• امروز : چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسایی میدان مین اطراف هویزه

شهدایی که در آتش میدان مین سوختند و قرآنی که نسوخت

  • کد خبر : 3956
شهدایی که در آتش میدان مین سوختند و قرآنی که نسوخت

منطقه خوزستان از لحاظ جغرافیایی و پوشش گیاهی ، عمدتا مسطح و گندم زار بود . در خلال جنگ ، شاید برای یکی دو سال ، گندمی که آنجا کاشته بودند ، درو نشده بود و به همین دلیل ما با منطقه ای وسیع به شکل علفزار مواجه بودیم . این در شرایطی بود که […]

منطقه خوزستان از لحاظ جغرافیایی و پوشش گیاهی ، عمدتا مسطح و گندم زار بود . در خلال جنگ ، شاید برای یکی دو سال ، گندمی که آنجا کاشته بودند ، درو نشده بود و به همین دلیل ما با منطقه ای وسیع به شکل علفزار مواجه بودیم . این در شرایطی بود که براساس گزارش های رسیده ، می دانستیم آن منطقه توسط عراق مین گذاری شده  و  باید پاک سازی شود که با وجود آن علف های بلند و نامرتب ، پاک سازی اش بسیار دشوار به نظر می رسید . با این حال بعضی اوقات ، ناچار بودیم زمین های آن منطقه را آتش بزنیم و بعد صبرکنیم تا خاکستر بشود و شعله ی آن علف های بلند فروکش کند تا حداقل مین هایی که بصورت جهنده در میدان مین قابل رویت هستند ، شناسایی شوند . سپس نیروها برای انجام عملیات پاکسازی مستقر می شدند .

من خاطرم هست که شهید غفاری نیا ، یکی از نیروهای تخریبچی و از بچه های تخریب قرارگاه خاتم بود . ایشان جوان بسیار رشید و شجاعی بود که از عملیات بیت المقدس با یگان تخریب همراهی می کرد.

در آن برهه ، شهید غفاری نیا همراه ما بود . یک شب خودش رفته بود تا میدان مین اطراف هویزه را شناسایی کند و بعد طبق روال ، کار پاک سازی مین ها را انجام بدهد . حول و حوش ساعت ده و نیم شب بود که متوجه شدیم ایشان به مقر برنگشته . ما که نگران شده بودیم به محل میدان رفتیم و دیدیم محدوده ای آتش گرفته که احتمالا  همان جایی بود که شهید غفاری نیا برای شناسایی رفته بود .

از برکت قدم مبارک شهید محمود کاوه ، زمین‌گیرها سینه از خاک کندند

ما شبانه وارد میدان مین شدیم در حالی که یک میدان مین دیگر در امتداد این میدان مین بود و ما متوجه آن نشده بودیم . به لطف خدا ، بدون آنکه پاهایمان به موانع و سیم تله ای برخورد کند از آن گذشتیم  و خودمان را به کانون آتشی که برپاشده بود ، رساندیم . متاسفانه تاریکی محض شب مانع آن می شد تا ما بتوانیم شهید غفاری نیا و شخص دیگری که همراهش بود را پیدا کنیم . وقتی جستجوها نتیجه ای نداد ، تصمیم گرفتیم به مقر بازگردیم . فردا صبح اول وقت مجدداً به محل میدان مین ، برگشتیم و آن جا بود که با پیکر دو شهید عزیزمان یعنی شهید غفاری نیا و عزیز دیگرمان که اسمش را خاطرم نیست ، مواجه شدیم .

آن هنگام ، چیزی که توجه من را جلب کرد ؛ قرآنی بود که در دست شهید غفاری نیا بود . بدن این شهید بزرگوار ، در خلال آتش ، به طور کامل سوخته بود اما قرآنی که در دست ایشان بود کاملا سالم مانده بود و همه را متحیر کرد . ما با همراهی دیگر رزمندگان ، پیکر این دو شهید عزیز را به عقب انتقال دادیم . یاد و خاطره ی رشادت های شهید غفاری نیا عزیز و قرآنی که نسوخت تا همیشه در خاطرمان باقی می ماند .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3956
  • نویسنده : حاج محمدصادق دانشی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20دی
عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد صادق دانشی
سه ماموریتی که به دوش بچه های تخریب بود

عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد صادق دانشی

07فروردین
شهدایی که اعتراض و انتقاد داشتند ولی دست از مجاهدت نکشیدند
حاج عبدالله گوش به فرمان حضرت امام بود

شهدایی که اعتراض و انتقاد داشتند ولی دست از مجاهدت نکشیدند

ثبت دیدگاه