شاهرخِ کوکاکولا چطور حر انقلاب شد؟
من در قرارگاه نوح بودم و پیام پوررازقی در تخریب سیدالشهداء ع
یکی از عواملی که موجب شکست مشروطیت در ایران شد
شهید بهزاد صداقت
نحوه شهادت شهید حاج ناصر اربابیان به روایت حاج احمد خسرو بابایی
دلایل گروهک فرقان برای ترور سپهبد قرنی
عملیات خیبر به روایت حاج علی بهجانی ممقانی
روزی که صدام به تعداد شهدای کربلا نذری داد …
شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی (برادر فرمانده گردان تخریب ) بچه ی جنوب شهر بود و خیلی شوخ طبع بود اما در عین حال خیلی تلاش می کرد که جلوی آقا سید محمد با کسی شوخی نکند . در واقع خیلی به آقاسید محمد ( فرمانده گردان ) احترام می گذاشت . یکی از […]
شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) و شهید سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) مکمل همدیگه بودن . یک مقدار ممکن بود گاهی اختلاف داشته باشن با همدیگه ولی حاج عبدالله مدیر بود و مدبر بود که از لحاظ روحی و معنوی خیلی تاثیر گذار بود توی گردان . آقا سید محمد خیلی شجاع بود […]
در عملیات خیبر خیلی از جنازه ها در جزیره مجنون مانده بود . بچه های تخریب ، شب ها با بچه های تعاون میرفتند و جنازه ها را به عقب می آوردند . بچه های تخریب اول نگاه می کردند که تله ای به بدن ها نباشد چون عراقی ها می دانستند که بچه های […]
به ذهن من اینطور میرسه و اینطور برداشت میکنم که شهید حاج عبدالله نوریان و شهید سید محمد زینال حسینی که در مقطعی فرمانده و معاون گردان تخریب بودند ، در نقش مکمل هم دیگر بودند . شهید حاج عبدالله یک بچه معنوی بود . نمیخوام بگم عملیاتی نبود ولی سیدمحمد علملیاتی تر بود . […]
من با هماهنگی شهید حاج قاسم اصغری اومدم به گردان تخریب . به این صورت که رفتم درب خانه شهید اصغری و گفتم می خواهم بیایم به تخریب . قبلش مدتی کردستان بودم ، مدتی لشکر ۲۷ بودم که هم زمان با عملیات خیبر بود . بعد اومدم گفتم می خواهم بیایم به گردان تخریب […]
شهید حاج قاسم اصغری از عملیات سیدالشهداء ع می گفت و تعریف میکرد ؛ میگفت : دریاچه ماهی ، سمت شلمچه ، دریاچه ای بود با آب راکد که مانند آب استخر صاف بود. بچه ها رفتند و دشمن آتش را بست به بچه ها و بچه ها روی زمین خوابیدند و نمی توانستیم کاری […]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به پيشگاه حسين بن على امير المؤمنين عليهما السّلام ، از سليمان بن صرد خزاعى و مسيّب بن نجبة و رفاعة بن شدّاد و حبيب بن مظاهر و عبد اللَّه بن وائل و شيعيان ديگرش . سلام خدا بر تو ، ستايش مر خداى راست كه دشمن تو و پدرت را […]
شهید پیام پوررازقی ، این بچهی مظلوم ! توی جلسهی قبل از عملیات ام الرصاص که بحث میکردند ، بچههای اطلاعات گفته بودن که بچه های تخریب نباید بیان برای شناسایی . چون عملیات لو میره . ما اطلاعاتی ها خودمون میریم شناسایی میکنیم و مسائل رو میگیم . توی ستاد فرماندهی لشگر ، در […]
ما در صحنه ی کارزار بودیم اما ادعایی نداریم بلکه باید دیگران بیایند و ما را قضاوت کنند . نکته ای که درباره ی بچه های گردان ما حائز اهمیت است این است که به نظر من آن بچه هایی که شیطنت هایی داشتند و اصطلاحا شلوغ تر بودند ، در زمان کار و در […]
بحث عملیات خیبر ، یک عقبه و مقدماتی دارد . مدتی قبل از عملیات خیبر در تهران ، در پادگان ولیعصر میان فرماندهان وقت سپاه اختلاف نظر ها و بحث هایی راجع به عملیات خیبر پیش آمده بود . شهید حاج کاظم رستگار و شهید حسن بهمنی در آن مقطع نسبت به عملیات خیبر انتقاداتی […]
از شهید مصطفی مبینی یکی دو خاطره دارم که فکر می کنم مربوط به زمانی است که در موقعیت شهید علی موحد ، واقع در منطقه ی جفیر بودیم . شهید حاج عبدالله نوریان و سایر رفقا هم بودند . صبح ها بعد از نماز صبح می رفتیم می دویدیم و بعد از مراسم صبحگاه […]
گروه تحقیقاتی خالدین در راستای ضبط و ثبت خاطرات شهدای دفاع مقدس اینبار خدمت جانباز سرافراز حاج حسن نسیمی رسیده است . به گزارش خالدین ، حاج حسن نسیمی یکی از رزمنده های تخریبچی و از فرماندهان دفاع مقدس هستند . آنچه مطالعه میفرمایید مقدمه ای برای آشنایی با حاج حسن نسیمی است که ایشان […]
بعد از عملیات خیبر که من به گردان تخریب آمده بودم ، مقر اصلی گردان تخریب در دوکوهه بود و ما هم آنجا بودیم تا این که دوستان ما در دوکوهه یک رزم شبانه برقرار کردند و در جریان این رزم شبانه ، شیشه های پشتیبانی شکست . بعد از این موضوع ، متوجه شدیم […]
اول خودش آمد و گفت: حسین خیلی دلم گرفته می خوام برام روضه بخونی. شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشم. گفتم: تقی برو شب عملیات خیلی کار دارم. رفت و باز برگشت. این بار شهید یعقوبی رو آورده بود واسطه. اصرار که فقط چند دقیقه. سه تایی رفتیم نشستیم پشت سنگر؛گفتم: چه روضه […]
قبل از انجام عملیات عاشورای سه که در منطقه ی فکه انجام شد ، ما بدلیل کنجکاوی آن روزمان ، یک سری موضوعات را پیگیری کردیم و در بعضی موضوعات سهیم و دخیل شدیم که نهایتا منجر شد به انتخاب فرمانده جدید تیپ حضرت سیدالشهداء علیه السلام . یعنی بعد از این جریانات آقای خزائی […]
بسم الله الرحمن الرحیم بنده حسین احمدی هستم اهل محله چیذر . محله ما حدود یک کیلومتر با محله عبدالله نوریان فاصله داشت . حاج عبدالله رفیق ، بچه محل ، هم درس و هم بازی بچگی هایم بود و من ایام کودکی ام را با ایشان زندگی کردم . سید علی اندرزگو تا قبل […]
پدر داوود شبکار بود . داوود هم شب ها با بسیج میرفت گشت و پاسداری میداد . صبح با آن حالت خسته و در آن سرما می آمد خانه . آن موقع اسلامشهر با کمبود آب مواجه بود و در هر خانه ای تانکر وجود داشت . اهالی خانه تانکر را از آب پر میکردند […]
بسم الله الرحمن الرحیم حسین خانی هستم ، جمعی گردان مهندسی لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام . اولین دیداری که با حاج عبدالله نوریان داشتم مربوط به گردان مهندسی بود . من از مدت ها قبل اطلاع داشتم که ایشان فرمانده گردان تخریب هستند منتهی توفیق زیارت ایشان را نداشتم تا زمانی که ایشان بالاخره […]
بسم الله الرحمن الرحیم حسین امیری نیا ، اهل روستای طرود ، از توابع فیروزکوه هستم . من در سال 1361 در جبهه بودم . 25 ماه در جهاد سازندگی استان تهران و در واحد مهندسی رزمی بودم . یک روز به آبادان رفته بودم که شهید عبدالله نوریان را در آنجا دیدم . یکی […]
در موقعیت گردان تخریب یکی از چادر ها چادری بود که من مسئول آن چادر بودم . داخل این چادر شهید محمد بهشتی و شهید عنایت الله رزاقی و شهید سید اسماعیل موسوی می آمدند و حاج آقا مسعود تاج آبادی هم بودند . این چادر نسبت به چادر های دیگر یک حالت خاصی داشت […]
در عملیات والفجر یک ، ما مأمور شدیم به واحد مهندسی رزمی برویم . عراق به قدری آتش میریخت که امکان انجام ماموریت وجود نداشت . یک لودر بزرگ آنجا بود که بیلش را بلند کرد و ما رفتیم زیر بیلش تا از گزند ترکش مصون بمانیم . صبح شده بود و ماموریت ما انجام […]
تنها تصویری که از شهید حافظ خدایاری در ذهن دارم مربوط به زمانیست که تازه رفته بودیم به منطقه چنانه و آنجا مستقر شده بودیم . یک شلوارهایی به ما داده بودند که معروف بود به شلوارهای استتار جنگلی . بعدا جزء لباس های خاکی شد . معمولا به کسانی که تازه اعزام می شدند […]
در جریان شناسایی منطقه فکه ، قبل از عملیات عاشورای سه ، آقای علی روح افزا از گردان تخریب و آقای محمد محافظت کار که سر تیم اطلاعات عملیات و سرگروه اطلاعات بود و چند نفر از بچه های اطلاعات با هم ، هم مسیر بودند . از خط اول تا لجمن (لبه ی جلوی […]
مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برای من خاطره ای تعریف می کرد که این خاطره را من به نقل از ایشان برای شما تعریف میکنم ؛ ما یک دژبانی در کرخه داشتیم . رودخانه ی کرخه یک پلی داشت شبیه پل های عابر پیاده . کنارش را میله بندی کرده بودند که مثل […]
شهید مصطفی مبینی در عملیات بدر شهید شد . می گفتند شهید مبینی یکی از شهدایی بود که بسیار بچه ی آرامی بود و دائم ذکر می گفت . در گردان چنین افرادی داشتیم و یکی از کسانی که دائم الذکر بودند ایشان بود . یک شعری هم داشت که همیشه می خواند و ما […]