• امروز : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
ماجرای دعوت به گردان تخریب

حجه الاسلام حاج سید محمد عابدین زاده

  • کد خبر : 2192
حجه الاسلام حاج سید محمد عابدین زاده

سید محمد عابدین زاده  هستم . اعزام های متعددی قبل از اعزام به  گردان تخریب لشگر ده داشته ام . قبل از انقلاب نوجوان بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی  یکی دو سال از من بزرگ تر بودند و بیشتر در فضای پارک و بازی با هم آشنایی مختصر داشتیم . بعد از انقلاب […]

سید محمد عابدین زاده  هستم . اعزام های متعددی قبل از اعزام به  گردان تخریب لشگر ده داشته ام . قبل از انقلاب نوجوان بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی  یکی دو سال از من بزرگ تر بودند و بیشتر در فضای پارک و بازی با هم آشنایی مختصر داشتیم . بعد از انقلاب که در فضای انقلاب قرار گرفتیم . از طریق مسجد بیشتر با هم آشنا شدیم البته مساجدمون متفاوت بود اما با هم ارتباط داشتیم بعد ها من به مسجد حضرت زهرا (علیه سلام) رفتم که نزدیک محل ایشان بود. به دلیل اینکه من یک طلبه بودم فعالیت ها ی خودم را از  سال 1359 در آنجا انجام می دادم و مابین نماز با میکروفون سخنرانی می کردم  و بچه های محل  من رو می شناختند . که امام جماعت آن مسجد هم استقبال می کردند مردم هم دوست داشتند . به جهت نزدیکی مسجد به منزل آقا سید پدر ایشان به من اظهار  لطف داشتند  و  چیزی که من از شهید زینال حسینی می دیدم تلاش و جدیت و فعالیت در بسیج مسجد امام رضا بود که یک مقداری از محلشان فاصله داشت که ایشان با آن مسجد ارتباط برقرار کرده بود . این جدیت و تلاش برای من نکته خوبی بود و همینطور مکرر رفتن ایشان به جبهه بود که از طریق برادرشان آقا سید مجتبی در جریان بودم و اما سمتشان را نمی دانستم که بعد ها متوجه شدم که ایشان فرمانده گردان تخریب هستند .

اواخر سال 1364 بود که شهید سید محمد زینال حسینی در تهران هم محله ای بودیم و یکبار که من از طریق دیگه ای اعزام شده بودم به لشگر ده ،ایشان متوجه شدند و من را دیدند در مقر کوثر در اهواز و در آن زمان نمی دانستم که ایشان فرمانده گردان هستند ایشان به دیدن بنده آمدند و با همدیگر گپ و گفتی داشتیم قدم زنان به درب زاغه ای رسیدیم که متعلق به گردان تخریب بود ،دیدم که  بچه ها خیلی ایشان را تحویل می گیرند پرسیدم که ایشان چه سمتی دارند و به من گفتند که آقا فرمانده گردان تخریب هستند . ایشان از من خواهش کردند که به بچه ها سر بزنم با توجه به اینکه با فعالیت های تبلیغی من در محل آشنا بودند موجب شد که یک دوبار به دنبال من فرستادند که من نبودم و در اعزام های دیگری بودم در نهایت توسط مرحوم محمد فرد که از بچه های مسجد یاسین پیروزی بودند به من پیغام دادند و همراه گروهی از بچه های مسجد که قراربود جهت بازدید چند روزه به جبهه  بروند بنده نیز رفتم و آنجا ماندگار شدم. از این طریق با گردان آشنا شدم و الحمدالله تا آخر جنگ نیز گهگاهی جای دیگر نیز می رفتم اما توفیق بود که در خدمت بچه های گردان باشم. عملیات های متعددی در ان زمان بود که بنده نیز توفیق این را داشتم که در خدمت بچه ها باشم .

اگر میخواهید شهید شوید با اخلاص کار کنید
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2192
  • نویسنده : حجه الاسلام سید محمد عابدین زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه