• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
هر یک از دانه های این انار بهشتی است

حاج عبدالله اینگونه رزمنده ها را در گردان زمین گیر کرده بود

  • کد خبر : 4840
حاج عبدالله اینگونه رزمنده ها را در گردان زمین گیر کرده بود

مسبب آمدنِ من به مجموعه ی سپاه پاسداران ، خود شهید حاج عبدالله نوریان بود . من در دوران مختلف ، اعزام های مختلف میگرفتم و به جبهه های کردستان و جبهه های جنوب کشور می رفتم اما از زمانی که در مجموعه ی گردان تخریب لشگر سیدالشهدا علیه السلام آمدم تا زمانی که حاج […]

مسبب آمدنِ من به مجموعه ی سپاه پاسداران ، خود شهید حاج عبدالله نوریان بود . من در دوران مختلف ، اعزام های مختلف میگرفتم و به جبهه های کردستان و جبهه های جنوب کشور می رفتم اما از زمانی که در مجموعه ی گردان تخریب لشگر سیدالشهدا علیه السلام آمدم تا زمانی که حاج عبدالله بود و حتی تا مدت ها بعد از شهادت حاج عبدالله در گردان تخریب لشگر سیدالشهداء علیه السلام ماندگار شدم . شاید اگر احیانا می خواستیم جای دیگری بروم دیگر پای رفتن نداشتم . یک جوری در این مجموعه زمین گیر شدم که مدت ها در گردان ماندم .
شهید حاج عبدالله نوریان قدرت کادرسازی عجیبی داشت . و این هنرش را به آدم های اطرافش عرضه می کرد و اگر می دانست که یک کسی ، یک جایی می تواند تأثیر گذار باشد ، سعی می کرد ایشان را تشویق و ترغیب کند و اصطلاحا ایشان را پای خط و در چهارچوب بیاورد .

خاطرم هست که شهید حاج عبدالله نوریان یک روز آمد و به من گفت که : تو باید بیایی و کادر لشگر سید الشهداء علیه السلام بشوی . من گفتم که حاج عبدالله ! چه فرقی می کند که من کادر باشم یا نباشم ؟ ما که بالاخره در جبهه هستیم و بسیجی هستیم و داریم خدمت می کنیم …
ایشان گفت که نه ! شما باید بیایی عضو سپاه بشوی . باید کادر لشگر سیدالشهداء علیه السلام بشوی . ما ابتدا کمی مخالفت می کردیم ولی چون حاج عبدالله را خیلی دوست داشتم و سعی می کردم به نوعی از ایشان اطاعت امر بکنم ، گفتم که اگر شما تشخیص دادید و مصلحت می دانید ، مانعی ندارد . اما زحمتش هم با شما باشد . من هیچ اقدامی برای کادر شدت نکردم . بعدا متوجه شدم که خود حاج عبدالله ، به مجموعه ی پرسنلی رفت و آمد دارد و زمینه ی گزینش من در سپاه را فراهم کرد .

صیغه عهد اخوت با شهید حاج عبدالله نوریان

اگر در رفتار و سکنات حاج عبدالله نگاه میکردید ، میدیدید که ایشان واقعا یک انسان خدا ترس و خدا دوست است . ما بعد از عملیات خیبر ، در موقعیت شهید علی موحد دانش و در محدوده ی جفیر بودیم . آن جا چادر زده بودند . زمان هایی که اوقات فراغت بچه ها بود ، حاج عبدالله بین بچه ها می آمد . با هر کدامشان خلوت می کرد ، یا بصورت جمعی بر سر سفره می نشست . گاهی هم فرصتی فراهم می شد و می آمد و فوتبال بازی می کرد . ابایی نداشت که فرمانده گردان است و جایگاهش متفاوت است . می آمد با بچه ها گفت و شنود و بگو و بخند و بذله گویی میکرد . فوتبال بازی می کرد و فوتبالش هم خوب بود . شوخی هایی میکرد که آن زمان مرسوم بود .

