روزی که حاج ابراهیم همّت آسمانی شد خوابی که برای حاج عبدالله نوریان دیدم ماجرای لبخند زدن امام رضا ع به مردی که در حال احتضار بود حاج عبدالله گفت اگه خواستی خلوت کنی به این اتاق بیا اولین برخورد با شهید سید محمد زینال حسینی رسول میگفت : بگو من فرمانده تان هستم … عباس همه ی فن های کشتی را روی من پیاده میکرد چادر و دسته ی کودکستان به روایت حاج اسدالله سلیمانی
بعضی از بچه ها از جمله شهید سید مجتبی زینال حسینی در موقعیت الصابرین در زاغه بودند . شهید غلامرضا زعفری هم مسئولشان بود. ما هم در موقعیت الوارثین بودیم. یک شب من ، شهید حاج عبدالله نوریان را در خواب دیدم . حاج عبدالله به من گفت : برو و به بچه های زاغه […]
در موقعیت چنانه که بودیم ، هیچ امکاناتی نداشتیم ، نه چادر و نه چیز دیگری داشتیم . یک یک شب که سرمای زیادی بود ، ما آتش درست کرده بودیم و اطراف آتش نشسته بودیم . شهید غلامرضا زعفری ، یک موشک آرپی جی در آتش انداخت و در حینی که نشسته بودیم منفجر […]
یکی از اعجوبه های تخریب شهید غلامرضا زعفری بود و عشقش زدن معبر تعجیلی بود. وقتی هم از خاطراتش تعریف میکرد اونقدر خوش سخن بود که نمیفهمیدی زمان چگونه میگذره حین تعریف خاطراتش از حرکات دست وسرش هم استفاده میکرد که این خودش خیلی جذابیت داشت بعد از شهادت شهید حاج قاسم اصغری و رسول […]