• امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
اختلاف سلیقه هایی وجود داشت که طبیعی است

مواجهه با بچه های شر و شیطون گردان

  • کد خبر : 3314
مواجهه با بچه های شر و شیطون گردان

همه بچه هایی که به جبهه آمده بودند از صافی خدا رد شده بودند . آن هم بچه های گردان تخریب با آن شجاعت و دلسوزی و صداقتی که داشتند ، اما  اختلاف سلیقه وجود داشت و این اختلاف طبیعی است و حتی انبیاء الهی هم با هم اختلاف سلیقه داشتند . مثلاً پیامبری مدام […]

همه بچه هایی که به جبهه آمده بودند از صافی خدا رد شده بودند . آن هم بچه های گردان تخریب با آن شجاعت و دلسوزی و صداقتی که داشتند ، اما  اختلاف سلیقه وجود داشت و این اختلاف طبیعی است و حتی انبیاء الهی هم با هم اختلاف سلیقه داشتند .

مثلاً پیامبری مدام در حال گریه و دعا بوده است و پیامبری شاد بوده است . در میان عرفای خودمان هم همینطور است . من یک شب به مسجد مرحوم آیت الله بهاءالدینی رفتم . ایشان از عرفای بزرگ شیعه هست . مرحوم امام خمینی ره معمولا هر کسی را قبول نمی کرد اما به سید مصطفی گفته بود که آقای بهاء الدینی را رها نکن و مدام در خانه ایشان باش . اگر شما را از در بیرون کرد از دیوار وارد خانه اش شوید . امام خمینی ره خیلی آقای بهاء الدینی را قبول داشتند .

یک شب من به مسجد ایشان رفتم و ایشان نماز مغرب را خواند ، ما هم اقتدا کردیم . ایشان چپقش را بیرون آورد و یک چایی خورد ، بعد نماز عشاء را خواند .

آقای بهجت هم از عارف های بزرگ هستند و نماز شب را کامل می خواندند . آقای بهجت نماز صبح را در منزلش میخواند بعد به مسجد می رفت و نماز میخواند . از ساعت ده تا دوازده صبح ، هر روز در حرم  نماز و دعا می خواند . ایشان حتی جای خاصی در حرم داشت . در سال سه چهار ماه به حرم امام رضا مشرف می شد و هر روز به حرم می رفت .

من از یکی از همراهان مرحوم بهاء الدینی شنیدم که میگفت : یک سال ما با هم برای زیارت به مشهد رفتیم . در بیست روز اول که ما در اتاق بودیم آقای بهاء الدینی یک بار هم در حرم نیامد که زیارت کند ، بعد از بیست روز ایشان گفتند که به حرم برویم و زیارت کنیم . وقتی وسط صحن رسید رو به ضریح کرد و گفت : السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا و به ما گفت من زیارت کردم و هرکسی خواست بماند و هر کسی خواست با من بیاید .

شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب شد

من در دلم گفتم که این دیگر چه زیارتی است ! بعد از بیست روز این طوری زیارت می کند!؟

همان شب وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب دیدم که به من  گفت : ما دوست داریم همه ی شیعیان ، ما را  مثل آقای بهاء الدینی زیارت کنند . منظورش این بود که این سلامی که ایشان به من داد از آن بیتوته ای که بعضی ها در حرم ما می کنند با ارزش تر است .

معلوم میشود روحیات آدم ها متفاوت است . هر کسی باید خودش باشد . خواه آن کسی که اهل ذکر و سیر و سلوک و معنویات و حال معنوی است و خواه آن رزمنده ای که نماز شب نمی خواند .

اشکالی ندارد ، همان نماز واجب کافی است . خواب و حضور رزمنده در جبهه عبادت است  و رزمنده ای که نماز شب نمیخواند هم نفسش عبادت است . ما نباید گیر بدهیم که تو باید مثل فلان رزمنده باشی .

من این را دوست نداشتم زیرا باعث نفاق و دورویی و سطحی نگری می شود ، خصوصاً اگر این موضوع از ناحیه بالا تزریق شود . مثلاً اگر از جانب من به عنوان روحانی گردان و یا از جانب یکی به عنوان فرمانده تیپ و فرمانده لشکر ، اینگونه القاء شود که فرمانده لشکر دوست دارد شما نماز شب بخوانید ، آفت خیلی بدی دارد . لذا من می گفتم که همه خوب هستند و مهم این است که رزمنده به میدان جنگ آمده و برای خدا آمده است که صادقانه بجنگد . به فرمان رهبر برای یاری اسلام آمده است . شب عملیات هم شجاعانه می جنگد و معبر می زند و همین بس است . چرا ما باید بگوییم که تو حتماً باید نماز شب بخوانی؟

