• امروز : دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳

گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء

خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود
پای کار وایسید ، ما ها باید بمونیم

خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود

شهید سید محمد زینال حسینی ، دومین فرمانده گردان تخریب ، از لحاظ نظامی خیلی توانمند و قدرتمند بود . شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده اول گردان ) معمولا کارهای فرماندهی و ستادی رو انجام میداد ، یعنی جلسات لشکر رو می رفت و بیشتر بیرون بود . آموزش بچه های گردان و تربیت […]

حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم
خاطرات مادر شهید حاج رسول فیروزبخت

حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم

من حدیقه ناصر ترابی مادر حاج رسول هستم. اسم پسرم پرویز بود.  وقتی به جبهه رفت اسمش را  رسول گذاشت. پسرم به من می گفت : وقتی به من پرویز می گویند خجالت میکشم.  چرا اسم من را پرویز گذاشتید ؟! در جبهه اسمش را عوض کرده بودند و اسمش را رسول گذاشته بودند. وقتی […]

گردو هایی که حساب و کتاب داشت و کار به دستمان داد
از رفاقت تا شهادت با شهید مجتبی اکبری نسب

گردو هایی که حساب و کتاب داشت و کار به دستمان داد

من و شهید مجتبی اکبری نسب ، همزمان با هم به گردان تخریب اعزام شدیم . معمولا بچه هایی که بار اول می روند یک جایی بیشتر با هم دوست میشوند و بیشتر از دیگران همدیگر را میشناسند . من فکر می کنم که شهید اکبری هم مثل من ، سال شصت وشش بار اولشان […]

گرهی که با دستان شهید حاج قاسم اصغری باز شد
خاطره ای که شهید حاج امیر یشلاقی تعریف میکرد

گرهی که با دستان شهید حاج قاسم اصغری باز شد

یک خاطره ای از شهید حاج قاسم اصغری یادم هست که آن را مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برایم تعریف میکرد . قبل از بیان خاطره باید عرض کنم که مرحوم حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی یکی از رزمندگان گردان تخریب بودند که چند سال پیش فوت شدند . منتها ایشان در گردان […]

حاج رسول ، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد
شهید حاج رسول فیروزبخت

حاج رسول ، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد

یک روز که در پادگانی در شهر سنندج بودیم ، حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان تخریب) آمد و یک سری صحبت ها کرد در ارتباط با یک سری پاک سازی میادن مین که به ما محول شده بود . آن جا اسم بچه ها را برای پاک سازی اعلام کردند . دو گروه شدیم ، […]

عملیات والفجر دو به روایت حاج مهدی قدیمی
کلیاتی که از والفجر دو یادمه

عملیات والفجر دو به روایت حاج مهدی قدیمی

ما بچه های گردان تخریب ، زمان عملیات والفجر دو ، در منطقه ی حاج عمران بودیم . من فقط یادمه که توی منطقه ی حاج عمران بودیم که یه دفعه ما رو برداشتن بردن یه منطقه ی کوهستانی که ما هیچ اطلاعاتی ازش نداشتیم و به ما گفتن که باید اینجا برید عملیات . […]

پسته ای که روی زمین افتاده بود
مسئول تدارکات گردان ، شهید حسین کاشانی

پسته ای که روی زمین افتاده بود

در جریان عملیات خیبر تقریبا دو سه روزی من در گردان مانده بودم و حاج عبدالله از گردان بیرون رفته بود . شهید حسین کاشانی که آن موقع مسئول تدارکات گردان بود ، از من سراغ می گرفت که برادر عبدالله کجاست ؟ حاج عبدالله در آن زمان هنوز مکه نرفته بود و ایشان را […]

وقتی حاج عبدالله میخواست روحیه و معنویتش را تقویت کند
خاطره ای که شهید حاج عبدالله نوریان تعریف میکرد

وقتی حاج عبدالله میخواست روحیه و معنویتش را تقویت کند

شهید حاج عبدالله نوریان در عملیات خیبر شمیایی شدند و ایشان را بردند در نقاهت گاه تختی و سرم و دارو زدند و بیست روزی آنجا تحت درمان بود تا اینکه بهتر شد . بعد از بیست روز ایشان به ارتفاعات بازی دراز رفتند . بازی دراز محل سیر و سلوک حاج عبدالله بود . […]

فرمانده ای که از فرماندهی فراری بود
شهید سید محمد زینال حسینی

فرمانده ای که از فرماندهی فراری بود

بعد از شهادت حاج عبدالله نوریان (فرمانده اول گردان تخریب) جانشین ایشون و معاون اول گردان ، شهید سید محمد زینال حسینی خیلی به هم ریخته بود . به سید محمد گفتن که تو بیا و فرماندهی گردان تخریب رو بعهده بگیر . اما سید محمد نپذیرفت و جبهه رو ول کرد و برگشت به […]

توی راه شناسایی ماشینمون خراب شد
گاهی اوقات هم ما از این کارها میکردیم

توی راه شناسایی ماشینمون خراب شد

یادم هست یک بار با یکی از بچه ها توی موقعیت زاغه خواب بودیم که دیدم یه نفر اومد پیشونی منو ماچ کرد . چشمام رو باز کردم و دیدم شهید حاج عبدالله نوریانه . حاج عبدالله گفت پاشو بریم برای شناسایی . سه نفری راه افتادیم و رفتیم . توی راه ماشینمون خراب شد […]

بشتابید که وقت جبران زیان ها هم نیست
وصیت نامه شهید حاج قاسم اصغری

بشتابید که وقت جبران زیان ها هم نیست

پس از حمد و ستایش خداوند تبارک و تعالی و درود بیکران بر خاتم الانبیاء (ص) و سلام بر امامان معصوم (ع) و سلام بر امام مهدی علیه السلام منجی عالم بشریت و برپا کننده قسط و عدل و بر نائب بر حقش امام خمینی(ره) که خداوند سایه پر برکتش را از سر همه ملل […]

مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد
شهید همایون (مهدی) ضیائی

مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد

شهید همایون (مهدی) ضیائی دنبال مسائل عرفانی و سیر و سلوک و برنامه و ذکر بود و من هم از چیزهایی که در دوران طلبگی یاد گرفته بودم به ایشان انتقال می دادم . به ایشان می گفتم : نباید به بچه ها بگویی و آن ها بفهمند ! ایشان هم واقعاً رعایت می کرد […]

یک جنازه  می بردیم و یک جنازه تحویل می گرفتیم
بعد از پذیرش قطع نامه 598

یک جنازه  می بردیم و یک جنازه تحویل می گرفتیم

بعد از پذیرش قطعنامه ، فرماندهان خط با فرمانده های خطی عراق ارتباط گرفته بودند ، چون جنگ نبود . بچه های خط خودمان با مسئول خط عراقی ها صحبت می کردند . بعضی از آنها می دانستند جنازه های نیروهایشان کجاست و ما هم می دانستیم و می گفتیم فلان جا جنازه بچه های […]

از خودت بپرس تو برای انقلاب چیکار کردی ؟
گاهی میشد که از کار خسته می شدم

از خودت بپرس تو برای انقلاب چیکار کردی ؟

من و برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت خیلی با هم صمیمی بودیم . حاج رسول با اینکه از من کوچکتر بود اما نسبت به من رفتار بزرگی داشت . من  در خیلی از کار ها را با ایشان مشورت می کردم . در سال هایی که ایشان ئر جبهه بودند ، من مربی امور […]

آنروز فهمیدم بین من با شهید زینال حسینی چقدر فاصله است
شهید سید محمد زینال حسینی

آنروز فهمیدم بین من با شهید زینال حسینی چقدر فاصله است

من یادم است که ما با شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان)  شبانه به اردوگاه کوثر ، حومه شهر اندیمشک رفتیم که نیرو بیاوریم . شنیده بودیم که یک تعدادی نیروی جدید آمده بودند و خواستیم برویم که آنها را به گردان تخریب بیاوریم. خلاصه رفتیم و سید محمد برایشان صحبت کرد . یک […]

اگر میخواهید به جهنم بروید من میخوانم
این هم خاطره ای از حاج رسول بود

اگر میخواهید به جهنم بروید من میخوانم

من قاسم فیروزبخت برادر شهید رسول فیروزبخت هستم. ما چهار برادر بودیم که همگی در جبهه به فعالیت مشغول بودیم . من در گردان حضرت علی اکبر بودم و حاج کاظم در توپ خانه بود. محمد در تدارکات بود و حاج رسول در تخریب بود. در اردوگاه کوثر یک حالت چهار راه مانندی هست . […]

لطف شهید سید محمد زینال حسینی فقط شامل برادرش شد
سید مجتبی هم این را می دانست

لطف شهید سید محمد زینال حسینی فقط شامل برادرش شد

شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی (برادر فرمانده گردان تخریب ) بچه ی جنوب شهر بود و خیلی شوخ طبع بود اما در عین حال خیلی تلاش می کرد که جلوی آقا سید محمد با کسی شوخی نکند . در واقع خیلی به آقاسید محمد ( فرمانده گردان ) احترام می گذاشت . یکی از […]

به ما میگفت شما زیاده روی کردید و به اونا میگفت شما یه قدم جلو تر از اسلامید
به یک عده میگفتن بهشتی و به یک عده جهنمی

به ما میگفت شما زیاده روی کردید و به اونا میگفت شما یه قدم جلو تر از اسلامید

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) و شهید سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) مکمل همدیگه بودن . یک مقدار ممکن بود گاهی اختلاف داشته باشن با همدیگه ولی حاج عبدالله مدیر بود و مدبر بود که از لحاظ روحی و معنوی خیلی تاثیر گذار بود توی گردان . آقا سید محمد خیلی شجاع بود […]

بعثی ها پیکر شهدا را تله میکردند
شهید محسن علیپور بائی

بعثی ها پیکر شهدا را تله میکردند

در عملیات خیبر خیلی از جنازه ها در جزیره مجنون مانده بود . بچه های تخریب ، شب ها با بچه های تعاون میرفتند و جنازه ها را به عقب می آوردند . بچه های تخریب اول نگاه می کردند که تله ای به بدن ها نباشد چون عراقی ها می دانستند که بچه های […]

کارگاه انسان سازی شهید حاج عبدالله نوریان
مثل شهید علیرضا جلیلوند

کارگاه انسان سازی شهید حاج عبدالله نوریان

به ذهن من اینطور میرسه و اینطور برداشت میکنم که شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی که در مقطعی فرمانده و معاون گردان تخریب بودند ، در نقش مکمل هم دیگر بودند . شهید حاج عبدالله یک بچه معنوی بود . نمیخوام بگم عملیاتی نبود ولی سیدمحمد علملیاتی تر بود . […]

برادر ها ! همه مثل شهید حاج قاسم اصغری باشید
توصیه ی شهید سید محمد زینال حسینی

برادر ها ! همه مثل شهید حاج قاسم اصغری باشید

من با هماهنگی شهید حاج قاسم اصغری اومدم به گردان تخریب . به این صورت که رفتم درب خانه‌ شهید اصغری و گفتم می خواهم بیایم به تخریب . قبلش مدتی کردستان بودم ، مدتی لشکر ۲۷ بودم که هم زمان با عملیات خیبر بود . بعد اومدم گفتم می خواهم بیایم به گردان تخریب […]

شهید حاج قاسم اصغری اینگونه خاطره تعریف میکرد
طوری می گویم که ریا نباشد و تو چیزی یاد بگیری

شهید حاج قاسم اصغری اینگونه خاطره تعریف میکرد

شهید حاج قاسم اصغری از عملیات سیدالشهداء ع می گفت  و تعریف میکرد ؛ میگفت : دریاچه ماهی ، سمت شلمچه ، دریاچه ای بود با آب راکد که مانند آب استخر صاف بود.  بچه ها رفتند و دشمن آتش را بست به بچه ها و بچه ها روی زمین خوابیدند و نمی توانستیم کاری […]

پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی
وقتی بحث ، بالا گرفت ...

پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی

شهید پیام پوررازقی ، این بچه‌ی مظلوم ! توی جلسه‌ی قبل از عملیات ام الرصاص که بحث می‌کردند ، بچه‌های اطلاعات گفته بودن که بچه های تخریب نباید بیان برای شناسایی . چون عملیات لو میره . ما اطلاعاتی ها خودمون میریم شناسایی می‌کنیم و مسائل رو میگیم . توی ستاد فرماندهی لشگر ، در […]

روحیه ی بچه های گردان تخریب به روایت حاج حسن نسیمی
ما در صحنه ی کارزار بودیم اما ادعایی نداریم

روحیه ی بچه های گردان تخریب به روایت حاج حسن نسیمی

ما در صحنه ی کارزار بودیم اما ادعایی نداریم بلکه باید دیگران بیایند و ما را قضاوت کنند . نکته ای که درباره ی بچه های گردان ما حائز اهمیت است این است که به نظر من آن بچه هایی که شیطنت هایی داشتند و اصطلاحا شلوغ تر بودند ، در زمان کار و در […]

روز ها و حوادث بین عملیات های خیبر و بدر
خمینی بت شکن ، بت جدید رو بشکن

روز ها و حوادث بین عملیات های خیبر و بدر

بحث عملیات خیبر ، یک عقبه و مقدماتی دارد . مدتی قبل از عملیات خیبر در تهران ، در پادگان ولیعصر میان فرماندهان وقت سپاه اختلاف نظر ها و بحث هایی راجع به عملیات خیبر پیش آمده بود . شهید حاج کاظم رستگار و شهید حسن بهمنی در آن مقطع نسبت به عملیات خیبر انتقاداتی […]