چهارده نفر از بچه ها شهید شدند و ما شیمیایی شدیم شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهان به لغزش انداخت تیر به پهلوی مصطفی خورده بود اما بجای ناله میگفت یا فاطمه الزهراء س بجنبید که عقب نمانیم و خودمان را برسانیم هر کاری می کنم شهید نمی شوم استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق به تو هم می گویند رفیق؟ روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
به نام خدا قبل از خاطرات مربوط به اردوگاه موصل ابتدا دو خاطره برای شما می گویم در منطقه که ما بودیم هشت سنگر در عقب وجود داشت و دو سنگر به فاصله 200 متر جلوتر که سنگر ی که ما در آن مستقر بودیم جلو زیر دیدگاه عراقی ها بود و سنگر از همه […]