• امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شما باعث شدید نماز شب من قضا شود

اولین برخورد با شهید حاج عبدالله نوریان

  • کد خبر : 2391
اولین برخورد با شهید حاج عبدالله نوریان

پاییز بود که بارندگی هم زیاد بود. رودخانه کارون طغیان کرده بود و آب چادرها را با خود برده بود و پتوها همه خیس بود و ساک ها و وسیله ها را خیس کرده بود. بدو ورود من همان موقع بود. همه داشتند چادرها را تمیز و خشک می کردند که شب شد و چادر […]

پاییز بود که بارندگی هم زیاد بود. رودخانه کارون طغیان کرده بود و آب چادرها را با خود برده بود و پتوها همه خیس بود و ساک ها و وسیله ها را خیس کرده بود. بدو ورود من همان موقع بود. همه داشتند چادرها را تمیز و خشک می کردند که شب شد و چادر بزرگی را برای نمازخانه گذاشته بودند. آن جا نماز خوانیم و برادر ممقانی ما را در چادر خودشان برد. چادر ایشان به چادر اسطوره ها معروف بود.ممقانی ، کاوه ذاکری ، شهید بهشتی ، شهید سلطانعلی معصومی ، و چند نفر دیگر که همه همسن و سال هم بودند در ان چادر بودند. حدوداً 15 یا 16 ساله بودند.

حاج عبدالله هر وقت از بیرون می آمد در آن چادر می خوابید. اولین شب که من انجا رسیدیم قبل از اذان بود که می خواستم وضو بگیرم دیدم که همه دارند نماز شب می خوانند . دیدم یکی زانوهایش را بغل کرده و سرش را در زانوهایش گذاشته و خوابیده است. من نمی دانستم ایشان کیست. قبل یا بعد از اینکه می خواستم وضوبگیرم یک پتویی روی ایشان انداختم تا سرما نخورد. بعد از نماز صبح فهمیدم که حاج عبدالله است. اعتراض می کرد که چه کسی روی دوش من پتو انداخته است. گفتم من انداختم احساس کردم که سردتان است. گفت شما باعث شدید نماز شب من قضا شود و من نتوانستم نماز شب بخوانم. من می دانستم اگر گرمم شود نمی توانم برای نماز بیدار شوم. لطفا این کار را نکن.

نزدیک عملیات بود و در طول روز دو ساعت بیشتر نمی خوابید. اولین برخوردم با حاج عبداله این طوری بود .

شهیدی که عکس فرزندانش را در جیب داشت
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2391
  • نویسنده : حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه