آنروز فهمیدم بین من با شهید زینال حسینی چقدر فاصله است اولین باری که شهید حاج قاسم اصغری را دیدم فردای این کشور به احساس مسئولیت امروز شما نیازمند است رسول در هر عملیاتی که شرکت کرده بود مجروح شده بود آشنایی و رفاقت با شهید حاج ناصر اربابیان رحلت امام (ره) ، تلخترین خاطرات اسرا راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج عبادالله قنبری ماجرای سوختن پای شهید هادی مهین بابایی
قبل از عملیات والفجر هشت ، چند بار از شهید حاج عبدالله نوریان شنیده بودم که میگفت : اگر کسی خواب شهادت من را دید ، به من بگوید . در اردوگاه ام النوشه ، کنار رودخانه کارون مستقر بودیم که یک شب در عالم رویا یک خوابی را درباره ی شهادت حاج عبدالله دیدیم […]
اوستا اکبر بچه ی فنی و کاری بود. مثل شهید کلانتر بود. خیاطی، بنایی و جوشکاری و خلاصه همه کاری بلد بود. خیلی از کارهای حسینیه را راه انداخت. به خاطر همین همه به ایشان اوستا اکبر می گفتند.
شهادت شهید امیر مسعود تابش در منطقه مهران پیش امد. شب جمعه ای بود و دعای کمیل خواندیم و عزاداری کردیم . شام هم نان و پنیر و هندوانه بود . طبق معمول امیر تابش پیش من بود و شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان) و بقیه هم آن طرف چادر بودند. شام را […]