• امروز : دوشنبه, ۵ آذر , ۱۴۰۳

گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج فیاض قائد
آشنایی با شهید حاج قاسم اصغری

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج فیاض قائد

بنده فیاض قائد هستم. توفیق داشتم که در سال های جنگ برای دفاع از کشور و کیان اسلامی کشور، در جبهه های جنوب و غرب حضور داشته باشم . بنده از سال شصت و سه در شهر قدس آن زمان  در کارهای پرسنلی معمولا سعی می کردم به بچه های بسیج و سپاه کمک کنم […]

به شهید اکبر عزیززاده میگفتند اوس اکبر
هم خیاطی میکرد ، هم بنایی

به شهید اکبر عزیززاده میگفتند اوس اکبر

اوستا اکبر بچه ی فنی و کاری بود. مثل شهید کلانتر بود. خیاطی، بنایی و جوشکاری و خلاصه همه کاری بلد بود. خیلی از کارهای حسینیه را راه انداخت. به خاطر همین همه به ایشان اوستا اکبر می گفتند.

اول مطمئن میشد که نیروهایش غذا دارند ، بعد غذا میخورد
شهید حاج عبدالله نوریان

اول مطمئن میشد که نیروهایش غذا دارند ، بعد غذا میخورد

بچه هایی که در فکه منطقه ی چنانه بودند روحیات خیلی عجیبی داشتند. بچه ها یک ماهی آنجا مسقر شده بودند، اما هنوز افراد تدارکات و تجهیزات آنجا نیامده بودند. در 24 ساعت یک وعده غذا تهیه می کردند. آن هم به وسیله جهاد تهران تهیه می شد . کنسرو یا نان خشک اگر گیرشان […]

من محسن رضایی هستم
یک تشابه اسمی

من محسن رضایی هستم

شهید محسن رضایی پور از قدیمی های گردان تخریب بود که در منطقه ی دیسکه در سومار براثر اصابت مین گوشتکوبی به شهادت رسید . ایشان یک بچه ی محجوب،سر به زیر ، دوست داشتنی اهل عرفان و تقید به همه مسائل شرعی بود. هم والیبالیست خیلی خوبی بود و هم فوتبالیست خیلی خوبی بود […]

بیدار شو ! یک صلوات بفرست و بگیر بخواب
مهدی ضیائی شهید شد ولی تو

بیدار شو ! یک صلوات بفرست و بگیر بخواب

یک شب برادر سلیمان آقائی ، من را از خواب بیدار کرد و گفت : یک صلوات بفرست . گفتم چرا صلوات بفرستم؟ هر کاری کرد صلوات نفرستادم! از روی لجبازی هم صلوات نفرستادم. بعداً برایم تعریف کرد و گفت آن شب بعد از تو ، رفتم شهید مهدی ضیائی را هم بیدار کردم و […]

خوابیدن و بیدار شدن شهید حاج عبدالله نوریان
خاطراتی که با حاج عبدالله داشتیم

خوابیدن و بیدار شدن شهید حاج عبدالله نوریان

خاطراتی که با حاج عبدالله داشتیم ، بیشتر خاطرات شخصیمونه . ولی یکی از چیزایی که هیچ وقت یادم نمیره خوابیدنشون بود حاجی قبل از خوابیدن میگفت هیچکس بیدارم نکنه ، خودم راس ساعت بیدار میشم . یه صلوات میفرستاد میخوابید . راس ساعت هم با صلوات بیدار میشد . هیچوقت جای خوابشو گرم و […]

تقابل اسطوره ها و شرّ و شیطون های گردان تخریب به روایت حاج مسعود میسوری
دو مدل رفتاری رایج بین بچه های تخریب

تقابل اسطوره ها و شرّ و شیطون های گردان تخریب به روایت حاج مسعود میسوری

همونطور که حاج آقا تاج آبادی فرمودند ، اصطلاح اسطوره ها رو ، برادر حاج علی بهجانی ممقانی مُد کرد . بین بچه های گردان تخریب ، دو مدل رفتاری بوجود اومده بود . غیر از یک عده که نیروهای عادی بودند ، یک سری از بچه ها بودند که اینا خیلی شعائر مذهبی و […]

شهید سید محمد زینال حسینی گربه ها رو دم حجله کشت
خاطره ای از زبان شهید حاج ناصر اربابیان

شهید سید محمد زینال حسینی گربه ها رو دم حجله کشت

شهید سید محمد زینال حسینی از بچه های شهید چمران بود . ظاهرا از همون اول جنگ توی جبهه بود . خاطره ای رو فکر می کنم حاج ناصر اسماعیل یزدی تعریف می کردن که شهید علیرضا پیکاری گفته بود که یک سرگرد ارتشی فرمانده گردان تخریب بود و گردان هم در حد یک گروه […]

