• امروز : سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
نحوه آشنایی و ورود به گردان تخریب

حاج جعفر طهماسبی

  • کد خبر : 2339
حاج جعفر طهماسبی

جعفر طهماسبی هستم رزمنده گردان تخریب لشکر سید الشهدا علیه السلام من در فروردین سال 1363 رسماً وارد تخریب شدم اما قبل از فروردین 1363 یعنی از زمان والفجر دو به بعد ارتباط با گردان داشتم سید الشهدا نبودم قرار کربلا بودم به جهت اینکه حاج ابراهیم برادرم در گردان بود به گردان سر می […]

جعفر طهماسبی هستم رزمنده گردان تخریب لشکر سید الشهدا علیه السلام

من در فروردین سال 1363 رسماً وارد تخریب شدم اما قبل از فروردین 1363 یعنی از زمان والفجر دو به بعد ارتباط با گردان داشتم سید الشهدا نبودم قرار کربلا بودم به جهت اینکه حاج ابراهیم برادرم در گردان بود به گردان سر می زدم . ایامی که تیپ سید الشهدا بعد از عملیات والفجر دو، تهران بومهن مستقر شد من رفتم به آنها سر زدم با شهید سید محمد ، شهید ظفری و با بعضی از شهدا در تخریب آشنایی داشتم بعد از ایام عملیات خیبر یک خاکریز بین ما فاصله بود، ما آنطرف خاکریز بودیم و تخریب این طرف خاکریز بود، اسفند سال 1362 بود که باران سنگینی اومد هم چادرهای ما و هم چادر های بچه های تخریب را پر از آب کرد وقتی داشتیم آب را خالی می کردیم همه کنار همدیگه بودیم تا اینکه عملیات خیبر تمام شد و من در خیبر مجروح شدم برای دوران نقاهتم رفتیم و باز به گردان برگشتم اومدم تیب سید الشهدا و ما را تقسیم کردن گردان قمر بنی هاشم من بودم شهید عباس اسدی بود و یکی دو تادیگر از بچه ها ، مسئول دسته ی ما آقای کوثری بود از دوستان خودم بود که الانم هست .

شهید زینال حسینی بهش گفته بود که فلانی اومده تیپ سید الشهدا ما توی همان مقر گردان قمر بنی هاشم علیه السلام توی سد دز بودیم، تویوتای تخریب اومد اونجا و ما را صدا کردند رفتیم دیدیم که شهید زینال حسینی و اخوی خودم حاج ابراهیم بود . گفتم برای عملیات والفجر دو و والفجر چهار که ایشان برای دیدن خانواده شهدا به تهران می آمدند من هم با آنها یکی ، دو جلسه رفتم .به همین دلیل ایشان مرا می شناخت و وقتی به ایشان گفتند که من اومدم  و می دانست که من خواننده هستم درنگ نکرد پیش من آمد و مرا با خودش برد تخریب،  من بودم  با ماشینی که می رفتیم آقای نسیمی هم بود که نمی دانم در کدام گردان بود . آقای سید نادر حسینی هم فکر می کنم بود . بعد شهید پور رازقی آمدند آنزمان مقر گردان انتهای پادگان دو کوهه، مقر ارتش بود که پارکینگ تانک ها و زره پوش ها ی مستعمل بود پشت بهداری لشکر 27 اونجا مقر تخریب بود  کنار ریل راه آهن . بچه ها اونجا مستقر بودند. من قبل از اعزام تخریب رفتم قرارگاه کربلا ، در بحث حمل مهمات  چون سنم کم بود، حدود 16 ساله بودم و جثه کوچکی نیز داشتم برای آنها سخت بود .

عملیات کربلای یک به روایت حاج علی اکبر جعفری

من 5 الی 6 ماه کربلا بودم بعد برای عملیات والفجر دو و والفجر مقدماتی و قبل از والفجر یک، در قرارگاه کربلا بودم و برای عملیات خیبر اومدم تیپ عبدالعظیم و بعد هم اومدم تیپ سید الشهدا اما با بچه های سید الشهدا در ارتباط بودم . من عملیات های که با تیپ سید الشهدا رفتم ؛عملیات خیبر، بدر، عاشورای 3 ، والفجر 8، سید الشهدا، کربلای 1، شب عملیات کربلای 1 بیمارستان تهران بودم برای اینکه ترکش را از پایم بیرون بیاورند اما برای عملیات خودم را رساندم . عملیات شرهانی، عملیات کربلای 2، کربلای 4، کربلای 5، در عملیات کربلای 8 مجروح بودم که تهران بودم اما خودم را رساندم . عملیات نصر 4، در بیت المقدس 2 به جهت اینکه در منطقه بیت المقدس 2 ،چند روز قبل از عملیات گفتند احتمال حمله عراق به خط جزیره مجنون تیپ سید الشهدا هست که آن موقع لشکر شده بود . به همین دلیل من را با یک تیم فرستادند جزیره مجنون برای اینکه مین گزاری در آن انجام دهیم برای اینکه حداقل موانع خط را تقویت کنیم که بچه ها بتوانند دفاع کنند .

