• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
او شجاعتش ذاتی بود

معاون تیپ عاشورا شهید شیرعلی سام

  • کد خبر : 3111

در تیپ 7 دزفول مسئول گروهان بودند . ولی در هنگام شهادت معاون تیپ عاشورا بودند. من در بچگی یک آدم به شدت ترسویی بودم درب خانه را باز می کردم نگاه نمی کردم که پشت در کیست . منزل ما اجاره ای بود اما 500 متر بود و خیلی بزرگ بود. در را که […]

در تیپ 7 دزفول مسئول گروهان بودند . ولی در هنگام شهادت معاون تیپ عاشورا بودند. من در بچگی یک آدم به شدت ترسویی بودم درب خانه را باز می کردم نگاه نمی کردم که پشت در کیست . منزل ما اجاره ای بود اما 500 متر بود و خیلی بزرگ بود. در را که باز می کرد بلافاصله فرار می کردم که یک وقت لولو نباشد . اما در اول محرم اسلحه بدست و افسر گارد است و همه چیز را فراموش کردم سنگ را بر می داشتم و بر سر دشمن می زدم  من دو تا آدم شجاع به ذات دیدم یکی شهید ابوالفضل نمکی بود که تیپ 313 جزء نیروهایی بود که خودمان آموزش دادیم  و آن جا شهید شد.  و  یکی شهید شیر علی سام بود. من با ایشان در منطقه آشنا شدم وقتی رسیدیم به منطقه شلمچه و خط را تحویل گرفتیم ایشان به ما پیوست همان لحظه اول که آمد شروع کرد به آموزش دادن آرپیجی به من . منم بچه تهرونی بودم و گفتم بلدم. گفت بگو ببینم سرعت تانک را چطور می فهمی  که چقدر جلوتر بگیری ؟ چون وقتی هدف متحرک دارید باید جلوتر بزنی ؟ با صبر و حوصله تک به تک به من آمو زش داد و همان شب من را به جلو برد تا با هم کمین بزنیم. خیلی برایم جالب بود. کمین زدیم و فاصله 180 متر بود و سخت بود. در یک سطح صاف خاریزمان 180 سانت بود و آن طرف هم همینطور بود. فاصله را رفتن خودش یک داستان است. نمی شود وصف کرد . اولین کاری که کرد این بود که جان پناه مطمئن تر را برای من انتخاب کرد. در همان موقعیت آموزش  داد که چطور بخوابم یه وقتایی باید بخوابی و بزنی که زاویه باید 90 درجه باشد. و نسوزی زیرا آتیشی که می زند فرد را می سوزاند. و این 90 درجه بودذن خودش داستان ی دارد.ایشان تمام کارهای من را انجام داد و بعد به خودش رسید  هر لحظه ممکن بود که او را ببینند و بزنند. ما سال 63 فهمیدیم که عراقی ها رازید دارند. ( رادار توده انسانی) نمی دانستم و من از کسی نشنیده بودم. من بیش از 200 بار پشت خط عراقی ها رفته بودن و نفهمیدم که رادار توده انسانی دارند. یعنی رادار توده زنده داشتند و هر جنبنده ای را می دیدند. یکی از ادادهای غیبی همین بود که آنها ما را نمی دیدند. یارو با افسرهای می جنگد که سال ها تجربه دارند و اشتباهاتی می کنند که احمقانه است. اما شما احمقانه عمل می کنید و خدا درست می کند. شهید شیرعلی سام  من را جاگیر کرد و پناه داد و آن شب را من با آن شهید بودم . سه شلیک کردیم و فرار کردیم. زیرا ماندن بعد از شلیک خطرناک بود البته یک  آیفا و یک جیب زدیم و برگشتیم به عقب .  این ها آدم های عجیبی بودند . ما الان نمی توانیم تشخیص بدهیم که بچه های خودمان به درد چه کاری می خورند . در آن زمان تشخیص می دادند که این بچه ها به در چه کاری می خورند. دومین کاری که شهید شیرعلی داشت دائم الذکر بودن بود. لحظه هایی که صحبت نمی کرد در حال ذکر کردن بود. تا لحظه ای که می خوابید ذکر می گفت. دائم الوضو بود. خیلی برایش مهم بود . هیکل چهار شانه و قوی و ورزیده داشتند. رفتارش مانند شهید ابراهیم هادب بود لباس های گشاد و شلوار کردی. در منطقه جشن پتو داشتیم و شوخی های این تیپی می کردیم با هم کل می انداختیم .  کشتی می گرفتند . ما از ایشان ادعا نمی دیدیم . نیروهای ما  لر بودند و لرها هم یکی از خصوصیات بارزشان کشتی های محلی خودشان است. و شهید سام هم یک رگش به لرها می خورد . یک نفر نبود که بتواند شیرعلی را تکان بدهد و همه را می زد. شجاعتش ذاتی بود.

مواجهه ی شهید حاج کاظم رستگار با نفاق
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3111
  • نویسنده : حاج محمد انجمی پور
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

23مرداد
وقتی حاج عبدالله میخواست روحیه و معنویتش را تقویت کند
خاطره ای که شهید حاج عبدالله نوریان تعریف میکرد

وقتی حاج عبدالله میخواست روحیه و معنویتش را تقویت کند

09آبان
بواسطه ی رفاقت با شهید توحید ملازمی به گردان تخریب لشگر ده رفتیم
06آبان
قمقمه ی شهید حاج علی موحد دانش
مرحله اول عملیات بیت المقدس

قمقمه ی شهید حاج علی موحد دانش

ثبت دیدگاه