• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
ماجرای کمک به شهید طحانی

مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر

  • کد خبر : 3952
مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر

یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده  و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود  اما بسیار […]

یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده  و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود  اما بسیار مودب ، مهربان و متواضعانه باهمه برخورد می کرد و در برنامه های فرهنگی و نمایش هایی که اجرا می کردیم ، خیلی همراه بود .

به یاد دارم شهید اربابیان ، مانوری تدارک دیده بود که بعدها به شوخی ، اسم این مانور را یسر بعد از عسر گذاشتند.

در این مانور ، پیش بینی شده بود  که بچه ها ، یک روزه  از موقعیت شهید کهن  به سمت روبه روی پادگان دوکوهه رفته و بعد  از آن جا مسیری را پیاده به سمت دز  طی کنند . اما اشکالاتی پیش آمد. بعضی از بچه ها گم شدند و اتفاقات عجیبی در آن مانور رخ داد . آن وقت از سال هوا گرم بود ما وقتی مقداری پیش رفتیم ، دیدیم از آن مسیری که پیش بینی و تدارک دیده شده ؛ نمی شود به سمت دز رفت  و بعد از تلاش هایی برای عبور در نهایت، برگشتیم . در بازگشت به خاطر گرمای هوا تشنگی به بچه ها غلبه کرده و شرایط سختی رقم زده بود.به این ترتیب یک مانور تبدیل به یک موقعیت جدی شد .

بعضی بچه ها از شدت تشنگی ، از پا افتاده و جامانده بودند که بعد از رسیدن عده ای به مقر، با ماشین دنبال آن ها رفتیم .

پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی

بعضی دیگر از بچه ها در مسیر، گودالی را پیدا کرده بودند که مقداری آب در آن جمع شده بود . آب گل آلود بود و  داخلش ماهی های ریز و موجوداتی هم دیده میشد ولی به جهت شدت تشنگی ای که ایجاد شده بود از آن آب خوردند . حتی بعضی از بچه ها با پوتین هایشان برای بقیه  که ناتوان شده بودند ؛ آب می آوردند .  خلاصه آن همه سختی و شدت ، الحمدالله به خیر گذشت و بدل به یک مانور واقعی شد که شرایط سخت عملیات را برای آماده کردن بچه ها ، تداعی میکرد .

در آنجا شهید طحانی که  پرانرژی تر و قوی تر بود ؛ جلو می رفت که هم مسیر را پیدا کند و هم آب پیدا کند . یک دفعه تعدادی از بچه ها به من اطلاع دادند که شهید طحانی در گودالی گیرافتاده و نمیتواند از آنجا خارج شود. من به فکر افتادم و گفتم بچه ها نگران نباشید . ما رفتیم به کمک شهید طحانی و با استفاده از عمامه ، که حدود هفت متر پارچه هست ،  ایشان را از آن فضا ، بیرون آوردیم .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3952
  • نویسنده : حجه الاسلام سید محمد عابدین زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه