• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
به روایت خواهر شهید مدافع حرم

محمدرضا برای زیارت به سوریه رفته است؟

  • کد خبر : 1533
محمدرضا برای زیارت به سوریه رفته است؟

محمدرضا بچه شیرینی بود و از همان کودکی اخلاق‌های خاصی داشت، به حجاب بسیار اهمیت می‌داد و مثل پدرم سخت‌گیر بود. عید سال ۹۳ یکی از اقوام به افغاستان و شهر هرات آمد و سوغاتی مادر را به دستم داد. بسته را که باز کردم، دیدم پارچه سبزی داخل بسته است. با خودم گفتم مادرم […]

محمدرضا بچه شیرینی بود و از همان کودکی اخلاق‌های خاصی داشت، به حجاب بسیار اهمیت می‌داد و مثل پدرم سخت‌گیر بود. عید سال ۹۳ یکی از اقوام به افغاستان و شهر هرات آمد و سوغاتی مادر را به دستم داد. بسته را که باز کردم، دیدم پارچه سبزی داخل بسته است. با خودم گفتم مادرم به زیارت ائمه (ع) رفته و برای ما پارچه تبرکی گذاشته است.

به مادرم زنگ زدم و پرسیدم سفر کجا بودند که مادر خندید و گفت: «من سفر نبودم، محمدرضا چند ماهی هست که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفته و این پارچه را از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) تبرک آورده است، الان هم به مرخصی آمده است و به ما گفته پارچه را بین خواهر و برادر‌ها به نیت تبرک تقسیم کنیم.

از مادرم پرسیدم: «محمدرضا برای زیارت به سوریه رفته است؟»

مادر گفت: «نه، سوریه جنگ است و محمدرضا هم برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) آنجاست.»

به مادر گفتم: «خطرناک است و اگر محمدرضا به شهادت برسد، کسی نیست که پیکرش را برایمان بیاورد.»
وی ادامه داد: «محمدرضا برای گرفتن رضایت هر روز پیش مادرم و همسرش می‌آمده، ولی آن‌ها مخالفت می‌کردند، آنقدر برایشان صحبت می‌کند و شرایط را توضیح می‌دهد تا سرانجام موافقت می‌کنند.

آخر شهریورماه سال ۹۳ بود که خبر شهادت محمدرضا را به ما دادند. نزدیک به یکسال در سوریه جنگید و هر ۳ ماه یکبار ۲ هفته به مشهد می‌آمد و دوباره عازم می‌شد. ۷روز بعد از شهادت او را به ایران آوردند. متأسفانه ما نتوانستیم گذرنامه تهیه کنیم و به تشییع جنازه برادرم نرسیدیم، ولی به مراسم چهلم رسیدم .

شنیدم مسجدی هست که در آنجا برای اعزام به سوریه ثبت نام میکنند

محمدرضا در گروه زرهی لشکر فاطمیون خدمت می‌کرد و جزو گروه‌های اولی بود که به جبهه رفت و برای دفاع از حرم جنگید.

همرزم‌های برادرم برایمان تعریف کردند که بعد از برگشت از عملیات زمانی که از تانک‌ها پیاده می‌شوند تا پیکر همرزمان خود را به عقب بیاورند، همان موقع خمپاره‌ای به طرفشان می‌آید و محمدرضا شهید می‌شود.
در فیلمی که به ما نشان دادند، صورت برادرم سالم بود، اما یک سمت بدنش از بین رفته بود و دست و پایش قطع شده بود.

 

به روایت سرکار خانم فاطمه توسلی ( خواهر شهید محمد رضا توسلی و مادر شهید کاظم توسلی )

 

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=1533
  • منبع : خبرگزاری شهر آرا

خاطرات مشابه

ثبت دیدگاه