باید شهدا را بشناسیم و به مکتب آنها مراجعه کنیم چرا من را دم در نگهداشتی ؟ هر چى میخواهى بگى بگو، ولى به من بى معرفت نگو فکر میکنی این مرد چهکاره باشد؟ بازی شاه دزد وزیر به سبک شهید امیرمسعود تابش حتی یک مین هم نباید در منطقه جا بماند از تهمت خیانت به اسلام تا شهادت در راه اسلام میگفت تو که طاقت آتش دنیا را نداری آتش جهنم را چکار میکنی ؟
دیدگاه و نوع نگاه ما به مسائل با دیدگاه حاج عبدالله خیلی فرق می کرد . ایشان آنقدر که در مسائل معنوی ورود کرده بود و به قول خودمان غور کرده بود ، من یادم هست یک جایی داشتیم با ماشین می رفتیم ، در بیایان های اطراف ، دیدیم که دو تا الاغ دارند […]
شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی که واقعا باهاش رفیق بودیم ، برادرش معاون گردان بود اما سعی می کرد که همیشه که در گردان به صورتی حرکت کند که بقیه ی بچه ها فکر نکنند ایشان از وجود برادرش آن جا سواستفاده کند . من بارها به ایشان می گفتم که : حالا که […]
بعد از عملیات والفجر هشت ، که حاج عبدالله نوریان شهید شد ، سید محمد به هم ریخته بود و می گفت نمیخوام من فرمانده باشم ولی بعد مجبور شد و قبول کرد . اوایل فرماندهی آقا سید محمد ، من و یک سری از بچه ها مامور شدیم به گردان حضرت زینب سلام الله […]
چند ماه قبل از عملیات والفجر هشت که میخواستیم برای عملیات آماده شویم ماموریتی به ما محول شد که البته اسم خاصی هم نداشت . ما آمدیم و وارد منطقه خرمشهر شدیم . ما چند نفر محدود از گردان تخریب بودیم که آمدیم به خرمشهر . در بحث آموزش ، یک سری زمینه سازی ها […]
در یک مقطعی که عملیات نبود ، ما بچه های گردان تخریب به مریوان رفته بودیم . ما در مریوان کار می کردیم البته یک جایی بودیم که درگیری نبود . اسم آن جا را گذاشته بودند آموزش مادر ولی ما هم می گفتیم آموزش مادربزرگ چون خیلی دوره ی سنگین و سختی بود . […]
فکر میکنم شهید حاج رسول فیروزبخت در آن زمانی که به گردان تخریب آمد یا پاسدار وظیفه بود و یا خدمتش تمام شده بود و بعنوان بسیجی آمده بود . بچه های گردان به ما خیلی توجه و ابراز محبت می کردند . من هم خدمت تک تک این بزرگواران از جمله ، آقا رسول […]
قبل از اینکه بخواهم بهاندازه فهم خودم نه شخصیت واقعی شهید سید محمد زینال حسینی صبحت کنم لازم است مقدمهای را تقدیم کنم. امروز چه تعریفی از شهید سید محمد زینال حسینی داریم؟ سید محمد چه ویژگیهایی داشت؟ چرا تا به امروز به انحصارات اکتسابی و انتسابی سید محمد و حاج ناصر که به نظر […]
در مأموریت به اطلاعات و شناسایی منطقه عملیاتی کربلای پنج، دست من مجروح شد و به خاطر محدودیت ناشی از مجروحیتی که از ناحیه دست پیداکرده بودم به این باور رسیدم که وجود من در گردان تخریب مؤثر نیست و نباید برای سایر دوستان مزاحمت ایجاد کنم، بنابراین تصمیم گرفتم بهجایی بروم که مفید واقع […]
به گزارش خالدین، عباد الله قنبری همدانی از رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهدا علیهالسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند و امروز پس از گذشت بیش از سی سال از پذیرش قطعنامه، دعوت پژوهشگران گروه خالدین را پذیرفته و در مقابل دوربین، برای شرحی از خاطرات خود حاضرشدهاند. آنچه مطالعه میکنید، بیان ایشان […]
شهید سید محمد زینال حسینی ، دومین فرمانده گردان تخریب ، از لحاظ نظامی خیلی توانمند و قدرتمند بود . شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده اول گردان ) معمولا کارهای فرماندهی و ستادی رو انجام میداد ، یعنی جلسات لشکر رو می رفت و بیشتر بیرون بود . آموزش بچه های گردان و تربیت […]
ما بچه های گردان تخریب ، زمان عملیات والفجر دو ، در منطقه ی حاج عمران بودیم . من فقط یادمه که توی منطقه ی حاج عمران بودیم که یه دفعه ما رو برداشتن بردن یه منطقه ی کوهستانی که ما هیچ اطلاعاتی ازش نداشتیم و به ما گفتن که باید اینجا برید عملیات . […]
بعد از شهادت حاج عبدالله نوریان (فرمانده اول گردان تخریب) جانشین ایشون و معاون اول گردان ، شهید سید محمد زینال حسینی خیلی به هم ریخته بود . به سید محمد گفتن که تو بیا و فرماندهی گردان تخریب رو بعهده بگیر . اما سید محمد نپذیرفت و جبهه رو ول کرد و برگشت به […]
