• امروز : شنبه, ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
می گفتیم دریغ از بچه های چنانه

چند خاطره از موقعیت چنانه به روایت حاج علی بهجانی

  • کد خبر : 4089
چند خاطره از موقعیت چنانه به روایت حاج علی بهجانی

تنها تصویری که از شهید حافظ خدایاری در ذهن دارم مربوط به زمانیست که تازه رفته بودیم به منطقه چنانه و آنجا مستقر شده بودیم . یک شلوارهایی به ما داده بودند که معروف بود به شلوارهای استتار جنگلی . بعدا جزء لباس های خاکی شد . معمولا به کسانی که تازه اعزام می شدند […]

تنها تصویری که از شهید حافظ خدایاری در ذهن دارم مربوط به زمانیست که تازه رفته بودیم به منطقه چنانه و آنجا مستقر شده بودیم . یک شلوارهایی به ما داده بودند که معروف بود به شلوارهای استتار جنگلی . بعدا جزء لباس های خاکی شد . معمولا به کسانی که تازه اعزام می شدند یکی از این شلوار ها میدادند و من آن جا شهید خدایاری را دیدم و توجهم جلب شد .

ناب ترین بچه های گردان در آن مقطع بودند . هر چه جلوتر می آمدیم می گفتیم دریغ از بچه های چنانه . یادم هست در آنجا بودیم که یک روز حاج عبدالله از مرخصی آمد . معمولا هر کسی که از مرخصی می آمد ، چادرهای مختلف میخواستند او را به چادر خودشان ببرند . من هم می خواستم حاج عبدالله را بردارم بیاورم به چادر تدارکات چون خودم مسئول چادر تدارکات بودم . شهید شاه حسینی که ایشان هم تازه از مرخصی آمده بود میخواست حاج عبدالله را به چادر خودش ببرد . ظاهرا شهید شاه حسینی آن موقع رفته بود خواستگاری و جواب نه شنیده بود . به شاه حسینی گفته بودند فعلا برو نقد بشو بعدا بیا . فعلا نسیه هستی …
همه نماز مغرب خوانده بودند . من هم فانوس گرفته بودم در دستم و می خواستم حاجی را بیارم در چادر تدارکات که با هم غذا بخوریم . خلاصه فکر می کنم شهید شاه حسینی خیلی دلش پر بود و نشست با حاج عبدالله درد دل کرد . یادم هست که سر بر روی شانه های همدیگر گذاشتند و شروع کردند به گریه کردن . من هم گفتم مزاحم خلوتشان نشوم و بلند شدم و رفتم . وقتی خیلی طول کشید گفتم دیگه حاجی کاسب نیست و در چادر تدارکات نمی آید . نمیدانم آن شب کجا رفت . هرجایی هم که بود حداقل نیم ساعت مانده به اذان صبح بلند می شد برای نماز شب خواندن . از چادر بیرون می امد . نمیدانم کجا می رفت ولی اگر در چادر تدارکات یا در چادر های دیگر میخوابید ، هیچوقت نمی دیدیم که بخواهد نماز شب را هم در چادر بخواند که همه بفهمند . میرفت بیرون از چادر و نماز میخواند . اخلاق حاج عبدالله اینچنین بود .

قهر و آشتی با شهید سید محمد زینال حسینی
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4089
  • نویسنده : حاج علی بهجانی ممقانی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه