• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
بعداً فهمیدم که حصبه روده گرفته بودم

پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد

  • کد خبر : 2820
پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد

در عملیات کربلای یک در منطقه مهران ، به شدت بیمار شده بودم . حاج ناصر اربابیان که مسئول ما بود ، گفت برادر معصومی حالش بد شده است ، به درمانگاه ببریدش و من را به درمانگاه بردند . در آن دو سه روز نتوانستم چیزی بخورم . من را معاینه کردند سرم وصل […]

در عملیات کربلای یک در منطقه مهران ، به شدت بیمار شده بودم . حاج ناصر اربابیان که مسئول ما بود ، گفت برادر معصومی حالش بد شده است ، به درمانگاه ببریدش و من را به درمانگاه بردند . در آن دو سه روز نتوانستم چیزی بخورم . من را معاینه کردند سرم وصل کردند و دوباره برگشتم .

شهید پیام پوررازقی یک کم زبانش می گرفت . پیش من آمد و با همان زبان شیرنش گفت برادر معصومی چی شد ه؟ گفتم در این دو سه روز خیلی حالم بد شده .

گفت چی میل داری ؟ گفتم هیچی نمی توانم بخورم . پیام رفت برایم کمپوت گیلاس آورد و باز کرد و من آرام آرام فقط آبش را خوردم .

بعداً فهمیدم که حصبه روده گرفته بودم . چهار روزی را آنجا بودیم و پیام پوررازقی پرستارم شد .

شهید حاج عبدالله هر شب نماز شب میخواند
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2820
  • نویسنده : حاج اصغر معصومی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه