روزی که آقا سید می خواست به مکه برود
حالا این بستنی که با من خوردی تا آخر عمرت بیادت میماند
من مجذوب همین رفتارهای شهید عباس بیات شدم
از کتاب شما به عنوان پناهگاه استفاده خواهم کرد
پسرک فلافل فروش
عملیات عاشورای سه به روایت حاج سید جمید کمالی
شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب شد
مسئول حمام ، شهید سلطانعلی معصومی
یک پیرمردی نود ساله عصا به دست را در والفجر یک دیدم . نه این که اهل خوزستان یا بستان باشد و برای دفاع از ناموسش آمده باشد . اهل زهک زابل بود . دستانش میلرزید ، و یک عینک ته استکانی بر روی چشمانش بود . سلاح هم دستش نبود . به شهید میرحسینی […]