• امروز : چهارشنبه, ۲۹ مرداد , ۱۴۰۴

دفاع مقدس

بچه های شر و شیطون گردان به روایت حاج علی اکبر جعفری
شهید مجید رضایی ، شهید غلامرضا زند و محسن حدادی

بچه های شر و شیطون گردان به روایت حاج علی اکبر جعفری

در گردان تخریب ، سیگار کشیدن ممنوع بود و سیگاری ها رو جذب نمیکردن . شهید مجید رضایی ، تنها کسی بود که آزاد بود در گردان سیگار بکشد . البته نه جلوی جمع ، بلکه می رفت بیابان ، سیگارش را می کشید و بعد می آمد . شهید حاج عبدالله نوریان هم مجید […]

بمباران منطقه عملیاتی کربلای یک به روایت حاج علی اکبر جعفری

بمباران منطقه عملیاتی کربلای یک به روایت حاج علی اکبر جعفری

در منطقه ی عملیاتی کربلای یک ، یک شکاف در محل استقرار ما بود که دهانه اش باز بود و ما در انتهایش چادر زده بودیم. . جای ما تخریب چی ها آن جا بود . یک روز هواپیما های عراق آمد و زاغه مهمات لشگر امام رضا علیه السلام را زد . زاغه مهمات […]

روزی که پاسدار وظیفه شدم و به گردان تخریب برگشتم
خاطره ای که هیچ وقت فراموش نمیکنم

روزی که پاسدار وظیفه شدم و به گردان تخریب برگشتم

بعد از عملیات سیدالشهداء علیه السلام ، در منطقه فکه بودم که یکی از بچه ها به من خبر داد که برایم نامه ای آمده . نامه از سپاه سیدالشهداء ع بود که گفته بود باید بروی تهران و پاسدار وظیفه بشوی . من می خواستم یک کاری بکنم که در منطقه بمانم . با […]

جمع آوری پیکر شهدای عملیات سیدالشهداء ع به روایت حاج علی اکبر جعفری
کربلایی در جبهه ی فکه

جمع آوری پیکر شهدای عملیات سیدالشهداء ع به روایت حاج علی اکبر جعفری

من در عملیات ویژه ی شهدا یا عملیات سیدالشهداء علیه السلام شرکت نداشتم . البته یک دفترچه خاطرات دارم که در آن دفترچه ، بچه هایی که به عملیات رفتند ، بعضا چند خطی نوشته اند . یکی از شهدایی که دستخطش در آن دفترچه هست ، شهید سید مهدی اعتصامی است . من قبل […]

عملیات کربلای دو به روایت حاج علی اکبر جعفری
عملیاتی که لو رفته بود

عملیات کربلای دو به روایت حاج علی اکبر جعفری

بعد از عملیات کربلای یک ، یادم هست که ما چند وقت از قلاجه رفتیم و بعد مجدد برگشتیم . ما چند نفر بودیم که می رفتیم در زاغه می خوابیدیم . یک زاغه ای داشتیم در قلاجه به این صورت که چادر زدیم بودیم و مهمات را با فاصله از بچه ها نگهداری می […]

نحوه ی خواندن کتاب جامع المقدمات به روایت شهید حسین مسیبی
شهید حسین مسیبی مراغه ای

نحوه ی خواندن کتاب جامع المقدمات به روایت شهید حسین مسیبی

شهید حسین مسیبی طلبه ی حوزه علمیه بود . بچه مراغه بود و خیلی بچه ی محجوبی بود . یک رفیق داشت به نام حاج آقا سیفی که ایشان هم در کردستان با ما  بود ، با بچه های تخریب آشنا شده بود و به دلیل همین آشنایی با بچه های تخریب آمد به گردان […]

عملیات کربلای یک به روایت حاج علی اکبر جعفری
نحوه شهادت شهید پیام پوررزاقی و شهید غلامحسین رضایی

عملیات کربلای یک به روایت حاج علی اکبر جعفری

عملیات کربلای یک در منطقه مهران انجام شد و لشکر سیدالشهدا رفت در منطقه ی مهران مستقر شد . بعد از ایلام یک درّه ی شیار مانندی بود که درآن شیار ، گردان تخریب سه چهار تا چادر زده بود . حدود سی چهل متر جلوتر هم رودخانه ای بود و ما می رفتیم و […]

فرماندهی به سبک شهید حاج عبدالله نوریان
او به خصوصیات نیروهایش اشرافیت کامل داشت

فرماندهی به سبک شهید حاج عبدالله نوریان

یک روز قرار شد که من و شهید سید محمد زینال حسینی و یک نفر دیگر که یادم نیست ، از مقر الوارثین برویم به پادگان دو کوهه . آنجا حاج سید محمد برود ستاد و چند دقیقه کاری انجام بدهد . من هم به دفتر سر بزنم و کار را انجام بدهیم و برگردیم […]

