• امروز : چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۳
آن جا هم دیدم که خیلی پخته صحبت کرد

من مجذوب همین رفتارهای شهید عباس بیات شدم

  • کد خبر : 3976
من مجذوب همین رفتارهای شهید عباس بیات شدم

من به شهید عباس بیات خیلی نزدیک بودم . باهم  بچه محل بودیم . به نظر من، سطح علمی و عمق معرفتیش با بچه های دیگرفاصله داشت . انگار از خیلی ها یک سر و گردن بالاتر بود و جزء عرفای گردان محسوب می شد . بسیارمنظم بود و در مسائل مربوط به زندگی روزمره […]

من به شهید عباس بیات خیلی نزدیک بودم . باهم  بچه محل بودیم . به نظر من، سطح علمی و عمق معرفتیش با بچه های دیگرفاصله داشت . انگار از خیلی ها یک سر و گردن بالاتر بود و جزء عرفای گردان محسوب می شد . بسیارمنظم بود و در مسائل مربوط به زندگی روزمره ، باوجود سن کمی که داشت خیلی پخته و سنجیده عمل میکرد.

خیلی به خاطر نمی آورم اما ، عباس بخاطر مسئولیتی که در خانه بر عهده داشت تبدیل به یک مرد پخته ی تمام عیار شده بود . به همین خاطر ، در بعضی از مواقع مثل انجام کارهای اداری گردان یا نظم دادن و برپا کردن چادرها خیلی مؤثر واقع می شد .

خود من در خیلی از مسائل باهاش مشورت می کردم و ازش کمک می گرفتم . مثلا یادم می آید که می خواستم یک موتور بخرم و از عباس کمک خواستم . با هم رفتیم میدان رازی گمرک که بورس فروش موتور هست.آن روز با موتور عباس رفته بودیم . من نمیدانستم با کیفی که پول هارا در آن گذاشته بودم چه کنم ضمن اینکه با خودم فکر میکردم ممکن است کیف را بدزدند اما عباس کیف را گرفت و به دوشش انداخت بعد گفت “اگه همینطوری عادی بندازمش کسی شک نمیکنه که توش پول زیادی هست و اتفاقی نمی افته خیالت راحت” . خلاصه آن جا هم دیدم که خیلی پخته صحبت کرد.موقع معامله خیلی قشنگ چانه میزد ، و خیلی هم اعتماد به نفس داشت و من مجذوب همین رفتارهایش می شدم .

انگار یک فرشته ای است که بر روی زمین نازل شده
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3976
  • نویسنده : حاج اسدالله سلیمانی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه