انگیزه و هدف دلواری از مبارزه با انگلیسیها
در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه
بکار گرفتن مین های عراقی ها ، علیه خودشان
مقدمات عملیات ، شش ماه قبل از والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
احمد، نوزده سال به یاد شهید حاج حسین خرازی گریه کرد
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت دوم)
من آن روز شما را بردم عقب ،حالا من را ببر به عقب
دنبال حلال باش که حروم زندگیتو به آتیش می کشه
بعد از اتمام دوره ی آموزشی ، اعزام شدیم به منطقه اهواز . رفتیم و در اهواز بودیم . آن موقع این طور بود که بچه ها بصورت تیم تیم می شدند ، دسته دسته می شدند . در مدارس اهواز به ما جا داده بودند . اهواز آن زمان چون تازه جنگ شده بود […]
در پنجوین ، جاده ای بود که در دید عراق بود. یک ماشین تانکر آب از شمال به جنوب می آمد و ما هم از جنوب به شمال می رفتیم. همان موقع یک خمپاره وسط جاده زدند. سمت چپ جاده دره بود و سمت راست جاده کوه بود. یک ترکش به سر راننده تانکر خورد […]
شهید حاج عبدالله نوریان در یک بعدازظهر ، بچه ها را به خط کرد و یک لیستی را از جیبش بیرون آورد. ما فهمیدیم که خبری است . حاج عبدالله میخواست ما را به منطقه پنجوین بفرستد برای پاکسازی میدان مین و مین گذاری در منطقه . اسم یک تعدادی را خواند که اسم من […]