روز های سخت پذیرش قطعنامه 598 اگر لازم شد من میدوم توی میدون مین ، شماها با فاصله دنبالم بیاین بچه های شر و شیطون گردان به روایت حاج علی اکبر جعفری مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم لبخند هادی باعث میشد دردهایش نمایان شود نحوه شهادت شهید حاج ناصر اربابیان به روایت حاج احمد خسرو بابایی مواجهه با بچه های شر و شیطون گردان زحمتی که شهید محمدهادی ذوالفقاری برای کوچه های شهر کشید
یک پیرمردی نود ساله عصا به دست را در والفجر یک دیدم . نه این که اهل خوزستان یا بستان باشد و برای دفاع از ناموسش آمده باشد . اهل زهک زابل بود . دستانش میلرزید ، و یک عینک ته استکانی بر روی چشمانش بود . سلاح هم دستش نبود . به شهید میرحسینی […]