دو خاطره از بین عملیات والفجر چهار و خیبر
این مین ، خنثی نمیشه ، پس نباید ضامنش رو بکشید

دو خاطره از بین عملیات والفجر چهار و خیبر

بعد از عملیات والفجر چهار ، ما بیشتر در منطقه سراب گرم مستقر بودیم .‌ پادگان ابوذر منطقه استراحت ما بود . ضمن اینکه ما توی اون مناطق مهم مامور پاکسازی بودیم و برای جمع آوری میدون مین میرفتیم گاهی هم ماموریت های دیگه میرفتیم . بین عملیات ها بود ، یادمه دو سه بار […]

استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق
شهید سعید صدیق

استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق

شهید سعید صدیق یک جوان خیلی لاغر و اصطلاحا ترکه ای بود . من یادمه یک سری که برای آموزش رفته بودیم ، یک اژدر بنگال دستش بود و داشت میدوید ولی وقتی پاهاش رو که نگاه میکردیم ، مثل نی قلیون بود و خیلی ماهیچه هایش دیده نمی شد. من تعجب کرده بودم و […]

ویژگی شهید علی اصغر صادقی
حرمت و شخصیت و عزت آدم های مقابل

ویژگی شهید علی اصغر صادقی

شهید علی اصغر صادقی یکی از اون کسایی بود که محبتش از همون لحظه اول که دیدمش به دلم نشست . به نظرم می آید از ما بزرگتر بود . خب معمولا آدم هایی که توی معاشرت اجتماعیشون آدم های باحالی هستند ، حرمت و شخصیت و عزت آدم های مقابل رو خیلی خوب و […]

از همون لحظه ی اول توی دل همه نفوذ کرده بود
شهید حسن پردازی مقدم

از همون لحظه ی اول توی دل همه نفوذ کرده بود

شهید حسن پردازی مقدم یه مدت گردان تخریب نبود . من زمانی که اومدم ایشون نمیدونم به چه دلیلی توی گردان نبود . البته قبل از من توی گردان بود . ولی من که بیست و سوم تیرماه 1364وارد گردان تخریب شدم ، ایشون توی گردان نبود . بعد از عملیات عاشورای سه دوباره اقای […]

نه میجوشید ، نه میگفت ، نه میخندید
شهید حمیدرضا علیپور

نه میجوشید ، نه میگفت ، نه میخندید

شهید حمیدرضا علیپور ، یه شخصیت جدی ، اهل مراقبه واهل ذکر بود . نزدیک غروب که میشد یه گوشه ای توی محوطه ی گردان حضرت زینب می نشست . همیشه این موقع ها در حال ذکر گفتن بود و خلوتی با خدا داشت. اشکی داشت، حالی داشت . شهید علیپور نه با بچه ها […]

عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد غلامعلی
اعزام از جنوب به نقره و پیرانشهر

عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد غلامعلی

ما در جریان عملیات والفجر دو ، از جنوب اعزام شدیم به شهر نقده و رفتیم و رسیدیم پیرانشهر . خب با یه سر و صدایی هم راه افتادیم چون تیپ کامل حرکت کرده بود . رفتیم توی شهر نقده مستقر شدیم و شب هم عملیات شروع شد . عملیات انجام شد و خیلی هم […]

پیراهنی که هنگام شهادت ، بر تن شهید حاج رسول بود
در مورد شهید حاج علی پیکاری هم هر چه بگویم کم گفته ام

پیراهنی که هنگام شهادت ، بر تن شهید حاج رسول بود

در مورد شهید حاج علی پیکاری هم هر چه بگویم کم گفته ام. خیلی مخلص و جگر دار بود. قبل از گردان تخریب در گردان پیاده بود. ما یک اکیپی بودیم که خیلی با هم شوخی می کردیم.  رو این حساب قبل از کربلای چهار ، من و شهید علی اصغر صادقیان و شهید علی […]

ماموریت ناتمام با شهید هادی مهین بابایی
شما پنج نفر کوله ها تون رو بردارید و بیاید

ماموریت ناتمام با شهید هادی مهین بابایی

اون زمان ، از بچه ها کسی فکرنمی کرد فردا صبح زنده میمونه . معمولا همه از حادثه فرار می کنن  که خطری پیش نیاد . مثلا آدم از کنار دیوار رد نمیشه که نکنه یه وقت دیوار خراب بشه … . ولی اونجا اینطوری نبود . بچه های گردان تخریب عاشق این بودن که […]

پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد
بعداً فهمیدم که حصبه روده گرفته بودم

پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد

در عملیات کربلای یک در منطقه مهران ، به شدت بیمار شده بودم . حاج ناصر اربابیان که مسئول ما بود ، گفت برادر معصومی حالش بد شده است ، به درمانگاه ببریدش و من را به درمانگاه بردند . در آن دو سه روز نتوانستم چیزی بخورم . من را معاینه کردند سرم وصل […]