یادم هست که در آن زمان انار از تدارکات به واسطه ی پشتیبانی جنگ توسط مردم به دست رزمنده ها رسیده بود و در گردان ما هم آمد . من دیدم یک عدد انار را برش زد و دانه دانه انارها را در دهان بچه ها گذاشت .

می گفت هر یک از دانه های این انار بهشتی است و سعی می کرد یک دانه انار هم روی زمین نیوفتد . می گفت بنده های خدا ! از نعمت خدا تناول کنید و انار را در دهان بچه ها می گذاشت .
یادم هست انار را در روز جمعه به بچه ها میداد تا استحبابش را هم مراعات کرده باشد . یعنی نکته به نکته و خیلی با ظرافت عمل می کرد .

آن بازی کردن ها ، آن شور و شعف و آن مهربانی و محبتی که حاج عبدالله برای بچه ها به خرج میداد ، باعث شد که بچه ها شیفته اش می شدند . بچه های قدیمی و با سابقه که بعضا از دوران شهید مصطفی چمران و جنگ های نامنظم رزمنده بودند ، به گردان تخریب آمده بودند و ماندگار شده بودند . حاج عبدالله به آن ها عشق می ورزید و صادقانه دوستشان داشت . یعنی یک بحث مرید و مرادی ایجاد شده بود .

مهدی خواب دیده بود که راه هفتاد ساله را یک شبه طی کرده است

حاج عبدالله ، حرفش در تمام موضوعات برای بچه ها حجت شرعی و اخلاقی بود . حرفش حجت بود اما نه فقط برای گردان تخریب ، بلکه برای تمام مجموعه ی رزمنده ها . حتی شهید حاج کاظم رستگار هم به حاج عبدالله باور و اعتقاد داشت . اگر جایی همه فرماندهان گردان ها و واحد ها بودند و حتی حاج کاظم رستگار هم آن جا بود ، حتما حاج عبدالله نوریان پیش نماز آن جا بود . همه رزمنده ها ، نه فقط در مجموعه ی گردان باورش داشتند بلکه همه جا دوستش داشتند .

یادم هست که ما در اردوگاه جفیر بودیم و آن جا منطقه ی مسطح بود ، عارضه ای نبود . زمانی که خورشید می خواست طلوع کند ، حاج عبدالله بچه ها را جمع می کرد و با ذکر صلوات به استقبال خورشید میرفتند . خورشید با ذکر صلوات نمایان می شد . همچنین با ذکر صلوات بچه ها خورشید غروب می کرد . این چیزهایی بود که ما به کرار از حاج عبدالله سراغ داشتیم . یعنی آن قدرت انسان سازی اش زیاد بود که همه را شیفته ی خود کرده بود .

حاج عبدالله خودش نسبت رعایت اصول و مستحبات از تمام نیروها پیش قدم تر و پیش کسوت تر بود . نماز شبش ، قنوتش ، صوت قرآن زیبایش که آدم را به وجد می آورد ، این ها چیزهایی هست که ما واقعا از آن بی بهره ماندیم و در آن مقطع از زمان که میتوانستیم از وجود ایشان بهره ببریم ، آنگونه که شایسته است بهره برداری نکردیم .

ما باید از این نعمت بهره مند می بودیم و خودمان را به حاج عبدالله سنجاق می کردیم .
اما شیطنت های ما به واقع کار به دستمان داد و زمین گیرمان کرد .
من تصاویر و خاطره های شاخصی از شهید حاج عبدالله نوریان در ذهن دارم . از آن بسم الله گفتن هایش ، از آن ذکر صلوات اش ، از بیتوته کردنش ، از آن احیاهایی که داشت ، از آن رو به قبله خوابیدن هایش ، از شب زنده داری هایش ، از این که پاهایش را دراز نمی کرد و می گفت در محضر خدا پا را نباید دراز کرد . از این طور خاطرات کم نداریم .

دیشب خواب دیدم آقا امام زمان به این مدرسه آمد
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4840
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه