شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب شد
تفسیر روایی آیه ( و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم )
یک نسلکشی قومی که از تاریخ معاصر پاک شده است
انتحاری داعشی ، قصد ورود به حرم امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام را داشت
ماموریتی که شهید نوریان بعد از شهادتش به من داد
مسئول مستحبات ، شهید جعفرصادق نصرتخواه
یک پاکت پر از پول نقد برای هادی
دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی
بعد از عملیات والفجر 8 ما تقریبا در منطقهی فاو که سه جاده به نام های ام القصر، البحار، بصره داشت، بودیم. یک چیزی قریب به 72- 74 روز مثلا مجموعهی بچههای سیدالشهدا پدافند بودند. آنجا حجم آتش هم زیاد بود. چون به لحاظ موقعیت سیاسی برای عراق گران تمام شده بود. به همین خاطر […]
به محض اینکه شهدای عملیات انتقال پیدا کردند، یک سری اتفاقات دیگر رخ داد، من یادم هست که وقتی در این محور به گردانهای حضرت علی اصغر علیه السلام و المهدی علیه السلام رسیدم، دیدم که یکی از همین بچه های ارتش ساعت شهید حسنیان را از روی مچش باز میکرد. یادم نمیرود، یک ساعتی […]
در عملیات بدر، به نظر میرسد که دو واحد اطلاعات عملیات و تخریب از لشکر سیدالشهدا (علیهالسلام) وارد عمل شدند. در این عملیات، گردانهای رزمی تیپ سیدالشهدا مأموریتی دریافت نکردند و در منطقه حضور نیافتند. مأموریت گردان تخریب بر اساس دستوری که از سوی لشکر صادر شده بود، انفجار یک دژ (سیلبند) بود. این انفجار […]
عملیات والفجر هشت قرار بود در دو محور انجام شود . لشگر سیدالشهداء علیه السلام در گمرک خرمشهر مستقر بود و نهر عرایض کنارمان بود . این منطقه به لشگر سیدالشهداء علیه السلام محول شد و بعدا متوجه شدیم که برای ادامه ی کار ، سمت راست ما بچه های لشگر 21 امام رضا ، […]
چند ماه قبل از عملیات والفجر هشت که میخواستیم برای عملیات آماده شویم ماموریتی به ما محول شد که البته اسم خاصی هم نداشت . ما آمدیم و وارد منطقه خرمشهر شدیم . ما چند نفر محدود از گردان تخریب بودیم که آمدیم به خرمشهر . در بحث آموزش ، یک سری زمینه سازی ها […]
یک خاطره ی دیگر که از آن موقع ها یادم هست مربوط به سفر حج حاج عبدالله است . در آن زمان ، به هر یگانی یک سهمیه را برای سفر حج تمتع مشخص می کردند . در همان سال ۶۴ در تیپ سیدالشهداء علیه السلام ، برای دو نفر سهمیه معین کردند که دو […]
یادم می آید در آن مقطعی که گردان تخریب در منطقه سر پل ذهاب بود ، یک اتاق داشتیم که برای ابوذر بود و اتاق کوچکی هم بود . آنجا مواد پودری و مواد منفجره بود . حاج عبدالله یک کلید هم به من داده بود . اولین باری که به آن اتاق رفتم دیدم […]
فکر میکنم شهید حاج رسول فیروزبخت در آن زمانی که به گردان تخریب آمد یا پاسدار وظیفه بود و یا خدمتش تمام شده بود و بعنوان بسیجی آمده بود . بچه های گردان به ما خیلی توجه و ابراز محبت می کردند . من هم خدمت تک تک این بزرگواران از جمله ، آقا رسول […]
شهید حاج عبدالله نوریان سعی می کرد موضوع آموزش و توانایی های رزمی را توأم با مسائل اعتقادی در گردان پیاده بکند . من یادم نمی رود در مقطعی که ما در پادگان ابوذر بودیم ، یک تعداد از بزرگواران مثل آقای وحید بهاری ، ناصر اربابیان ، سید ناصر حسینی ، حاج ناصر اسمایل […]
زمانی که ما در پادگان ابوذر مستقر بودیم، در ساختمانی که ما بودیم ، شهید حاج عبدالله نوریان یک واحد را اختصاص داده بود به بحث تحقیقات اجزای مین و موضاعتی از این دست . معمولا خاطراتی که از حاج عبدالله یاد می شود در بعد معنوی و اعتقادی است و غالباً از رفقای دیگر […]
سال های هزار و سیصد و هفتاد و هفتاد و یک ، دورانی بود که گروه های تفحص تشکیل شده بودند و و کار تفحص راه اندازی شده بود . این زمان را کاملا در خاطر دارم چون یادم هست که من در همان سال به حج تمتع مشرف شده بودم . ما در فکه […]
در یک مقطعی از زمان که مربوط به قبل از عملیات عاشورای سه بود ، ما به اتفاق تعدادی از بچه های گردان تخریب برای انجام ماموریتی به مریوان رفتیم . قبل از زمان آمدن حاج علی فضلی در تیپ سیدالشهدا ، حاج محمد خزاعی برای مدت کوتاهی بعد از شهادت حاج کاظم رستگار به […]
مسبب آمدنِ من به مجموعه ی سپاه پاسداران ، خود شهید حاج عبدالله نوریان بود . من در دوران مختلف ، اعزام های مختلف میگرفتم و به جبهه های کردستان و جبهه های جنوب کشور می رفتم اما از زمانی که در مجموعه ی گردان تخریب لشگر سیدالشهدا علیه السلام آمدم تا زمانی که حاج […]
من در ارتباط با شهید حاج عبدالله نوریان خاطرات شاخصی در یاد دارم . یکی از این خاطرات مربوط به یک مقطعی است که ما داشتیم به سمت ارتفاعاتی در شمال غرب عراق میرفتیم تا در آنجا مستقر شویم . یک روزی من و حاج عبدالله سمنانی و حاج ابراهیم قاسمی ، سه نفری سوار […]
ما در یک مقطعی ، به منطقه ی قصر شیرین رفتیم . منطقه ی باصفا و سرسبزی بود به نام چم امام حسن علیه السلام . رودخانه ای زلالی بود و درخت های لیمو و لیمو شیرین در اطراف رودخانه بود و خیلی باطراوت و زیبا و باصفا بود . ما برای امور آموزشی به […]
صادقانه بگویم ، شهید حاج عبدالله نوریان می خواستند ما را به یک انسان وارسته و متقی مبدل کند . اما من و شاید بعضی دوستان مثل من ، در محیطی زندگی کرده بودیم و رشد کرده بودیم که این نوع فضائل و این نوع حکمت ها را درک نمی کردیم . یعنی درک واقعی […]
در پادگان ابوذر بودیم که یک روز حاج عبدالله نوریان یک ماموریت به ما سپرد . در این مأموریت بنده بودم ، حاج عبدالله سمنانی و حاج عبدالله نوریان هم بودند . ما سه نفر سوار یک تویوتا شدیم و از پادگان ابوذر بیرون زدیم . فکر می کنم داشتیم به منطقه ی گیلان غرب […]
سال ۱۳۶۳ یا ۱۳۶۴ ، زمانی که ما در پادگان ابوذر واقع در سر پل ذهاب بودیم ، ماجراهای جالب توجهی برایمان رقم خورد . یکی از این ماجرا ها از این قرار بود که ما بچه های تخریب که در یک ساختمان مستقر بودیم و یک زمانی بحث آموزش های دفاعی و رزمی مطرح […]
ما در صحنه ی کارزار بودیم اما ادعایی نداریم بلکه باید دیگران بیایند و ما را قضاوت کنند . نکته ای که درباره ی بچه های گردان ما حائز اهمیت است این است که به نظر من آن بچه هایی که شیطنت هایی داشتند و اصطلاحا شلوغ تر بودند ، در زمان کار و در […]
بحث عملیات خیبر ، یک عقبه و مقدماتی دارد . مدتی قبل از عملیات خیبر در تهران ، در پادگان ولیعصر میان فرماندهان وقت سپاه اختلاف نظر ها و بحث هایی راجع به عملیات خیبر پیش آمده بود . شهید حاج کاظم رستگار و شهید حسن بهمنی در آن مقطع نسبت به عملیات خیبر انتقاداتی […]
از شهید مصطفی مبینی یکی دو خاطره دارم که فکر می کنم مربوط به زمانی است که در موقعیت شهید علی موحد ، واقع در منطقه ی جفیر بودیم . شهید حاج عبدالله نوریان و سایر رفقا هم بودند . صبح ها بعد از نماز صبح می رفتیم می دویدیم و بعد از مراسم صبحگاه […]
گروه تحقیقاتی خالدین در راستای ضبط و ثبت خاطرات شهدای دفاع مقدس اینبار خدمت جانباز سرافراز حاج حسن نسیمی رسیده است . به گزارش خالدین ، حاج حسن نسیمی یکی از رزمنده های تخریبچی و از فرماندهان دفاع مقدس هستند . آنچه مطالعه میفرمایید مقدمه ای برای آشنایی با حاج حسن نسیمی است که ایشان […]
بعد از عملیات خیبر که من به گردان تخریب آمده بودم ، مقر اصلی گردان تخریب در دوکوهه بود و ما هم آنجا بودیم تا این که دوستان ما در دوکوهه یک رزم شبانه برقرار کردند و در جریان این رزم شبانه ، شیشه های پشتیبانی شکست . بعد از این موضوع ، متوجه شدیم […]
در جریان شناسایی منطقه فکه ، قبل از عملیات عاشورای سه ، آقای علی روح افزا از گردان تخریب و آقای محمد محافظت کار که سر تیم اطلاعات عملیات و سرگروه اطلاعات بود و چند نفر از بچه های اطلاعات با هم ، هم مسیر بودند . از خط اول تا لجمن (لبه ی جلوی […]
یکی از خاطراتی که در ذهنم هست ، مربوط به یک بنده ی خدایی میشود که موهایش را غالباً می تراشید و یک جای مهری هم در پیشانی اش بود . یقه ی پیراهن بسیجی اش را با قیچی برش زده بود و مثل یقه ی دیپلمات و آخوندی در آورده بود . پیراهنش را […]