این درسی بود که چقدر انسان به مرگ نزدیک است
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

این درسی بود که چقدر انسان به مرگ نزدیک است

سال شصت و سه که برای پاک سازی یک مدت سمت ارتفاعات بازیدراز در غرب کشور رفته بودیم ، در ارتفاعات بمو یک حالت یال اسبی بود که روبرویش عراقی ها بودند . من و شهید حاج ناصر اربابیان و برادر اسماعیل یزدی و چند نفر دیگر آنجا بودیم . مین هایی که در آن […]

مانور عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری
خدا رحم کرد که این کار انجام نشد

مانور عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری

قبل از عملیات ام الرصاص ، لشگر سید الشهدا ع مانور داشت . قرار بر این بود که توی این مانور ، پشت رودخانه کارون ، غواص ها از بزنن به آب و این طرف در بیان و عملیات کنن . یه منطقه ی جزیره مانندی بود که ما رفتیم و اونجا ، دینامیت ها […]

ماجرای خرید دوربین عکاسی برای گردان تخریب
عکس های بچه های گردان تخریب

ماجرای خرید دوربین عکاسی برای گردان تخریب

بچه های گردان تخریب همشون بی حاشیه بودن و سرشون توی کار خودشون بود . بخاطر همین از بچه های تخریب عکس های زیادی نیست . من یادمه با شهید حاج عبدالله نوریان صحبت کردم و با هزار زحمت راضی اش کردم که یه دوربین بگیریم . یه بنده خدایی تو گردان داشتیم به نام […]

روزی که به خانه ی شهید سیامک معمارزاده رفتیم
خونه پدریش توی محله تجریش تهران بود

روزی که به خانه ی شهید سیامک معمارزاده رفتیم

شهید سیامک (حسین) معمارزاده بچه ی بالاشهر بود . خونه پدریش توی محله تجریش تهران بود . خانواده اش از نظر مالی مرفه بودن . البته مرفه از دیدگاه من . فکر میکنم تنها پسر خانواده بود . درس خونده هم بود چون یه روز رفتیم خونشون ، پدرش خیلی اصرار میکرد که این پسر […]

عملیات والفجر هشت به روایت حاج علی اکبر جعفری
ما مامور شدیم که انتهای هر پد رو مینگذاری کنیم

عملیات والفجر هشت به روایت حاج علی اکبر جعفری

من قبل از عملیات والفجر هشت ، دو تا عملیات شرکت کرده بودم ، یکی عاشورای سه و یکی هم عملیات ام الرصاص . در جریان عملیات والفجر هشت ، یه ماموریت به لشکر سید الشهداء علیه السلام دادن که طبق اون ماموریت قرار شد لشکر سید الشهداء بیاد حرکت کنه به سمت فاو . […]

یه تعداد افراد بودیم که بهمون میگفتن : حمّله و قطّره
ما همیشه قبل از اینکه گران به جایی بره ، میرفتیم اونجا

یه تعداد افراد بودیم که بهمون میگفتن : حمّله و قطّره

ما قبل از عملیات یه تعداد افراد بودیم که بهمون گفتن : حمّله و قطّره . از صرف فعل عربی میاد : قَطَّرَ یقطّر قاطر ، حَمَلَ یُحَمِّل حمال  . ما همیشه قبل از اینکه گران به جایی بره ، میرفتیم اونجا توالت و سنگر درست میکردیم . بعد از ما گردان ها و بچه […]

عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری
ما سه نفری اعزام شدیم به گردان المهدی گروهان جهاد

عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری

بعد از عملیات عاشورای ۳ از منطقه ی عملیاتی عاشورای سه اومدیم و رفتیم مقر گردان که یه جاده ای بود که می رفت پشت کرخه .  اسمش رو بعدها گذاشتن موقعیت السابقون که زاغه ی ما اونجا بود . یکم بالاتر از زاغه ، شیاری بود که اونجا مقر گردان بود . برای خواب شبمون […]

عملیات عاشورای سه به روایت حاج علی اکبر جعفری
ماموریت حاج علی اکبر جعفری ، هادی کسکنی و شهید سید اسماعیل موسوی

عملیات عاشورای سه به روایت حاج علی اکبر جعفری

اولین  عملیاتی که ما شرکت کردیم توی تیپ سید الشهدا ، مصادف شد با  مانورهای عاشورای ۳ . آقای حاج علی فضلی که تازگی شده بود فرمانده تیپ سیدالشهداء علیه السلام روحیه ای که داشت این بود که فرمانده جنگی و شجاع بود . توی عملیات عاشورای ۳ ، یا شاید توی مانور های عملیات عاشورا ی سه […]

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!