یکی از بچه های گردان خیلی شر و آشوب بود . یک روز آمد و به من گفت : حاج آقا ما یک روز با دوستانمان به مشهد رفتیم . گفتیم برویم حال کاسب های گران فروش مشهد را بگیریم . تابستان بود ، ما چاقو برداشتیم و مغازه هایی که سایه بان برزنتی زده بودند را با چاقو پاره می کریم . ظهر بود و یک عده از مغازه ها بسته بودند . گفت رسیدیم به یک مغازه که سایبانش را پاره کردیم . دوست صاحب مغازه ما را دید و جلویمان را گرفت . پرسید چرا این کار را کردی؟ من هم گفتم مغازه دوستم است و ما با هم شوخی داریم . گفت: من بیست ساله که با این مغازه دار رفیق هستم و بالاخره ما فرار کردیم .

چند بیت شعر را که خودم سرودم هم تقدیم میکنم

این حق الناسی بوده که بر گردن این رزمنده است . اما به خاطر مقام و منزلتی که این شهدا در نزد خداوند متعال دارند ، خداوند به صلاح خودش برای این ها گناهانشان را پاک می کند . یک طوری برای صاحبان حق در عالم برزخ جبران میکند که این ها پاک می کند . برای شهدا عذابی نیست اما یک پشیمانی هایی دارند . همین که می بیند در پیشگاه الهی است ، حس خوبی به ایشان دست نمی دهد مثل کسی است که یک گناهانی میکند و بعد توبه می کند . یقین هم دارد که توبه اش پذیرفته شده است . اما وقتی به یاد گناهش می افتد حالش بد می شود . ممکن است از این طور چیزها تا یک مدتی داشته باشند . ولی عذاب و رنج نیست و مورد رحمت الهی قرار می گیرند . اما رفتنشان با سختی است .

من یکی از شهدای گردان را در خواب دیدم و پرسیدم که چه طور شهید شدی و چطور قبض روح شدی؟ گفت یک مقداری درد داشتم . گفتم چطور؟ گفت : مثل این می ماند که گلوی کسی را با دو انگشت فشار دهید . اینطور برای من مثال آورد . آن ها یک سری حقایق را می بینند اما نمی توانند به ما بگویند زیرا ما زبان و حس آن ها را نداریم .

با همین تشبیه و تمثیل و زبان خودمان با ما صحبت می کنند . پیام ها را به طور ناقص به ما می گویند . من در خواب ناراحت شدم و گریه ام گرفت . گفتم در روایت این را داریم که شهید درد ندارد . گفت : حاج آقا این مال همه نیست . یعنی بالاخره یک چیزی را آن جا تجربه می کنند که از باب تجسم اعمال است . ملکوت اعمال انسان ها بعد از مرگ یک طور دیگر است منتهی خداوند متعال نمی گذارد رنج و دوام با آن باشد و لحظه ای و موقت است .

من همه ی موانع شهادتم را برطرف کرده ام

من به بچه هایی که شر و اشوب بودند می گفتم که کارهایتان درست نیست . البته به طور خصوصی می گفتم . میگفتم خودت باش ، اگر نماز شب می خوانی چرا می گویی نمی خوانم ؟ این نفاق است . اگر حال معنوی داری چرا می گویی ندارم ؟ همین چیزها را به شهید حاج رسول فیروزبخت گفتم . ایشان خندید و گفت : نه ! بیخیال ، همین روش خوب است . من دیدم که اثر ندارد . دو سه بار نصیحتش کردم اما تاثیری نداشت . دعا کردم و به خدا گفتم : خدایا یک طوری به ایشان نشان بده که کارش غلط است و کار درستی نیست . چنین دعایی برایش کردم .

بعد از یک مدتی در حسینیه در الوارثین بودم که آمد و گفت : کسی خواب دیده است که دارد وضو می گیرد و یک نفر به او می گوید این وضویی که می گیری با آب مضاف است و وضو با آب مضاف باطل است . این تعبیرش چیست؟

پرسیدم شخص که گفته وضو باطل است طلبه بوده ؟ خندید و گفت بله طلبه بوده است.  گفتم آن شخص که خواب دیده خودت بودی و آن طلبه هم من بودم . با شوخی انکار می کرد . گفتم : بنده ی خدا ! وضو یعنی طهارت نفس . یعنی رفع موانع برای رسیدن به خدا . تو می خواهی راه را بروی و به معنویات برسی اما راه را اشتباه می روی . آن حرف هایی که من به شما زدم خداوند این طور به گوش شما رسانده است .

چون که من قبلش برایش دعا کردم فهمیدم که خواب را خودش دیده است.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3314
  • نویسنده : حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه