• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
همین اخلاق و رفتار بود که افراد را جذب می کرد

دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی

  • کد خبر : 4063
دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی

روزهای اول که ما شهید حاج عبدالله را می دیدیم برایمان خیلی عجیب بود که ایشان در همه چیز پیشرو بودند . مثلا وقتی برای نماز صبح بیدار می شدیم ، می دیدیم ایشان از قبل برای نماز آماده شده است و دارند نماز می خوانند در حالی که هنوز اذان صبح گفته نشده بود […]

روزهای اول که ما شهید حاج عبدالله را می دیدیم برایمان خیلی عجیب بود که ایشان در همه چیز پیشرو بودند . مثلا وقتی برای نماز صبح بیدار می شدیم ، می دیدیم ایشان از قبل برای نماز آماده شده است و دارند نماز می خوانند در حالی که هنوز اذان صبح گفته نشده بود . وقتی اذان تمام می شد و نماز تمام می شد ، ایشان در آن محلی که محل نماز خوانده بود ، می ایستاد و به مدت نیم ساعت یا چهل دقیقه قرآن تلاوت می کردند . دائم در حال خواندن قرآن و دعا و نماز بودند .
آن جا با حاج عبدالله و روحیاتش آشنا شدیم و دیدیم که واقعا روحیه ای ایشان روحیه ی معنوی و اخلاقی است . یعنی درست همانطور که اسلام تاکید می کند .
هیچ وقت نمی آمدند عنوان بکنند که من فرمانده ی گردان تخریب هستم . یعنی منیتی در شخصیت ایشان وجود نداشت و یکی از شاخص های مهم ایشان همین بحث مسائل معنوی و اخلاقی ایشان بود . از طریق همین اخلاق و رفتار بود که افراد را جذب می کرد . همه ی ما به نوعی جذب ایشان شدیم چون مانند یک پدری مهربان و دوست داشتنی تمام حرف هایش برای ما قابل پذیرش بود و به آن عمل می کردیم . ما رفتار و کردار ایشان را می دیدیم که خیلی فرق می کرد با رفتار کسانی که رفتارهایشان یک چیز و گفتارهاشان یک چیز دیگر است و در شخصیت شان دوگانگی وجود دارد . در صخصیت حاج عبدالله این دوگانگی وجود نداشت و حرف و عمل واقع تا یکی بود . اگر یک مطلبی عنوان می شد ، معلوم بود که این حرف از ته دل گفته شده . معلوم بود که از تمام اعماق وجود گفته شده

حاج عبدالله نوریان گفت حاج قاسم اصغری فرمانده خوبی میشه

و به آن باور وجود دارد . این باور باعث می شد که دیگران هم که اطراف این فرمانده گردان بودند باور کنند که این حرف واقعا حرف درستی است .
در آن دوره ی تخصصی که یک ماهه بود و دوره ی سختی هم بود ، ما دوره ی آموزشی را گذراندیم . بیشتر کلاس ها را آقا سید محمد زینال حسینی و حاج عبدالله نوریان برگزار می کردند .

موضوع آموزش ما ، آشنایی با مواد منفجره و تخریب بود . ابتدا با مین های غیرمسلح و بعد از یک مدت که دستمان راه افتاد با مین های مسلح کار می کردیم و این دوره را می گذراندیم . تقریبا هر هفته شاید سه – چهار شب خشم داشتیم برای اینکه تجربه و آمادگی پیدا کنیم که در میدان مین واقعی بتوانیم درست عمل کنیم . بنابراین یک آمادگی کاملی وجود داشت.
روزها کلاس بود و شب ها هم خشم شب بود . در فاصله ی بین کلاس ها و خشم شب ها ، صحبت های معنوی ، عقیدتی و اخلاقی انجام می شد . خواب ما خیلی محدود شده بود چون به هر حال دوره ی آموزشی بود و کار اصلی و فشرده ی ما بحث آموزش و کار بود . یک میدان مین آموزشی درست کرده بودیم نیمه های شب بیدار میشدیم و روی آن میدان مین کار می کردیم . بیشتر کار ما در شب بود چرا که معمولا عملیات های سپاه و نیروهای رزمنده در شب انجام می شد . بخاطر همین باید در شب و تاریکی هوا با این شرایط جنگی کنار می آمدیم . یعنی باید یاد می گرفتیم در شرایط جنگی چگونه در کوتاه ترین زمان بتوانیم میدان مین را شناسایی کنیم و کار کنیم .

ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب

همانطور که میدانید ، میدان مین براساس نقشه چیده می شود . معمولا مین های میدان مین هایی که ما می دیدیم ترکیبی بود از مین های ضد نفر ، ضد نفرات . اگر میدان مین نزدیک جاده بود ، های ضد خودرو و ضد تانک هم میکاشتند .
بنابراین میدان های مین نظم و انسجام خاصی دارند مثل میدان خوشه ای و یا مثلثی . یعنی اگر شما در یک شب می توانستید در آن تاریکی نقشه را تشخیص بدهید و بفهمید که به چه شکل کاشته شده است ، می توانستید میدان را شناسایی بکنید و براساس آن کار بکنید .

یک شب من نصفه شب بیدار شدم و میخواستم بروم بروم تجدید وضو کنم که یک دفعه دیدم فرماندهان گردان ، یعنی شهید آقا سید محمد زینال حسینی و شهید حاج عبدالله نوریان و شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج ناصر اربابیان دارند مین های انفجاری را در اطراف چادرها کار می گذارند . ما همه اموراتمان در چادرها می گذشت و برای من عجیب بود که چرا اینها دارند پشت چادر مین میکارند . یکی از این بزرگواران به من گفت کجا می روی ؟ گفتم می خواهم بروم دست و صورتم را بشویم . گفتند پس همان جا بمان و فعلا سمت چادرها نیا . خلاصه بعد از چند دقیقه انفجار انجام شد و بعد تیراندازی و خشم شب برگزار شد .
در زمان تیر اندازی و خشم شب ، نزدیک نرفتم و بعد از آن که سکوت برقرار شد ، من هم نزدیک چادرها آمدم . به چادر که رسیدم دیدم بچه ها از چادری که من در آن بودم بیرون نمی آیند . آقا سید محمد به من گفت برو داخل و ببین چرا بچه ها بیرون نمی آیند ؟ من رفتم دیدم این انفجار به قدری شدید و نزدیک به چادر بوده که بچه ها در چادر دچار سردرگمی شده اند .

نوش جانتان اما گرسنگان اتیوپی این طوری غدا نمی خورند که شما می خورید

معمولا یک طرف چادر بسته بود و یک طرفش باز بود . همه بچه ها رفته بودند به آن سمتی که زیپ چادر بسته است و از آن جا می خواستند بیرون بروند . من یادم هست دوستانی که می خواستند جوراب بپوشند و بعد بیایند کفش هایشان را بپوشند و بیرون بیایند ، کیسه ماسک را به جای جوراب در پایشان می کردند . من بیرون آمدم و به سید گفتم آقا سید فکر کنم بچه ها را موج انفجار گرفته است . یکی از بچه ها که عینک زده بود را موج گرفته بود و موج انفجار باعث شده بود شیشه ی عینکش ترک بردارد . این نشان می داد که انفجار خیلی نزدیک بوده . خلاصه رفتیم دست بچه ها را دانه دانه گرفتیم و بیرون آوردیم .

ما آنقدر در این دوره ی آموزشی با بحث انفجار و مین و تیراندازی آشنا شده بودیم که برایمان خیلی عادی شده بود . هر شب یا یک شب درمیان این خشم شب ساعت های متفاوت برگزار می شد برای آن که ما آمادگی پیدا بکنیم که بتوانیم در عملیات ها وارد بشویم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4063
  • نویسنده : حاج حبیب فرخی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه