یک بار که من مکبری می کردم
عملیات والفجر هشت به روایت حاج اسماعیل گوهری
رحلت امام (ره) ، تلخترین خاطرات اسرا
فضایل امیرالمومنین به روایت سعد بن ابی وقاص
حاج آقا این مرد بچه های رزمنده و بسیجی را منحرف می کند
هر کم و کسری داشتی اول به خودم بگو …
میگفت تو که طاقت آتش دنیا را نداری آتش جهنم را چکار میکنی ؟
حاجی چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم
بسم رب الشهداء والصدیقین ….. مردانی در عهد و پیمان خویش با خدا راستگو و وفادارند آن کسانی که به عهد خویش وفا کردند و دیگران نیز در انتظار لحظه(شهادت) بسر می برند و تو هرگز در اراده و تصمیم آنان خللی یا ….. (بنام الله یعنی آن کسی که به عشق او در این […]
جنگ که شروع شد همه بلاتکلیف بودند؛ یک عده خانوادهشان را از شهر بیرون بردند، عدهای هم با دست خالی از ورود عراقیها به داخل شهر و تعرضات آنها جلوگیری میکردند. ستاد عملیات در هتل آبادان تشکیل شد و فرماندة سپاه به آنجا رفتوآمد میکرد. جبهههای مختلفی در آبادان بود؛ از جمله جبهة فیاضیه، ذوالفقاری […]