• امروز : سه شنبه, ۱ خرداد , ۱۴۰۳

به روایت حاج مسعود میسوری

عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری (قسمت دوم)
موانعی که برای عملیات داشتیم

عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری (قسمت دوم)

ما را سوار قایق کردند و ما به آن طرف آب رفتیم تا انفجارها را آن طرف جزیره بزنیم . ما حمال مواد بودیم . علی رضا رفاهی فرد را یادم است که آن موقع بود 6 الی 7 نفر بودیم که حمل مواد می کردیم. وقتی رسیدیم یک کلبه مانند بود که گفتند شما […]

برادر میسوری مگر من میگذارم تو شهید یا اسیر شوی ؟!
می خواست من را کول کند که گفتم نه اشتباه کردم

برادر میسوری مگر من میگذارم تو شهید یا اسیر شوی ؟!

حاج عبداله به نماز شب خیلی اهمیت می داد .  من هم خیلی آدم پرخوابی بودم و همچنان هستم. اخیراً امیکرون گرفتم و 90 ساعت خوابیدم که حدود 5 روز شد. یک ساعت بیدار می شدم و نماز و غذا می خوردم اما دوباره می خوابیدم. زن و بچه ام هم نبودند و به شهرشان […]

عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری (قسمت اول)
موانعی که برای عملیات داشتیم

عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری (قسمت اول)

در عملیات والفجر هشت از سه محور عملیات شد که فاو و ام الرصاص را همزمان شروع کردند . قرار بود هر کدام که موفق شد ، همان را بعنوان عملیات اصلی ادامه دهیم . عراق تصورش این بود که عملیات اصلی در ام  الرصاص است و ام الرصاص واقعاً مهم بود . ما در […]

مقدمات عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری
آموزش برای عملیات والفجر هشت

مقدمات عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری

بعد از عملیات عاشورای سه ، سپاه یک سری آموزش های گسترده ای گذاشت . به یک سری مین دریایی یاد دادند . یک عده ای چتر بازی و پریدن از هواپیما را یاد گرفتند. یک تعدادی را آموزش آبی ، خاکی و غواصی یاد دادند. بچه ها با لباس های غواصی آشنا می شدند […]

وقتی پیام پوررازقی مشغول نماز و ذکر و تسبیح میشد
پیام در بین شهدا درخشنده بود

وقتی پیام پوررازقی مشغول نماز و ذکر و تسبیح میشد

شهید سید محمد زینال حسینی -فرمانده گردان- می‌گفت که یه موقعی یه کسی اومد تو آوردن که روانشناس بود . با اشاره به شهید پیام پوررازقی می‌گفت این بچه رو نذارید این همه نماز بخونه . این افسرده میشه‌ها ! این به لحاظ روحی روانی قاطی می‌کنه ! چرا این همه نماز می‌خونه ؟؟ من […]

روزی که میهمان خانه ی شهید پیام پوررازقی شدیم
حاج عبدالله بچه ی بالاشهر بود

روزی که میهمان خانه ی شهید پیام پوررازقی شدیم

من و شهید حاج قاسم اصغری ، قبل از اینکه من بیام گردان تخریب رفیق و بچه محل بودیم . ایشون رو از سال شصت و دو ، پیش از عملیات خیبر بود که دیده بودم و میشناختم . بعد هم توی شهر باهاش آشنا شده بودم و رفیق بودیم و توی شهر قدس یا […]

امروز در رکوع نماز یک چیزهایی نشانم دادند …
شهید مهدی اسماعیلی پور

امروز در رکوع نماز یک چیزهایی نشانم دادند …

ما یک شهید اسماعیل پور داشتیم که ایشان همیشه سر نماز خیلی شدید گریه می کرد و اشک می ریخت . بعد از نماز سجده می‌کرد و اشک می ریخت. قبل از عملیات عاشورای سه بود . بعد از عملیات عاشورای سه که ایشان را دیدم خیلی خاکی شده بود . صورت و محاسنش خاک […]

ماجرای کشف انبار مهمات توسط شهید مهدی کریمی
لبخند های پشت خاکریز

ماجرای کشف انبار مهمات توسط شهید مهدی کریمی

مهدی کریمی را من می دیدم که بچه ی خوش لباس و شیک پوش و تمیز و مرتب و خیلی خوش استیل بود . فرم اندامش خوب بود ورزشکاری و کماندویی بود. خنده رو و خوش رو بود. لبخندهای زیبای ایشان من را جذب می کرد. چهره اش جذاب بود و در عاشورای 3 به […]

بچه های رزمنده به تعبیر و روایت حاج مسعود میسوری
به بچه های جنگ بچه مکتبی می گفتند

بچه های رزمنده به تعبیر و روایت حاج مسعود میسوری

بچه های جنگ اوایل انقلاب بچه مکتبی می گفتند. خیلی چیزی بلد نبودند. شور حماسی انقلابی داشتند که شاه باید برود و مرگ بر شاه می گفتند. یک مقداری که گذشت بچه مکتبی ها تبدیل شدندبه بچه های متشرع که نماز بخوانند و درست وضو بگیرند و احکامشان را درست انجام دهند. بعضی از بچه […]