• امروز : پنجشنبه, ۲۶ تیر , ۱۴۰۴

دفاع مقدس - خاطرات رزمندگان

ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب
ماجرا فقط یک شوخی ساده بود

ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب

بعد از عملیات ام الرصاص یک عده از بچه ها برای مرخصی به تهران آمدند . چند نفری تازه از مرخصی آمده بودند که آن جا ماندند و چند نفری هم به عملیات فکه رفتند . ما از مرخصی آمدیم و دیدیم که عملیات فکه شروع شده است . هیئت های حسین جان آن موقع […]

حاج آقا این مرد بچه های رزمنده و بسیجی را منحرف می کند
روحانی ای که بچه ها را از جبهه منع میکرد

حاج آقا این مرد بچه های رزمنده و بسیجی را منحرف می کند

حدود سه چهار ماه بود که من به گردان تخریب آمده بودم . آقای میسوری از آقایی زیاد حرف می زد . کارهایی می کرد و می گفت استاد ما این را گفته است یا ذکرهایی میگفت و می گفت این ذکر را استاد ما گفته است . پرسیدم استاد شما کیست ؟ گفت امام […]

در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه
من بعد از اینکه پام قطع شده بود

در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه

من بعد از اینکه پام قطع شده بود ، رفتم پای مصنوعی گرفتم . تازه راه افتاده بودم و داشتم تاتی وار حرکت میکردم که رفتم لانه جاسوسی برای اعزام به منطقه . همین که وارد شدم ، فرمانده واحد یه برگه ماموریت نوشت واسم و دوباره محل اعزام رو نوشت : قرارگاه حمزه سید […]

یک خاطره خنده دار از عملیات والفجر چهار
سیستم های دستشویی و فاضلاب

یک خاطره خنده دار از عملیات والفجر چهار

بیشترین خاطره ای که برای ما از عملیات والفجر چهار موند مربوط به حواشی بعد از عملیات بود . ما توی منطقه مونده بودیم و بعضا عکسایی هست از اون جا مثل همون عکسی که من با حاج حسن نسیمی دارم و پای یه درخت ایستادیم و بچه ها جمع شدن . ما ، اونجا […]

خواستگاری و ازدواج به سبک حاج موسی طیّبی
وقتی برگشتیم و سپاهی شده بودیم

خواستگاری و ازدواج به سبک حاج موسی طیّبی

شهید حاج عبدالله نوریان به دوازده نفر از بچه های قدیمی گفت برید لانه جاسوسی که واحد مهندسی رزمی لشکر ده آن جا بود و آقای انگشت بافت رئیسش بود .من به آنجا رفتم و من را دو هفته ای سپاهی کردند . به دستور حاج عبدالله بدون تحقیقات گزینش میکردند و من فقط فرم […]

چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم
سروده های حاج موسی طیبی

چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم

چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم ای لاله های زخمی ای آینه ها                  ای که مانده  داغ تان بر سینه ها دل به یغما رفت و من جا مانده ام             در پس این عشق تنها مانده ام باز دیشب خواب سنگر دیده ام                خواب زخم و خون و خنجر دیده ام […]

شهید حافظ خدایاری ، شهید دیگری که از ایشان هم کمتر یاد می شود
بچه های قدیمی گردان

شهید حافظ خدایاری ، شهید دیگری که از ایشان هم کمتر یاد می شود

شهید دیگری که از ایشان هم کمتر یاد می شود شهید حافظ خدایاری ایشان هم از قدیمی های سال 1361 گردان تخریب بود قد بلندی داشت، یقه یلباسش را تا بالا می بست . بسیار ساده و دوست داشتنی بود ایشان هم در والفجر یک به شهادت رسیدند. روح ایشان هم شاد باشد. شهید غلامرضا […]