من یادم است که ما با شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان) شبانه به اردوگاه کوثر ، حومه شهر اندیمشک رفتیم که نیرو بیاوریم . شنیده بودیم که یک تعدادی نیروی جدید آمده بودند و خواستیم برویم که آنها را به گردان تخریب بیاوریم. خلاصه رفتیم و سید محمد برایشان صحبت کرد . یک […]
شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی (برادر فرمانده گردان تخریب ) بچه ی جنوب شهر بود و خیلی شوخ طبع بود اما در عین حال خیلی تلاش می کرد که جلوی آقا سید محمد با کسی شوخی نکند . در واقع خیلی به آقاسید محمد ( فرمانده گردان ) احترام می گذاشت . یکی از […]
به ذهن من اینطور میرسه و اینطور برداشت میکنم که شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی که در مقطعی فرمانده و معاون گردان تخریب بودند ، در نقش مکمل هم دیگر بودند . شهید حاج عبدالله یک بچه معنوی بود . نمیخوام بگم عملیاتی نبود ولی سیدمحمد علملیاتی تر بود . […]
من با هماهنگی شهید حاج قاسم اصغری اومدم به گردان تخریب . به این صورت که رفتم درب خانه شهید اصغری و گفتم می خواهم بیایم به تخریب . قبلش مدتی کردستان بودم ، مدتی لشکر ۲۷ بودم که هم زمان با عملیات خیبر بود . بعد اومدم گفتم می خواهم بیایم به گردان تخریب […]
ما در عملیات بدر تیم دوازده یا سیزده نفره بودیم و خود شهید آقا سید محمد زینال حسینی خدابیامرز هم همراه ما بود . ما با قایق رفتیم و وقتی در راه داشتیم می رفتیم دیدیم همه ی نیروها در حال برگشتن هستند . پرسیدیم چرا برمیگردید که گفتند دستور عقب نشینی صادر شده و […]
روزهای اول که ما شهید حاج عبدالله را می دیدیم برایمان خیلی عجیب بود که ایشان در همه چیز پیشرو بودند . مثلا وقتی برای نماز صبح بیدار می شدیم ، می دیدیم ایشان از قبل برای نماز آماده شده است و دارند نماز می خوانند در حالی که هنوز اذان صبح گفته نشده بود […]
به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین ، حاج حبیب فرخی یکی از رزمنده های گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام و یکی از یادگاران و هم نفس های شهدای دفاع مقدس هستند که بنا بر شنیده ها از سایر همرزمان ، نقش کلیدی و مهمی را در برهه ای که در گردان حضور داشته اند […]
تا آن جا که در خاطرم هست ، قرار بود در سال شصت و سه عملیاتی شکل بگیرد که ما از زمان دقیق و مکان آن خبر نداشتیم ولی فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیده بودند که برای انجام این عملیات باید یک قرارگاهی تشکیل بشود . این قرارگاه را تشکیل دادند و نام آن […]
عملیات کربلای پنج درواقع یک عملیات تعجیلی برای غافل گیری دشمن بود . عملیات کربلای چهار، تقریبا پانزده روز قبل از عملیات کربلای پنج اتفاق افتاد . به خاطر لو رفتن عملیات و عدم الفتحی که شکل گرفت ، دشمن جشن و شادی به پا کرد و در همه ی رسانه های دنیا اعلام کرد […]
من در عملیات ویژه ی شهدا یا عملیات سیدالشهداء علیه السلام شرکت نداشتم . البته یک دفترچه خاطرات دارم که در آن دفترچه ، بچه هایی که به عملیات رفتند ، بعضا چند خطی نوشته اند . یکی از شهدایی که دستخطش در آن دفترچه هست ، شهید سید مهدی اعتصامی است . من قبل […]
عملیات کربلای یک در منطقه مهران انجام شد و لشکر سیدالشهدا رفت در منطقه ی مهران مستقر شد . بعد از ایلام یک درّه ی شیار مانندی بود که درآن شیار ، گردان تخریب سه چهار تا چادر زده بود . حدود سی چهل متر جلوتر هم رودخانه ای بود و ما می رفتیم و […]
شهید داوود ابراهیمی بچه ی کم سن و سالی بود . هنوز ریش و سبیل در نیاورده بود ، چشم های زاغ داشت . پوست سفید و زیبا و خیلی خوشگلی داشت . در جبهه بدلیل شرایط خاصی که وجود داشت ، یک سری قواعد درباره ی دوستی ها و رفاقت ها بود که بچه […]
شهید اصغر رحیمی یک پسر نوجوان با جثه ی بسیار کوچک بود که مو هم در صورتش اصلا نبود . شهید پیام پوررازقی که از قدیمی های گردان تخریب بود ، با اینطور بچه ها که در گردان تازه وارد بودند خیلی صمیمیت پیدا می کرد . شاید یک ایجاد صمیمیت یک مأموریتی بود که […]