رفتیم جنوب یکی ،دو ماه در خط جزیره مقابل  حد لشکر سید الشهدا را مین گزاری کردیم ، بعد عملیات کربلای 10 ، همان بیت المقدس 4 که فروردین 67 اتفاق افتاد که اکثر بچه ها در آن عملیات مصدوم شیمیایی شدند حدود 50 الی 60 نفر، که بیش از اینم نیرو نداشتیم ، تعداد 30 الی 40 نفر از بچه ها سالم بودند .در عملیات غدیر تهران بودم ، وقتی شنیدم عملیات شد خودم را به عملیات رساندم و تا پایان جنگ در تخریب بودم ماموریت های ما متنوع بود . همزمان بچه ها ماموریت های عملیاتی داشتند . در آن مقطع ممکن بود در عملیات نباشند اما در منطقه عملیاتی بودند . خیلی از بچه ها در گردان بودند و یک عملیاتی شده که همزمان در کنارش بچه های تیپ شهدا یک ماموریت دیگه هم داشتند . یعنی بخشی از توانشان را گذاشتند برای کمک به این عملیات و بخشی از توانشان را گذاشتند برای ماموریت دیگه ای ، چه ماموریت پدافند ، چه ماموریت مین گذاری ، چه ماموریت پاک سازی و ماموریت های این شکلی، به این جهت گردان ما یه گردان توانمند بود .

دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش

همه می دانستند که یک مجموعه توانمند تخریب در بین  تخریب های تیپ و لشکر ها است با این حساب به دلیل شناختی که از سید محمد و سید حاج عبداله داشتند از این توانمندی استفاده می کردند برای ماموریت های تخریب. سید الشهدا ماموریتی نداشت. اما به جهت توانمندی که گردان تخریب داشت ،قرارگاه از شهید نوریان خواسته بود تعدادی از بچه ها را  مامور کند (حدود 30 الی 40 نفر ) جهت عملیات بدر که به قرارگاه ثاراله رفتیم برای کمک به بچه ها در بحث عملیات، انهدام موانع و مواضع و پل و انفجار و ….  بنیه ای که بچه های گردان ما داشت نه تنها در عملیات بدر بلکه در عملیات های دیگه مثلا عملیات والفجر 8 نیاز شد از توان گردان در ماموریت غواصی استفاده کنند . همه اینها را استفاده کردند .

وقتی اومدیم تخریب، با سید محمد آشنایی داشتیم ،  یک روز با ماشین از گردان قمر بنی هاشم اومدیم به سمت مقر تخریب چون ایشان در سد دز بود  و اینها در دو کوهه بودند ، سید محمد خودش پشت فرمان نشت دوست داشت بچه های قدیمی تر پشت وانت و ما جلوی ماشین بشینیم چون ما برخورد اولمان با گردان بود ایشان سعی می کرد مراعات بکند .البته شهید سید محمد از قبل با ما برخورد داشت در آن زمانی که به تهران می آمدند و من نیز جهت بازدید  همراهشان به خانواده شهدا  سر زدیم، ظهر بود شهید سید محمد گفت بریم بیرون غذا بخوریم خیلی بد رانندگی کردند با  سرعت زیاد در پیاده رو نگه داشت. یک لحظه فکر کردم به مغازه برخورد کردیم. گواهی نامه هم نداشتند و خیلی تیز رانندگی می کردند . بچه جنوب شهر و پر دل و جرآت بود. وقتی اومدیم گردان من 20/1/ 1363 اومدم گردان تخریب و با مجموعه تخریب آشنایی داشتم.

من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

احساس تنهایی و غربت نسبت به گردان نداشتم در روزهای اول خدا رحمت کند شهید علی  سیفی هم آمد به گردان و با هم خیلی رفیق شدیم ایشان طلبه بودند من می خواندم و ایشان سخنرانی می کردند .  من روضه اش را می خواندم دعای کمیل و دعای توسل و در آن فضای بعد از عملیات خیبر و طلایی1 تقریباً بیشترین شهید تخریب مربوط به طلائیه و عملیات خیبر است که جنازه  دو سوم از بچه ها موند . در فضای اینطوری بعد از عملیات خیبر رفتن ما در گردان شب ها خیلی با معنویت بود هر شب روضه، سخنرانی و بعد من می خوندم و بعد حاج آقا صمد زاده اومدند در گردان در آن ایام اینها اهل صحبت ، روایت و حدیث بودند . ده الی پانزده نفر از بچه ها بالقوه می توانستند مجلس را اداره و سخنرانی کنند .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2339
  • نویسنده : حاج جعفر طهماسبی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه