• امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳

گردان تخریب لشگر ده سید الشهداء

میگفت در آشپزخانه ی جبهه فعالیت دارم
گفتن نگید ...

میگفت در آشپزخانه ی جبهه فعالیت دارم

من قاسم فیروزبخت برادر شهید رسول فیروزبخت هستم. سال هایی بود که حاج رسول خیلی کم به منزل می آمد . مادرم می گفت : پسر در منطقه زیاد جلو نرو و مواظب باش و از این حرف ها. خیلی اصرار می کردند که بدانند کدام منطقه و در کجا هستند. حاج رسول می گفت […]

حجه الاسلام حاج سید محمد عابدین زاده
ماجرای دعوت به گردان تخریب

حجه الاسلام حاج سید محمد عابدین زاده

سید محمد عابدین زاده  هستم . اعزام های متعددی قبل از اعزام به  گردان تخریب لشگر ده داشته ام . قبل از انقلاب نوجوان بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی  یکی دو سال از من بزرگ تر بودند و بیشتر در فضای پارک و بازی با هم آشنایی مختصر داشتیم . بعد از انقلاب […]

تعقیبات نماز شب به شیوه ی شهید مصطفی مبینی
روز های سرد زمستان در مریوان

تعقیبات نماز شب به شیوه ی شهید مصطفی مبینی

شهید مبینی خیلی بی نظیر بود . خیلی کم لنگه اش را داشتیم . در مریوان که بودیم هوا سرد بود. بعد از نماز شب ایشان  آب از رودخانه  می آورد و در منبع می ریخت و زیرش را روشن می کرد تا بچه ها آب گرم داشته باشند. تمام لباسش از دوده ی منبع […]

روزی که مصطفی شهید شد و من شیمیایی شدم
عقب نشینی عملیات بدر

روزی که مصطفی شهید شد و من شیمیایی شدم

من در کل جنگ یک بار ترکش خوردم. آن هم عملیات بدر بود. چون از اول تا آخرش شیمیایی می زدند. من هم شیمیایی شدم. اوایلش نمود پیدا نکرد و من هم عقب نرفتم. صدای من هم که اکنون این طور است مربوط به یادگار آن زمان است. تعدادی از افرادی که شرکت کردند به […]

اذن میدان به شیوه ی شهید حاج قاسم اصغری
مثل اذن میدان حضرت قاسم

اذن میدان به شیوه ی شهید حاج قاسم اصغری

با من رابطه خوبی داشت . اما با پدرش میانه خوبی نداشت. پدرش مخالف رفتنش بود. شاید به این دلیل با پدرش خوب نبود. وقتی هم که به جبهه اعزام شد با اجازه ی عمویش رفت. عمویش گفت : یک ماه به کمک من بیا بعد من اجازه می دهم. پیش عمویش رفت و کار […]

چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598
حیف شد خانه ما یک شهید نداد

چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598

وقتی قطع نامه اعلام شد حاج آقای تاج آبادی صحبت کرد که آرام باشید،اتفاقی نیفتاده،امام تصمیم گرفته است و شرایط کشور است. آن موقع ما دید سیاسی نداشتیم. مثل بچه ها رفتار می کردیم و می گفتیم ما می خواهیم بجنگیم. بچه سن بودم و عقلم نمی رسید. من هم با ناراحتی به تهران آمدم. […]

نصیحت مادرانه به شهید مهدی ضیائی
جنگ مسلمان با مسلمان

نصیحت مادرانه به شهید مهدی ضیائی

بعداً من یک نصیحت کردم و گفتم همایون جنگ ایران و عراق ، جنگ دو کشور مسلمان است. حالا شیعه بودنش را ما کنار می گذاریم. اما هر دو کشور راه حضرت محمد را می رویم. آنها مسلمان هستند و به تهدید سرانشان دارند با ما می جنگند ، من راضی نیستم که تو مین […]

مداحان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام
شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی

مداحان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام

قبل از من شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی در گردان مداحی میکردند اما نه اونطوری که توقع بود من بخونم . بیشتر در حد یک سینه زنی و مراسم نوحه صبحگاهی بود . آنها هم حماسی می خوندند و سینه می زدند نه که  مداحی غزل مصیبت و […]

حاج عبدالله نمی گذاشت بحث های بی خودی به گردان بیاید
کارتون گالیور را دیدید؟

حاج عبدالله نمی گذاشت بحث های بی خودی به گردان بیاید

یک بنده خدایی بود که اسمش را بیاورم غیبت می شود. کارتون گالیور را دیدید؟ یک شخصیتی بود که همیشه با همه چیز مخالف بود. این بنده خدا هم همیشه می گفت من می دانم که موفق نمی شویم. شهید حاج عبدالله نوریان می گفت بگذار یک اردویی برویم و یک آموزشی ببینیم و یک […]

خاری که بر دست شهید حمیدرضا دادو نشست
خاطره ای خاص

خاری که بر دست شهید حمیدرضا دادو نشست

یک روز مسعود برگی و شهید حمید دادو به ملاقاتم امدند. چایی خوردیم و حرف زدیم. شهید دادو تازه از منطقه آمده بود . به من گفت: میدان مین رفتم و حال دستم پر از خار شده است. سوزن داری که خارهای دستم را بیرون بیارم. صدا زدم مرحوم مادرم سوزن آورد . برگی هم […]

حاج آقا شما با امام زمان علیه السلام ارتباط دارید ؟
تلاش برای ورود به چادر اسطوره ها

حاج آقا شما با امام زمان علیه السلام ارتباط دارید ؟

یک روحیات خاص معنوی آن جا بود. حاج عبداله در تقسیم نیروها روحیاتی که به هم می خورد را جدا می کردند. این ها بین 15 تا 17 سال بودند. سه الی چهار نفر هم شهید شدند.  برادر ممقانی هم شلوغ و شوخ بود. ادای بختیار و ادای بنی صدر را درمی آورد. هر جا […]

اعلام زمان نماز شب به شیوه ی شهید صاحب علی نباتی
یک اسطوره ی به تمام معنا

اعلام زمان نماز شب به شیوه ی شهید صاحب علی نباتی

شهید نباتی یک اسطوره به تمام معنا بود. شهید نباتی جزء همان پاسدار وظیفه هایی است که می گویم بود. اما خیلی اسطوره و با تقوا بود. وقتی با هم در شهر می رفتیم و غذا و بستنی می خوردیم . ایشان نمی خورد و می گفت که رزمنده در شهر بستنی نمی خورد. خیلی […]

ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب
از خودسازی تا شهادت

ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب

بعد از اینکه من به گردان آمدم اولین بار فکر کنم 10 ماه گردان بودم. خیبر قبل از عید بود و من بعد از عید آمدم و تا نزدیکی های عید هم ایستادم. البته به خاطر اینکه آلوده شده بودم اذیت می شدم. هر دو عملیات ها لو رفت و من هم مأیوس از آن […]

مولودی خوانی شب مبعث به سبک شهید مجید رضایی
امشب شب مبعثه برادرا گوش کنید

مولودی خوانی شب مبعث به سبک شهید مجید رضایی

در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم.  یکی از گردان ها آن جا بود دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتد که عراق از ان جا حرکت می کرد. محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت. بچه های تخریب هم جهت مین گذاری جلوی محور مامور […]

وقتی مین والمر عمل کرد و من مجروح شدم
والمرمنفجر شده پس دیگه یعنی شهید شدم

وقتی مین والمر عمل کرد و من مجروح شدم

معمولاً عادت داشتیم وقتی مجروح می شدیم دربیمارستان میماندیم تا به سلامتی کامل برسیم و بعد به خانه می رفتیم تا خانواده از مجروح شدن ما مطلع نشوند . در عملیات فجر۴ یک قسمت پدافندی داشتیم که در آنجا یک شیاری بود و باید آن شیار مین گذاری می شد . بچه ها مین گذاری […]

ماموریت پاکسازی میدان مین در منطقه پنجوین
شرح اشتباهاتی که گاهی رخ میداد

ماموریت پاکسازی میدان مین در منطقه پنجوین

شهید حاج عبدالله نوریان در یک بعدازظهر ، بچه ها را به خط کرد و یک لیستی را از جیبش بیرون آورد. ما فهمیدیم که خبری است . حاج عبدالله میخواست ما را به منطقه پنجوین بفرستد برای پاکسازی میدان مین و مین گذاری در منطقه . اسم یک تعدادی را خواند که اسم من […]

حاج احمد خسرو بابایی
نحوه آشنایی و ورود به گردان تخریب

حاج احمد خسرو بابایی

من احمد خسرو بابائی هستم ماجرای ورد به گردان من از کوهدشت لرستان شروع شد . تیپ سید الشهدا یک مقری را در کوهدشت بین جاده پلدختر و اسلام آباد زده بود. به ما گفتند در پشتیبانی بمانید تا جای شما را تعیین کنیم. تا اینکه گفتند گردان تخریب به چند نفر نیرو نیاز دارد. […]

امتحان فیزیک شهید سید محمد زینال حسینی
فرمانده گردان تخریب تقلب نکرد

امتحان فیزیک شهید سید محمد زینال حسینی

حالا بگویم که من چطور وارد گردان تخریب شدم. من را پیش آقای سلیمانی بردند که الان هستند. آقای سلیمانی به من گفت : شما تا چه وقت می خواهید گردان بمانید. من گفتم: سه ماه. من دانش آموز هستم. آقای سلیمانی یکی از فرماندهان گردان تخریب بود. یعنی رزم ما و مراسم صبح گاهی […]

حماسه ساز روز های سرد
شهید عبدالعلی روشنی

حماسه ساز روز های سرد

من و شهید عبدالعلی روشنی ، قبل از عملیات بیت المقدس دو، تقریباً یکی دو ماه قبل از عملیات ، مامور شده بودیم به واحد اطلاعات . حاج مجید مطیعیان ما را مامور کرده بود به اطلاعات . یکی از دوستان به نام انصاری و من و یکی دیگر که اسمش یادم نیست برای شناسایی […]

ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان
راهکار ویژه برای عقب کشاندن شهید نوریان

ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان

در عملیات خیبر شهید حاج عبدالله (فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام  و شهید سید محمد زینال حسینی و آقای عبدالله سمنانی و آقای سید ناصر شیمیایی شده بودند و اولین بار بود .  افراد خیلی حالت وحشتناکی داشتند از شیمیایی زیرا نمی دانستند آلودگیش چطور است. اطلاعاتی در موردش نداشتند که واگیر دارد […]

ما که می‌گوییم که ما شیعه حضرت امیر (ع) هستیم
الآن کشور شیعه در معرض خطر است

ما که می‌گوییم که ما شیعه حضرت امیر (ع) هستیم

ما که می‌گوییم که ما شیعه حضرت امیر (ع) هستیم و الآن کشور شیعه در معرض خطر است ، ما باز کنار بنشینیم و بگوییم که ما چکار به این کارها داریم ؟ ما چه بکنیم؟ مسئله، مسئله تشیّع نیست، مسئله اسلام است ، الآن که قدرتهای بزرگ احساس این معنا کردند که اسلام یک […]

دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی
دختری که صورتش مثل ماه بود

دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی

چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم […]

یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید
شوخی شهید بهرامی با پدرم

یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید

در گردان رسم بود بعد از عملیاتی که انجام می دادیم به بچه ها مرخصی می دادند . ما هم با شهید بهرامی به مشهد میرفتیم . بعد از مشهد هم بچه ها به خانواده شهدا سر می زدند و بعد از آن بچه ها همدیگر را به خانه دعوت می کردند . یک بار […]

آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد
شهید مصطفی مبینی

آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد

شهید مصطفی مبینی ، از لحاظ رفتار و کردار خیلی مظلوم بود. مدام به عبادت مشغول بود و معمولاً آخرین نفر سر غذا می رسید .اگر چیزی گیرش می آمد می خورد و اگر نمی آمد چیزی نمی گفت. معمولا جیره ی غذایی به اندازه بود اما  چون دیر می رسید بچه ها سربه سرش […]

راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
شهید علیرضا جلیلوند

راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…

خاطراتی که با بچه های گردان تخریب در موقعیت چنانه داشتم به قدری متفاوت و خاص است که من در تصورم آنجا را حرم امام حسین (ع) میدیدم . صبح که چراغ های حسینه روشن می شد ، اگر بیرون از چادر میرفتید ، میدیدید که بچه ها در اطراف چادرها از قبر بلند می […]

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!