در دوره آموزشی قبل از عملیات بدر شیمیایی شدم نمی گذاشت ناتوانی جسمی اش او را عقب بیاندازد حاج عبدالله اینگونه با طلاب حوزه علیمه برخورد میکرد آخرین توصیه و آخرین جمله ای که از زبان عبدالله شنیده شد آیتالله سید محمدرضا سعیدی قرار شد تا زمانی که صدام زنده است حرفی از علی هاشمی نزنیم شهید سید علی حسینی ، سرباز گمنام امام زمان اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست البته دشمنی نباید کرد …
عملیات والفجر مقدماتی عملیات خیلی سختی بود . توی رمپ بود و همش باید توی رمپ کار میکردیم . نیروها خیلی زود آماده میشدن و زمان زیادی برای آمادگی نداشتن . ساعت ها پیاده روی داشت و موانعی که درست کرده بودن ، خیلی موانعی سختی بود . اولین باری بود که عراق موانعی با […]
بعد از اینکه اعزام اولم به کردستان طی مدت سه ماه تموم شد ، اومدم تهران . مدت زیادی نگذشت که اومدم برای اعزام مجدد و به جنوب اعزام شدم و رفتم توپخونه ۶۰ خاتم انبیا . خدا رحمت کنه شهید حاج حسن طهرانی مقدم ، فرمانده تیپ توپ خونه ی ۶۰ خاتم بود. اعزامم از […]
خدمت شما عرض کنم که علی اکبر جعفری هستم . اواخر جنگ اسممو گذاشتن مقداد . یکی از شهدا به اسم شهید رسول فیروزبخت اسمم رو گذاشت مقداد و این اسم دیگه رو من موند . بچه ها من رو هم به اسم مقداد میشناسن و هم به اسم علی اکبر جعفری . اواخر سال ۱۳۶۲ […]
در دهه اول اسفند سال 64 من و شهید محسن چهاردولی و چند نفر دیگر که بعدا به شهادت رسیدند از جمله شهید سعید منتظری ، شهید غلامرضا زند و شهید سید مهدی اعتصامی وارد گردان تخریب لشکر سید الشهدا شدیم. قبل از اینکه وارد شویم به یک موقعیتی رفتیم به نام کوثر که آن […]
آنچه مشاهده میکنید روایتی از سومین گردهمایی بزرگ رزمندگان تخریبچی گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداست که در تاریخ هشتم مهرماه سال هزار و چهارصد و یک ، در تهران برگزار شد .
ما یک شهیدی داشتیم به نام شهید حسین کاشانی . ایشان در عملیات خیبر مسئول تدارکات بود و نکته خیلی ظریفی را برای بچه ها انجام می داد . بعضی گردان ها وقتی برای تدارکات آمار می دادند حدود ده نفری را اضافه می گفتند . مثلا غذا که می خواستند بگیرند ، اگر بیست […]
ما با بچه ها اعزام می شدیم به بعضی جاها مثل قرار گاه های حمزه سید شهدا در کردستان برای پاکسازی میادین مین . ما میدان مین ها را شناسایی کرده بودیم و تقریبا میشد گفت من سر گروه این بچه ها شده بودم .با بچه ها می رفتیم توی قرار گاه های حمزه ی […]
در موقعیت چنانه که بودیم ، هیچ امکاناتی نداشتیم ، نه چادر و نه چیز دیگری داشتیم . یک یک شب که سرمای زیادی بود ، ما آتش درست کرده بودیم و اطراف آتش نشسته بودیم . شهید غلامرضا زعفری ، یک موشک آرپی جی در آتش انداخت و در حینی که نشسته بودیم منفجر […]
از عملیات بیت المقدس که به تهران برگشتیم ، طبق معمول یا در مسجد بودیم یا در بسیج ولی در خانه نبودیم . در همان زمان ، یک بچه محل داشتیم به نام قاسم میرصانعی که در موقعیت لانه جاسوسی ، در مقری که برای خنثی سازی بمب و اینها بود مشغول بود . ایشان […]
محمد غلام علی هستم متولد سال 1342 ماه شهریور . اولین بار که تصمیم به حضور در جبهه داشتم از نماز جمعه تهران شروع شد ، در آن زمان حجت اسلام آقای هادی غفاری قبل از خطبه ها سخنرانی داشتند . فرمودند جنگ به این گونه است و هرکس آمادگی حضور در جنگ دارد ، […]
من در عملیات والفجر دو نبودم . بعد از عملیات والفجر دو ، زمانی که دوستان داشتند در غرب آماده می شدند برای عملیات خیبر ، من هم به گردان آمدم . از دوستان شنیدم که اتفاقات عجیبی برای حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان ) پیش آمده بود و حاج عبدالله در بین بچه های […]
در عملیات والفجر هشت ، در منطقه ام الرصاص ، ما چند نفری بودیم که لباس غواصی پوشیده بودیم تا و میخواستیم برویم برای انفجار هشت پر ها که هشت پر ها رو منفجر کنیم و بچه ها بتوانند به خط بروند . ما به محض این که از آب رد شدیم و به هشت […]
همه بچه هایی که به جبهه آمده بودند از صافی خدا رد شده بودند . آن هم بچه های گردان تخریب با آن شجاعت و دلسوزی و صداقتی که داشتند ، اما اختلاف سلیقه وجود داشت و این اختلاف طبیعی است و حتی انبیاء الهی هم با هم اختلاف سلیقه داشتند . مثلاً پیامبری مدام […]
شهید حاج عبدالله نوریان ، فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء علیه السلام ، نمی گذاشت بچه های گردان بیکار باشند چون وقتی بیکار می شدند شروع می کردند به قصه درست کردن و ماجراهایی از داخل این قصه ها بیرون می آمد . حاج عبدالله می گفت : بیکاری مایه فساد می شود و هرگز […]
حاج عبدالله سعی می کرد خودش را داخل مسائل و اختلافات پشت جبهه نکند و موضع گیری نکند ، البته اطلاع کافی داشت . من و حاج عبدالله در ماشین درباره ی مسائل سال شصت و سه بگو مگو داشتیم ولی در گردان اجازه نمی داد که در مورد این قضیه صحبت کنیم . می […]
شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی و سمنانی و سید ناصر در عملیات خیبر شیمیایی شده بودند . اولین باری بود که از شیمیایی استفاده می شد و افراد خیلی وحشت داشتند زیرا نمی دانستند آلودگی اش چطور است . اطلاعاتی در موردش نداشتند که واگیر دارد یا ندارد . منطقه […]
بعد از این که دوران نقاهت شیمیایی را در بیمارستان لقمان قزوین گذراندم و به منطقه برگشتم ، دوستان در غرب بودند و در شهر ماووت عملیات شده بود . لشکر آن جا کار می کرد. وقتی من رسیدم دوستان می خواستند به جنوب بروند . عملیاتی که عراق انجام داده بود باعث شد عراق […]
یک شهیدی داشتیم به نام حاج میری که هنوز جنازه اش بر نگشته است . از لحاظ سنی کوچکترین فرد گردان بود . بعد از عملیات خیبر که یک مرحله انجام شده بود . یک مرحله دیگر مانده بود . یک خط را می خواستند پاکسازی کنند ولی زیاد ضرورت نداشت . اما از آنجا […]
تقریباً آخرهای جنگ ، سال 66 بود و ما قرار بود با بچه هایی که قبلاً در منطقه بیاره ی عراق مستقر شده بودند جایگزین شویم . عراق آن جا را شیمیایی زد . مقر قبلی را زده بود و تعدادی تا از بچه ها آنجا شهید شدند . بچه ها اکثر جنازه ها را […]
در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم و یکی از گردان های رزمی آن جا بود . دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتند که عراق از آن جا حرکت می کرد . محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت . بچه های تخریب هم جهت […]
بعد از آنکه من در منطقه بیاره از ناحیه ی پا مجروح شدم و شیمیایی هم شده بودم ، ما را سوار کردند و به مشهد ، بیمارستان امام رضا بردند. من را در راهرو گذاشتند و گفتند که همه ی اتاق ها پر از مجروح است . یک پزشک من را دید و گفت […]
ما بعد از شهادت چهارده شهید شیمیایی که قبلا عرض کردم ، در بیاره مانده بودیم تا پانزده نفر از بقیه بچه ها که به مرخصی رفته بودند از مرخصی آمدند . بچه هایی که در عملیات بودند و از قبل آن جا بودند حدود 40 روز الی 2 ماه مانده بودند داشتند به مرخصی […]
مطلبی از والفجر 8 یادم آمد که قبلا نگفتم . ما با برادر علی اکبر جعفری به گردان المهدی یا زهیر مامور شدیم . البته بچه های دیگر هم بودند . علی اکبر قدیمی تر و با تجربه تر و خیلی پر شور بود. ایشان سرتیم بود و ما هم کنارش بودیم . در ام […]
در عملیات سیدالشهداء علیه السلام ، عراق یک محوری را از ارتش گرفته بود . این طور که فرمانده ها اعلام کردند و من نقل قول می کنم ؛ گفتند محوری که ارتش نتوانست مقاومت کند و از دست داد را لشکر سید الشهداء علیه السلام باید برود و ماموریتش را انجام دهد و آن […]
زمانی که بنده در منطقه نبودم ، حاج عبدالله نوریان که هم فرمانده گردان مهندسی رزمی را داشت و هم تخریب را می چرخواند ، در عملیات والفجر هشت در سال شصت و چهار به شهادت رسید . آقای فضلی (فرمانده تیپ سیدالشهداء علیه السلام) بعد از اینکه حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب ) […]