• امروز : سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳

به روایت حاج مسعود میسوری

چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری
من مدیر روی دست مدیران جبهه و جنگ هنوز ندیدم

چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری

بعد از عملیات والفجر هشت ، که حاج عبدالله نوریان شهید شد ، سید محمد به هم ریخته بود و می گفت نمیخوام من فرمانده باشم ولی بعد مجبور شد و قبول کرد . اوایل فرماندهی آقا سید محمد ، من و یک سری از بچه ها مامور شدیم به گردان حضرت زینب سلام الله […]

مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم
شوخ طبعی به سبک شهید حاج رسول فیروزبخت

مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم

شهید رسول فیروزبخت یک شخصیت ورزشی ، کماندویی و رزمی داشت . ژست های خیلی آرتیستی هم داشت . یک سری روش های طنز داشت . خیلی شجاع بود . استایل ورزشی و جسمی اش خیلی خوب بود . از آن دسته آدم هایی بود که اهل معنویات بود ولی خودش را خیلی دور از […]

خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود
پای کار وایسید ، ما ها باید بمونیم

خون شهدا نمیگذاشت شهید سید محمد به مرخصی برود

شهید سید محمد زینال حسینی ، دومین فرمانده گردان تخریب ، از لحاظ نظامی خیلی توانمند و قدرتمند بود . شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده اول گردان ) معمولا کارهای فرماندهی و ستادی رو انجام میداد ، یعنی جلسات لشکر رو می رفت و بیشتر بیرون بود . آموزش بچه های گردان و تربیت […]

گرهی که با دستان شهید حاج قاسم اصغری باز شد
خاطره ای که شهید حاج امیر یشلاقی تعریف میکرد

گرهی که با دستان شهید حاج قاسم اصغری باز شد

یک خاطره ای از شهید حاج قاسم اصغری یادم هست که آن را مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برایم تعریف میکرد . قبل از بیان خاطره باید عرض کنم که مرحوم حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی یکی از رزمندگان گردان تخریب بودند که چند سال پیش فوت شدند . منتها ایشان در گردان […]

فرمانده ای که از فرماندهی فراری بود
شهید سید محمد زینال حسینی

فرمانده ای که از فرماندهی فراری بود

بعد از شهادت حاج عبدالله نوریان (فرمانده اول گردان تخریب) جانشین ایشون و معاون اول گردان ، شهید سید محمد زینال حسینی خیلی به هم ریخته بود . به سید محمد گفتن که تو بیا و فرماندهی گردان تخریب رو بعهده بگیر . اما سید محمد نپذیرفت و جبهه رو ول کرد و برگشت به […]

برادر ها ! همه مثل شهید حاج قاسم اصغری باشید
توصیه ی شهید سید محمد زینال حسینی

برادر ها ! همه مثل شهید حاج قاسم اصغری باشید

من با هماهنگی شهید حاج قاسم اصغری اومدم به گردان تخریب . به این صورت که رفتم درب خانه‌ شهید اصغری و گفتم می خواهم بیایم به تخریب . قبلش مدتی کردستان بودم ، مدتی لشکر ۲۷ بودم که هم زمان با عملیات خیبر بود . بعد اومدم گفتم می خواهم بیایم به گردان تخریب […]

شهید حاج قاسم اصغری اینگونه خاطره تعریف میکرد
طوری می گویم که ریا نباشد و تو چیزی یاد بگیری

شهید حاج قاسم اصغری اینگونه خاطره تعریف میکرد

شهید حاج قاسم اصغری از عملیات سیدالشهداء ع می گفت  و تعریف میکرد ؛ میگفت : دریاچه ماهی ، سمت شلمچه ، دریاچه ای بود با آب راکد که مانند آب استخر صاف بود.  بچه ها رفتند و دشمن آتش را بست به بچه ها و بچه ها روی زمین خوابیدند و نمی توانستیم کاری […]

پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی
وقتی بحث ، بالا گرفت ...

پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی

شهید پیام پوررازقی ، این بچه‌ی مظلوم ! توی جلسه‌ی قبل از عملیات ام الرصاص که بحث می‌کردند ، بچه‌های اطلاعات گفته بودن که بچه های تخریب نباید بیان برای شناسایی . چون عملیات لو میره . ما اطلاعاتی ها خودمون میریم شناسایی می‌کنیم و مسائل رو میگیم . توی ستاد فرماندهی لشگر ، در […]

خاطره ای از حاج قاسم اصغری که مرحوم یشلاقی تعریف میکرد
مرحوم حاج امیر یشلاقی می خندید و تعریف می کرد

خاطره ای از حاج قاسم اصغری که مرحوم یشلاقی تعریف میکرد

مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برای من خاطره ای تعریف می کرد که این خاطره را من به نقل از ایشان برای شما تعریف میکنم ؛ ما یک دژبانی در کرخه داشتیم . رودخانه ی کرخه یک پلی داشت شبیه پل های عابر پیاده . کنارش را میله بندی کرده بودند که مثل […]

اولین باری که شهید حاج قاسم اصغری را دیدم
بعد از عملیات خیبر

اولین باری که شهید حاج قاسم اصغری را دیدم

من بچه ی قلعه حسن خان (شهر قدس) بودم . شهید حاج قاسم اصغری هم بچه ی قلعه حسن خان بود اما یکدیگر را نمیشناختیم . قبل از عملیات خیبر در سال شصت و دو ، به تازگی تیپ حبیب بن مظاهر تشکیل شده بود و این اولین باری بود که ثبت نام میکردند و […]

دیدار با خانواده شهید داوود ابراهیمی
حدیثی که مادر شهید ابراهیمی خواند

دیدار با خانواده شهید داوود ابراهیمی

در گردان رسم که وقتی یکی از بچه ها به شهادت می رسید ، در اولین فرصت ، کل گردان به مرخصی می آمد و اولین کاری که می کردند این بود که به قبل از این که به خانه هایشان بروند و به خانواده های خودشان سر بزنند ، قبل از این که پراکنده […]

حاج ناصر گفت داوود ابراهیمی در عملیات بعدی شهید میشود
ثبات قدم های شهید داوود ابراهیمی

حاج ناصر گفت داوود ابراهیمی در عملیات بعدی شهید میشود

در یک مقطعی ، در پادگان امام علی سنندج بودیم و تا جایی که خاطرم هست ، در آن زمان من مسئول مقر بودم . شهید حاج ناصر اربابیان چند نفر را شمرد و گفت این ها در عملیات بعدی شهید می شوند ، و از آن چهار شاید سه نفرشان شهید شدند اما من […]

حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند
سه بار سوره ی توحید را بخوانید

حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند

شهید داوود ابراهیمی بچه ی کم سن و سالی بود . هنوز ریش و سبیل در نیاورده بود ، چشم های زاغ داشت . پوست سفید و زیبا و خیلی خوشگلی داشت . در جبهه بدلیل شرایط خاصی که وجود داشت ، یک سری قواعد درباره ی دوستی ها و رفاقت ها بود که بچه […]

شهید غلامحسین رضایی ، جوان خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا
وقتی غلامحسین رضایی خاطره تعریف میکرد

شهید غلامحسین رضایی ، جوان خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا

شهید غلامحسین رضایی ، جوانی سبزه رو ، بسیار خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا بود . توجه اش به مسائل عبادی و ذکر و نماز خیلی خوب بود یعنی آدم باطن دار و با معنویتی بود . به لحاظ نظامی هم خوب و قوی بود .  به قول امروزی ها بمب روحیه […]

بیدار شو ! یک صلوات بفرست و بگیر بخواب
مهدی ضیائی شهید شد ولی تو

بیدار شو ! یک صلوات بفرست و بگیر بخواب

یک شب برادر سلیمان آقائی ، من را از خواب بیدار کرد و گفت : یک صلوات بفرست . گفتم چرا صلوات بفرستم؟ هر کاری کرد صلوات نفرستادم! از روی لجبازی هم صلوات نفرستادم. بعداً برایم تعریف کرد و گفت آن شب بعد از تو ، رفتم شهید مهدی ضیائی را هم بیدار کردم و […]

تقابل اسطوره ها و شرّ و شیطون های گردان تخریب به روایت حاج مسعود میسوری
دو مدل رفتاری رایج بین بچه های تخریب

تقابل اسطوره ها و شرّ و شیطون های گردان تخریب به روایت حاج مسعود میسوری

همونطور که حاج آقا تاج آبادی فرمودند ، اصطلاح اسطوره ها رو ، برادر حاج علی بهجانی ممقانی مُد کرد . بین بچه های گردان تخریب ، دو مدل رفتاری بوجود اومده بود . غیر از یک عده که نیروهای عادی بودند ، یک سری از بچه ها بودند که اینا خیلی شعائر مذهبی و […]

شهید سید محمد زینال حسینی گربه ها رو دم حجله کشت
خاطره ای از زبان شهید حاج ناصر اربابیان

شهید سید محمد زینال حسینی گربه ها رو دم حجله کشت

شهید سید محمد زینال حسینی از بچه های شهید چمران بود . ظاهرا از همون اول جنگ توی جبهه بود . خاطره ای رو فکر می کنم حاج ناصر اسماعیل یزدی تعریف می کردن که شهید علیرضا پیکاری گفته بود که یک سرگرد ارتشی فرمانده گردان تخریب بود و گردان هم در حد یک گروه […]

استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق
شهید سعید صدیق

استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق

شهید سعید صدیق یک جوان خیلی لاغر و اصطلاحا ترکه ای بود . من یادمه یک سری که برای آموزش رفته بودیم ، یک اژدر بنگال دستش بود و داشت میدوید ولی وقتی پاهاش رو که نگاه میکردیم ، مثل نی قلیون بود و خیلی ماهیچه هایش دیده نمی شد. من تعجب کرده بودم و […]

ویژگی شهید علی اصغر صادقی
حرمت و شخصیت و عزت آدم های مقابل

ویژگی شهید علی اصغر صادقی

شهید علی اصغر صادقی یکی از اون کسایی بود که محبتش از همون لحظه اول که دیدمش به دلم نشست . به نظرم می آید از ما بزرگتر بود . خب معمولا آدم هایی که توی معاشرت اجتماعیشون آدم های باحالی هستند ، حرمت و شخصیت و عزت آدم های مقابل رو خیلی خوب و […]

از همون لحظه ی اول توی دل همه نفوذ کرده بود
شهید حسن پردازی مقدم

از همون لحظه ی اول توی دل همه نفوذ کرده بود

شهید حسن پردازی مقدم یه مدت گردان تخریب نبود . من زمانی که اومدم ایشون نمیدونم به چه دلیلی توی گردان نبود . البته قبل از من توی گردان بود . ولی من که بیست و سوم تیرماه 1364وارد گردان تخریب شدم ، ایشون توی گردان نبود . بعد از عملیات عاشورای سه دوباره اقای […]

نه میجوشید ، نه میگفت ، نه میخندید
شهید حمیدرضا علیپور

نه میجوشید ، نه میگفت ، نه میخندید

شهید حمیدرضا علیپور ، یه شخصیت جدی ، اهل مراقبه واهل ذکر بود . نزدیک غروب که میشد یه گوشه ای توی محوطه ی گردان حضرت زینب می نشست . همیشه این موقع ها در حال ذکر گفتن بود و خلوتی با خدا داشت. اشکی داشت، حالی داشت . شهید علیپور نه با بچه ها […]

اعتکاف در ارتفاعات بازی دراز
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

اعتکاف در ارتفاعات بازی دراز

در منطقه ی فاو که بودیم ، در یک خانه ای مستقر بودیم که منزل کناری ما را شبانه با بمب زدند و خانه چون کاه گلی بود کلاً خراب شد . صبح ، شهید حاج قاسم اصغری گفت : شهید حاج عبدالله نوریان می گوید من دیشب روی پشت بام نماز شب می خواندم […]

من خیلی کم توفیق پیدا می‌کردم واسه‌ی نماز شب امّا …
تجربه همنشینی با شهید پیام پوررازقی

من خیلی کم توفیق پیدا می‌کردم واسه‌ی نماز شب امّا …

من یه بار توی مرخصی سوار مینی‌بوس شدم و به سمت تهران می‌رفتم که پیام رو دیدم که یه لباس آبی رنگی هم تنش بود . آبی سرمه‌ای ولی نه خیلی سیر ، اما سرمه‌ای بود . کنار هم نشستیم توی مینی‌بوس ولی نمی‌دونم چجوری توصیف کنم! دیدید که یه موقعی توی نماز یا توی […]

کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند
حاج عبدالله بسیار صلواتی بود

کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند

شهید حاج عبدالله نوریان آدمی بود که با صلوات کارش را راه می انداخت . آدمی بود که به صلوات خیلی اعتقاد داشت . وقتی به صبحگاه می رفتیم و خورشید در حال طلوع کردن بود ، می گفت مرتب صلوات بفرستید . حاج عبدالله بسیار صلواتی بود . اسم هر شهیدی را که می […]

روحیه ی شهید صبرعلی کلانتر به روایت حاج مسعود میسوری
وقتی از پنجره یک نارنجک به داخل آمد

روحیه ی شهید صبرعلی کلانتر به روایت حاج مسعود میسوری

شهید کلانتر خیاط بود ، سواد خواندن و نوشتن نداشت و بچه بی شیله پیله و خنده رو بود.  ایشان را خیلی دوست داشتم . من سه دوره در گردان تخریب آموزش غواصی آبی خاکی دادم و یکی ، دو دوره همراه گردان حضرت زینب بودم که برای کمک مامور شدم . در یکی از […]