به معنای گرسنه ام است و من به آنها گفتم عطشانه که یک نفر امد و اسلحه را روی سر […]

روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
نحوه اسارت سربازان ارتش توسط لشگر بعث عراق

روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران

تاریخ 21/4/67  در ساعت یک ربع مانده به شش صبح خدا رحمت کند آقای ابراهیم تمر تاشی که بچه ترکمن صحرا بود .ایشان پاس بخش بود و من هم مسئول مهمات بودم با هم گشت می زدیم. شب قبل از عملیات ما مادر سنگر بودیم و رفتیم برای بچه ها غذا بگیریم. قبل از اینکه […]

نگهداری خط دهلران و نهر عنبر زبیداد
عملیات لشگر بیست و یک حمزه

نگهداری خط دهلران و نهر عنبر زبیداد

در سال شصت و شش ، ما را برای نگهداری خط دهلران و نهر عنبر زبیداد بردند و آن جا مستقر شدیم . بعد از 10 الی 15 روز ما را برای خط نگهداری اعزام کردند. ما از سه راه موسیان که رد می شدیم بعد از پاسگاه زید بود. در طول نگهداری خط ما […]

عملیات برای نگهداری خط مقدم
عملیات لشگر بیست و یک حمزه

عملیات برای نگهداری خط مقدم

ما را برای یک عملیات شبانه  در تاریخ 28/9/66 برای نگهداری خط مقدم که بچه ها عملیات می کنند اعزام کردند . گروهان یک عملیات انجام دادند و ما که گروهان دو بودیم برای نگهداری خط باید به جلو اعزام می شدیم. ما را شبانه حرکت دادند و رفتیم به کانال ها و آماده بودیم […]