در پیاده روی نباید دستتان در جیبتان باشد
تنبیهی که برای شهید پیام پوررازقی در نظر گرفتم

در پیاده روی نباید دستتان در جیبتان باشد

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) روی بحث آموزش نیروها خیلی تأکید می کردند . از هر فرصتی و از بیکاری بچه ها در ارتباط با آموزش استفاده می کردند . به ما هم فشار می آورد که تا می توانیم به آن ها سخت بگیریم و بحث آموزش را با جدیت پیش ببریم […]

نحوه برخورد حاج عبدالله ، وقتی از دستور سرپیچی کردم
شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب

نحوه برخورد حاج عبدالله ، وقتی از دستور سرپیچی کردم

من برای مدتی مسئول اردوگاه بودم و بعضی از بچه ها برای دوره آموزشی به خارج از اردوگاه تخریب رفته بودند . در همین ایام ، یک تعدادی نیرو آمدند خدمت حاج عبدالله نوریان و همه شان هم پاسدار بودند . یا حداقل اکثرشان پاسدار بودند ولی من نمیدانستم که پاسدارند . یک نفر را […]

ابعاد شخصیتی شهید نوریان به روایت حاج اسدالله سلیمانی
فرماندهی به سبک شهید حاج عبدالله نوریان

ابعاد شخصیتی شهید نوریان به روایت حاج اسدالله سلیمانی

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) حدود بیست یا بیست و یک سال داشت . از نظر سنی خیلی بزرگ نبودند اما نظر ابعاد تفکر ، بسیار دور اندیش و صاحب فکر داشت . اگر بخواهید از نظر جایگاه حساب کنید ، واحد تخریب ، یک واحد از مجموعه ی تیپ هست . اما […]

اولین باری که شهید حاج قاسم اصغری را دیدم
بعد از عملیات خیبر

اولین باری که شهید حاج قاسم اصغری را دیدم

من بچه ی قلعه حسن خان (شهر قدس) بودم . شهید حاج قاسم اصغری هم بچه ی قلعه حسن خان بود اما یکدیگر را نمیشناختیم . قبل از عملیات خیبر در سال شصت و دو ، به تازگی تیپ حبیب بن مظاهر تشکیل شده بود و این اولین باری بود که ثبت نام میکردند و […]

خوابی که برای حاج عبدالله نوریان دیدم
میخواستیم حاجی را در همان قرارگاه دفن کنیم

خوابی که برای حاج عبدالله نوریان دیدم

قبل از عملیات والفجر هشت ، چند بار از شهید حاج عبدالله نوریان شنیده بودم که میگفت : اگر کسی خواب شهادت من را دید ، به من بگوید . در اردوگاه ام النوشه ، کنار رودخانه کارون مستقر بودیم که یک شب در عالم رویا یک خوابی را درباره ی شهادت حاج عبدالله دیدیم […]

عملیات والفجر هشت به روایت حاج اسماعیل گوهری
ماموریت گردان تخریب در والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج اسماعیل گوهری

عملیات والفجر هشت ، یک عملیات منحصر به فرد در کل دفاع مقدس بود . مدتی پیش از آن ، به واسطه ی نفوذ عناصر دشمن و منافقین ، عملیات ها بعضاً لو می رفت ،  مختل می شد و یا  با عدم الفتح مواجه می شد. به همین خاطر ، کار وسیعی روی عملیات […]

خبرنگار شهید ، علی اکبر طحانی
شهید علی اکبر طحانی

خبرنگار شهید ، علی اکبر طحانی

شهید علی اکبر طحانی بعد از شهادت برادرش علیرضا به گردان تخریب آمد . فکر می کنم خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی یا کیهان بود . یک دوربین داشت و دست به قلم خوبی هم بود . یک دفترچه خاطرات هم داشت که تمام خاطراتش را روزانه در آن می نوشت . علی اکبر از نظر […]

بجنبید که عقب نمانیم و خودمان را برسانیم
شهید اسماعیل خوش سیر

بجنبید که عقب نمانیم و خودمان را برسانیم

شهید اسماعیل خوش سیر جثه ی بزرگی داشت ولی تازه در صورتش مو درآورده بود . جزو کسانی بود که به شدت عجله داشت روی خودش کار کند و خودش را به مرحله ی شهادت برساند . به شدت اعتقاد داشت که شهادت کسب کردنی است و اینطور نیست که شما بلند بشوید ، بروید […]

هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم
شهید حاج رسول فیروزبخت

هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم

یادم هست که یک روز نشسته بودیم که دیدیم عده ای آمدند . گفتند فرمانده ای آمده و می خواهد حاج رسول را ببیند . حاج رسول قبلا از بچه های دیدبان تیپ شصت و سه خاتم بود . دنبالش آمده بوند که آن جا به عنوان فرمانده ببرندش ، نه به عنوان یک نیروی […]

رسول در هر عملیاتی که شرکت کرده بود مجروح شده بود
شهید حاج رسول فیروزبخت

رسول در هر عملیاتی که شرکت کرده بود مجروح شده بود

شهید حاج رسول فیروزبخت در هر عملیاتی که شرکت کرده بود یک جراحتی برداشته بود . اصلا امکان نداشت مثلا توی یک عملیاتی باشد و زخم برنداشته باشد . رسول عادت داشت هر موقع که بچه ها به ایشان دست می زدند ، رمز آن عملیاتی آن عضو در آن عملیات مجروح شده را می […]

دیدار با خانواده شهید داوود ابراهیمی
حدیثی که مادر شهید ابراهیمی خواند

دیدار با خانواده شهید داوود ابراهیمی

در گردان رسم که وقتی یکی از بچه ها به شهادت می رسید ، در اولین فرصت ، کل گردان به مرخصی می آمد و اولین کاری که می کردند این بود که به قبل از این که به خانه هایشان بروند و به خانواده های خودشان سر بزنند ، قبل از این که پراکنده […]

حاج ناصر گفت داوود ابراهیمی در عملیات بعدی شهید میشود
ثبات قدم های شهید داوود ابراهیمی

حاج ناصر گفت داوود ابراهیمی در عملیات بعدی شهید میشود

در یک مقطعی ، در پادگان امام علی سنندج بودیم و تا جایی که خاطرم هست ، در آن زمان من مسئول مقر بودم . شهید حاج ناصر اربابیان چند نفر را شمرد و گفت این ها در عملیات بعدی شهید می شوند ، و از آن چهار شاید سه نفرشان شهید شدند اما من […]

حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند
سه بار سوره ی توحید را بخوانید

حدیثی که شهید داوود ابراهیمی میخواند

شهید داوود ابراهیمی بچه ی کم سن و سالی بود . هنوز ریش و سبیل در نیاورده بود ، چشم های زاغ داشت . پوست سفید و زیبا و خیلی خوشگلی داشت . در جبهه بدلیل شرایط خاصی که وجود داشت ، یک سری قواعد درباره ی دوستی ها و رفاقت ها بود که بچه […]

شهید غلامحسین رضایی ، جوان خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا
وقتی غلامحسین رضایی خاطره تعریف میکرد

شهید غلامحسین رضایی ، جوان خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا

شهید غلامحسین رضایی ، جوانی سبزه رو ، بسیار خوش خنده ، شوخ طبع و با صفا بود . توجه اش به مسائل عبادی و ذکر و نماز خیلی خوب بود یعنی آدم باطن دار و با معنویتی بود . به لحاظ نظامی هم خوب و قوی بود .  به قول امروزی ها بمب روحیه […]

خاطره بچه های پشتیبانی لشگر از شهید حاج عبدالله نوریان
امانت داری و اخلاص و رفتارشان با نیروها

خاطره بچه های پشتیبانی لشگر از شهید حاج عبدالله نوریان

من قبل از ورود به گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء ، در گردان تخریب جای دیگری بودم ، رفقایی بودند که قبلا با حاج عبدالله کار کرده بودند . زمانی که ما در کردستان ، با بچه های تیپ بیست و یک رمضان بودیم ، بین بچه ها صحبت از حاج عبدالله بود . صحبت […]

اگر من کنارتان باشم کسی شهید نمیشود …

اگر من کنارتان باشم کسی شهید نمیشود …

شهید حاج رسول فیروزبخت بسیار انسان شوخ طبعی بود . یک خاطره ای که من از ایشان یادم هست و قشنگ در ذهنم مانده مربوط به چند روز قبل از اعزام به منطقه سردشت و شهادت ایشان است . بعد از این که ایشان شهید شدند ، این خاطره را برای خودم مرور می کردم […]

راوی و رزمنده گردان تخریب حاج اسماعیل گوهری
آشنایی با گردان تخریب

راوی و رزمنده گردان تخریب حاج اسماعیل گوهری

یاد رفقای شهیدمان بخیر . چه عاشقانه، چه عارفانه ، چه صادقانه، چه مخلصانه رفتند یاران تخریب. آنان که در طریق حق جان شیرین خود را، به عشق اسلام، به عشق ولایت، به عشق ملت و به عشق این وطن نثار رکردند. تا اسلام عزیز سرافراز و ایران عزیز سربلند باقی بماند. شهدا دوستتان داریم. […]