• امروز : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
انگار ناصر گیر افتاده است

نحوه شهادت شهید حاج ناصر اربابیان به روایت حاج احمد خسرو بابایی

  • کد خبر : 3129
نحوه شهادت شهید حاج ناصر اربابیان به روایت حاج احمد خسرو بابایی

سال شصت و هفت ، روزهایی بود که عراق دفاع متحرک می کرد و به جلو می آمد ، ما داشتیم انبار زاغه را خالی می کردیم . شهید امیر یشلاقی هم بود . شهید حاج ناصر اربابیان (معاون گردان) گفت ما با موتور به جلو می رویم که از نیروهای عراقی خبر بگیریم . […]

سال شصت و هفت ، روزهایی بود که عراق دفاع متحرک می کرد و به جلو می آمد ، ما داشتیم انبار زاغه را خالی می کردیم . شهید امیر یشلاقی هم بود . شهید حاج ناصر اربابیان (معاون گردان) گفت ما با موتور به جلو می رویم که از نیروهای عراقی خبر بگیریم . ناصر پشت موتور نشست و آقا مجتبی کوهی مقدم هم راننده موتور بود .

دو ساعت بعد دیدم که مجتبی کوهی مقدم سراسیمه از بالای تپه می آمد و دیدم که امیر را کشید کنار . امیر یشلاقی گفت : انگار ناصر گیر افتاده است ! بریم جلو ببینیم چه خبر است؟!

ما با یک ماشین به آن نزدیکی ها رفتیم و دیدیم که عراقی ها آمده اند جلو و نمیتوانیم جلو تر برویم و به دنبال حاج ناصر بگردیم . برگشتیم و قرار شد شب برویم . فردای آن روز یک نفر را لب جاده گذاشتیم تا خبر بگیرد که فکر کنم آقای خنده جام بود . به آقای خنده جام گفتیم شما اینجا باش و از ماشین هایی که میان و میرن خبر بگیر . ایشان گشته بود و موتور ما را دیده بود که یکی از بچه های اطلاعات سوار شده است . همان موتوری بود که حاج ناصر و آقا مجتبی کوهی مقدم رویش سوار بودند . خلاصه موتور را گرفته بود و به داخل آورد و گفت : این موتو مال ماست . ما اونجا فهمیدیم که عراقی ها هم عقب نشینی کرده بودند . بعد از آن ما به خط رفتیم و سنگر ها را گشتیم اما هر چه گشتیم جنازه حاج ناصر را ندیدیم . پیکر شهید حاج ناصر اربابیان سالها بعد در تفحص پیدا شد و برگشت .

مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3129
  • نویسنده : حاج احمد خسروبابایی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه