صحنههاي تكان دهنده بمباران اوج وقاحت دشمن را به تصوير ميكشد تو تضمین می کنی من در این ده کیلومتر زنده باشم ؟ و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه باقی نماند حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم شهید تابش یا علی گفت و هشت پر ها را از جا درآورد مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم خداوند خیلی به ایشان کمک می کرد روزی که میهمان خانه ی شهید پیام پوررازقی شدیم
سال 58 بود وقتی وارد سنندج شدیم ، درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ،تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم . بهار 58 تازه انقلاب پیروز شده بود.عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی […]