• امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳

دفاع مقدس - خاطرات شهداء

وقتی شهید محسن چهاردولی خودش را ثابت کرد
سرش را پایین انداخت و رفت

وقتی شهید محسن چهاردولی خودش را ثابت کرد

در دهه اول اسفند سال 64 من و شهید محسن چهاردولی و چند نفر دیگر که بعدا به شهادت رسیدند از جمله شهید سعید منتظری ، شهید غلامرضا زند و شهید سید مهدی اعتصامی وارد گردان تخریب لشکر سید الشهدا شدیم. قبل از اینکه وارد شویم به یک موقعیتی رفتیم به نام  کوثر که آن […]

فقط شهید حسین کاشانی آمار را دقیق و بروز رد میکرد
مسئول تدارکات گردان ، شهید حسین کاشانی

فقط شهید حسین کاشانی آمار را دقیق و بروز رد میکرد

ما یک شهیدی داشتیم به نام شهید حسین کاشانی . ایشان در عملیات خیبر مسئول تدارکات بود و نکته خیلی ظریفی را برای بچه ها انجام می داد . بعضی گردان ها وقتی برای تدارکات آمار می دادند حدود ده نفری را اضافه می گفتند . مثلا غذا که می خواستند بگیرند ، اگر بیست […]

ماموریتی که شهید نوریان بعد از شهادتش به من داد
شهید حاج عبدالله نوریان

ماموریتی که شهید نوریان بعد از شهادتش به من داد

بعضی از بچه ها از جمله شهید سید مجتبی زینال حسینی در موقعیت الصابرین در زاغه بودند . شهید غلامرضا زعفری هم مسئولشان بود. ما هم در موقعیت الوارثین بودیم. یک شب من ، شهید حاج عبدالله نوریان را در خواب دیدم . حاج عبدالله به من گفت : برو و به بچه های زاغه […]

قمقمه ی شهید حاج علی موحد دانش
مرحله اول عملیات بیت المقدس

قمقمه ی شهید حاج علی موحد دانش

من در عملیات بیت المقدس هم بودم . در این عملیات خاطرات خیلی خوبی هم یادم هست. در آن زمان به عنوان نیروی پشتیبانی رفتیم که عمل کنیم . ما دیر تر از نیرو های رزمی با قایق به آن طرف کارون رفتیم و در جایی دپو شدیم . دم غروب بود ، نماز خواندیم […]

وقتی شهید حاج عبدالله نوریان از فرماندهی گردان استعفاء داد
بعد از اتفاقات عجیبی که برای حاجی افتاد

وقتی شهید حاج عبدالله نوریان از فرماندهی گردان استعفاء داد

من در عملیات والفجر دو نبودم . بعد از عملیات والفجر دو ، زمانی که دوستان داشتند در غرب آماده می شدند برای عملیات خیبر ، من هم به گردان آمدم . از دوستان شنیدم که اتفاقات عجیبی برای حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان ) پیش آمده بود و حاج عبدالله در بین بچه های […]

شهید تابش یا علی گفت و هشت پر ها را از جا درآورد
عملیات والفجر هشت ، منطقه ام الرصاص و هشت پر هایش

شهید تابش یا علی گفت و هشت پر ها را از جا درآورد

در عملیات والفجر هشت ، در منطقه ام الرصاص ، ما چند نفری بودیم که لباس غواصی پوشیده بودیم تا و میخواستیم برویم برای انفجار هشت پر ها که هشت پر ها رو منفجر کنیم و بچه ها بتوانند به خط بروند . ما به محض این که از آب رد شدیم و به هشت […]

حاج عبدالله نمی گذاشت بچه ها بیکار باشند
ما سرباز این مملکت هستیم

حاج عبدالله نمی گذاشت بچه ها بیکار باشند

شهید حاج عبدالله نوریان ، فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء علیه السلام ، نمی گذاشت بچه های گردان بیکار باشند چون وقتی بیکار می شدند شروع می کردند به قصه درست کردن و ماجراهایی از داخل این قصه ها بیرون می آمد . حاج عبدالله می گفت : بیکاری مایه فساد می شود و هرگز […]

وظیفه ما این است که خودمان را برای دفاع از مملکت آماده کنیم
حتی اگر به این زودی عملیاتی نداشته باشیم

وظیفه ما این است که خودمان را برای دفاع از مملکت آماده کنیم

حاج عبدالله سعی می کرد خودش را داخل مسائل و اختلافات پشت جبهه نکند و موضع گیری نکند ، البته اطلاع کافی داشت . من و حاج عبدالله در ماشین درباره ی مسائل سال شصت و سه بگو مگو داشتیم ولی در گردان اجازه نمی داد که در مورد این قضیه صحبت کنیم . می […]

وقتی به عملیات می روید بی خودی گزارش نکنید
گله شهید حاج همت از بچه های بسیجی

وقتی به عملیات می روید بی خودی گزارش نکنید

ما در اواخر سال شصت و دو در پادگان دو کوهه صبح گاه مشترک در میدان صبحگاه داشتیم . بچهای آنجا بیشتر از لشکر بیست و هفت محمد رسول الله ص بودند . فرمانده آنها شهید حاج ابراهیم همت بود و در حال سخنرانی کردن بود . بیشتر بچه ها بسیجی بودند و مجموع سپاهی […]

با این ترفند حاج عبدالله را به نقاهتگاه تختی فرستادیم
وقتی شهید حاج عبدالله نوریان شیمیایی شده بود

با این ترفند حاج عبدالله را به نقاهتگاه تختی فرستادیم

شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی و سمنانی و سید ناصر در عملیات خیبر شیمیایی شده بودند . اولین باری بود که از شیمیایی استفاده می شد و  افراد خیلی وحشت داشتند زیرا نمی دانستند آلودگی اش چطور است . اطلاعاتی در موردش نداشتند که واگیر دارد یا ندارد . منطقه […]

اعتکاف در ارتفاعات بازی دراز
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

اعتکاف در ارتفاعات بازی دراز

در منطقه ی فاو که بودیم ، در یک خانه ای مستقر بودیم که منزل کناری ما را شبانه با بمب زدند و خانه چون کاه گلی بود کلاً خراب شد . صبح ، شهید حاج قاسم اصغری گفت : شهید حاج عبدالله نوریان می گوید من دیشب روی پشت بام نماز شب می خواندم […]

ماجرای محکومیت قضایی برای شهید پیام پوررازقی
زندان ؟ شلاق ؟ برای تو ؟!

ماجرای محکومیت قضایی برای شهید پیام پوررازقی

این ماجرا رو شهید سید محمد زینال حسینی برای من تعریف کرد که شهید پیام پوررازقی اومد و گفت : آقا سید ! من شش ماه مرخصی می‌خوام . گفتم شش ماه مرخصی برای چی میخوای ؟ شیش ماه مرخصی بهت نمیدم . پیام گفت که نه! کار دارم . شیش ماه باید به من […]

یک دفعه داد میزدم مهین مهیــــــن
یک گل به معنای واقعی بود

یک دفعه داد میزدم مهین مهیــــــن

روح همه ی رفقای شهیدمان شاد باشد. شهید هادی مهین بابایی یک گل به معنای واقعی بود. ایشان هم بچه ی ساده ای بود هر چه که ما می گفتیم گوش می کردند . یک جایی که گردان تخریب چادر زده بود در دهکده حضرت رسول ، آن ها در چادر آخر بودند. ما در […]

شهید حاج عبدالله هر شب نماز شب میخواند
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

شهید حاج عبدالله هر شب نماز شب میخواند

شهید حاج عبدالله هر شب نماز شب میخواند . در طول چند سالی که با هم بودیم خیلی سفرهای تنهایی با هم داشتیم . یک بار نیمه های شب بود که من را بیدار کرد و گفت بلند شو که برویم . با هم رفتیم به یک مقری که بنزین داشت تا بنزین بزنیم . […]

وقتی پیش بینی شهید محمدرضا دوقوز درست از آب درومد
اونروزی که پا مرغی یاد داد

وقتی پیش بینی شهید محمدرضا دوقوز درست از آب درومد

شهید دوقوز خیلی زنده دل بود ،خیلی با جنم و خیلی خوش هیکل بود . یکبار قرار بود بچه هارو یه سری آموزش بدیم ،ایشون هم با ما بودن . شهید دوقوز گفت آموزش پا مرغی بچه ها با من . اون شب شهید دوقوز بعد از سخت گیری های زیادی که کرده بود به […]

کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند
حاج عبدالله بسیار صلواتی بود

کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند

شهید حاج عبدالله نوریان آدمی بود که با صلوات کارش را راه می انداخت . آدمی بود که به صلوات خیلی اعتقاد داشت . وقتی به صبحگاه می رفتیم و خورشید در حال طلوع کردن بود ، می گفت مرتب صلوات بفرستید . حاج عبدالله بسیار صلواتی بود . اسم هر شهیدی را که می […]

روحیه ی شهید صبرعلی کلانتر به روایت حاج مسعود میسوری
وقتی از پنجره یک نارنجک به داخل آمد

روحیه ی شهید صبرعلی کلانتر به روایت حاج مسعود میسوری

شهید کلانتر خیاط بود ، سواد خواندن و نوشتن نداشت و بچه بی شیله پیله و خنده رو بود.  ایشان را خیلی دوست داشتم . من سه دوره در گردان تخریب آموزش غواصی آبی خاکی دادم و یکی ، دو دوره همراه گردان حضرت زینب بودم که برای کمک مامور شدم . در یکی از […]

وقتی پیام پوررازقی مشغول نماز و ذکر و تسبیح میشد
پیام در بین شهدا درخشنده بود

وقتی پیام پوررازقی مشغول نماز و ذکر و تسبیح میشد

شهید سید محمد زینال حسینی -فرمانده گردان- می‌گفت که یه موقعی یه کسی اومد تو آوردن که روانشناس بود . با اشاره به شهید پیام پوررازقی می‌گفت این بچه رو نذارید این همه نماز بخونه . این افسرده میشه‌ها ! این به لحاظ روحی روانی قاطی می‌کنه ! چرا این همه نماز می‌خونه ؟؟ من […]

روزی که میهمان خانه ی شهید پیام پوررازقی شدیم
حاج عبدالله بچه ی بالاشهر بود

روزی که میهمان خانه ی شهید پیام پوررازقی شدیم

من و شهید حاج قاسم اصغری ، قبل از اینکه من بیام گردان تخریب رفیق و بچه محل بودیم . ایشون رو از سال شصت و دو ، پیش از عملیات خیبر بود که دیده بودم و میشناختم . بعد هم توی شهر باهاش آشنا شده بودم و رفیق بودیم و توی شهر قدس یا […]

روزی که پاسدار وظیفه شهید حاج قاسم اصغری به گردان تخریب آمد
گفت مادرم مریض شده و دلم پیش مادرمه

روزی که پاسدار وظیفه شهید حاج قاسم اصغری به گردان تخریب آمد

همونطور که میدونید در رابطه با شهید حاج قاسم اصغری خیلی حرف ها زده شده . از شجاعتش ، از روی سیم خاردار خوابیدنش و از اخلاقیاتش خیلی صحبت ها شده. مقر گردان تخریب اون زمان یعنی قبل از عملیات والفجر 2 ، توی کوه دشت بود . شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) و […]

حاج عبدالله تاکید داشت که برای شهدای گردان جلسه بگیریم
بلبلان آستان گردان تخریب

حاج عبدالله تاکید داشت که برای شهدای گردان جلسه بگیریم

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) خیلی تاکید داشت که برای بچه هایی که در گردان شهید می شوند یک مجلسی داشته باشیم . در این مجالس همیشه زیارت عاشورا یا دعای توسل و دعای کمیل شب جمعه و این سه مورد همیشه رعایت می شد . صبح ها حتماً زیارت عاشورا را می […]

هر کاری می خواهید بکنید اما نمازتان را اول وقت بخوانید
خاطره ای از شهید مهدی ضیائی

هر کاری می خواهید بکنید اما نمازتان را اول وقت بخوانید

قبل از عملیات کربلای ۴ ماموریت ما مشخص شده بود و بر مبنای ماموریتمان ما باید تمرین می کردیم . بیشتر کار انفجاری داشتیم . خاکریز می زدیم و درخت می زدیم و از این دست کارها انجام می دادیم . درخت را باید در مسیری می زدیم که روی آب راه ها بیوفتد تا […]

آرایشگاه شهید عباس بیات
حرفه ای شد و با قیچی و شانه کوتاه می کر

آرایشگاه شهید عباس بیات

عباس بیات هم اسطوره و هم شلوغ بود . یعنی هر دو حالت را داشت. در منطقه ی ماووت در مقر شهید ضیائی که بودیم ، عباس در سنگر ما و مسئول سلمانی ما بود. البته من هم آن زمان مو داشتم . عباس موهای بچه ها را کوتاه می کرد. عباس اوایل با ماشین […]

مهدی خواب دیده بود که راه هفتاد ساله را یک شبه طی کرده است
خوابی که شهید مهدی ضیائی برای من تعریف کرد

مهدی خواب دیده بود که راه هفتاد ساله را یک شبه طی کرده است

شهید همایون (مهدی) ضیائی قبل از کربلای یک به گردان آمد . شهید ضیائی یک بار خوابی که دیده بود را برای من تعریف میکرد و می گفت : حدود 15 الی 16 ساله بودم ، یک سال قبل از اینکه به جبهه بیایم ، مادرم خیاط بود و خیاطی می کرد و عکس و […]

اولین دیدار و آشنایی با شهید حاج عبدالله نوریان
فصل بهار بود ، زمین سبز بود و آلاله های قرمز و لاله های وحشی ...

اولین دیدار و آشنایی با شهید حاج عبدالله نوریان

شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب بود و معاونش شهید حاج آقا سید محمد زینال حسینی بود. وقتی من در فروردین سال شصت و سه وارد گردان شدم حاج عبدالله در گردان نبود و ما سوال می کردیم برادر عبدالله کیه و کجاست ؟ می گفتند که در عملیات مجروح شده یا اینکه از […]

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!