• امروز : جمعه, ۵ مرداد , ۱۴۰۳
مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم؟
خدا اینجاست، امام حسین (ع) اینجاست

مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم؟

گریه‌اش بند نمی‌آمد. فقط یه جمله گفته بودم، حالا که منطقه آرومه، بیا بریم که به درسمون هم برسیم. دم غروب توی بیابان می‌دوید. گریه می‌کرد و می‌گفت «بروم حوزه که چی؟ همه چی اینجاست. خدا اینجاست، امام حسین (ع) اینجاست.» نگاهش می‌کردم، نمی‌دانستم چه بگویم. دستش را از توی دستم کشید. شروع کرد به […]

مادری که با دستان خودش، پسر شهیدش را در خاک گذاشت
این هاست که معرف مذهب ماست

مادری که با دستان خودش، پسر شهیدش را در خاک گذاشت

من یادم هست در یکی از روستاهای کرمان به نام خانوک، یک مادری بود که این مادر، سه پسرش به نام زادخوش به طور همزمان در جنگ بودند(1). یکی از پسرانش شهید شد . این مادر خودش آمد و قبر را حفر کرد. به کسی دیگر اجازه حفر نداد. وقتی خسته شد، دخترش را صدا […]

حاج عبدالله اینگونه با طلاب حوزه علیمه برخورد میکرد

حاج عبدالله اینگونه با طلاب حوزه علیمه برخورد میکرد

من درس طلبگی می خواندم و حوزه های عملیه هم در تابستان مثل دانشگاه ها تعطیل است. حاج عبدالله نوریان از وضعیت تحصیل من در حوزه اطلاع داشت چون من و حاج عبدالله با مرحوم استاد حق شناس یک ارتباطی داشتیم. حاج عبدالله هم گاهی برای شرکت در درس های اخلاق می آمدند به حوزه […]

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

زمانی که ما وارد گردان تخریب شدیم ، براساس شنیده ها تصور میکردیم وارد یک فضای معنوی میشویم . واقعا هم یک معنویت خاصی داشت. خدارحمت کند شهید حاج عبدالله نوریان، یک علاقه ی خاصی به طلبه ها داشت. من زمان ورود به گردان تخریب ملبس نبودم، طلبه بودم ولی با لباس نبودم. من در […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

به گزارش خالدین، حجه الاسلام و المسلمین حاج مجید بختیاری از رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهدا علیه‌السلام در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند و امروز پس از گذشت بیش از سی سال از پذیرش قطع‌نامه، دعوت پژوهشگران گروه خالدین را پذیرفته و در مقابل دوربین، برای بیان بخشی از خاطرات خود حاضرشده‌اند. آنچه […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت دهم)
اعدام شیخ شهید ، حاج شیخ فضل الله نوری

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت دهم)

جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه. مدیر نظام می گوید، مقابل در حیاط روی یک نیمکت بی پشتی گذاشتند اما مگرول کردند؟! جماعت کثیری مجاهد و غیر مجاهد از بیرون فشار آوردند و ریختند توی حیاط محشری بر پاسد مثل مور وملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه میخواستند خود را به […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت نهم)
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت نهم)

آقا را بردیم توی نظمیه، مدیر نظام می گوید، کنار دیوار شمالی دالان ورودی نیمکتی بود، آقا را روی آن نیمکت نشاندیم باز هم یادآور می شوم که آقا علاوه بر درد پایی که از موقع تیر خوردن داشت مدتی هم بود که مریض بود، روی نیمکت نشست وسط تابستان بود عرق کرده بود، عرق […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هشتم)
همزمان با محاکمه بساط اعدام را فراهم ساختند

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هشتم)

این بود گزارش محاکمه حاج شیخ فضل الله نوری چنان که صاحب منصب کشیکی آن روز نظمیه که خود در جلسه حاضر و ناظر بوده نقل می نماید از قرائن بتوان حدس زد که تمام جلسة محاکمه بیش از یک ساعت الی یک ساعت و نیم طول نکشیده، باید در نظر داشت همان وقتی که […]

حاج قاسم گفت پیکر شهید بادپا بخاطر من برنمیگردد
در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم

حاج قاسم گفت پیکر شهید بادپا بخاطر من برنمیگردد

خیلی دوست داشتیم حاج قاسم را ببینیم. تا اینکه خبر دادند قرار است حاجی به مصلای بابل بیاید و از ما دعوت کردند به دیدارش برویم. با پدر و مادر شوهرم و بچه ها رفتیم. وقتی نماز را خوانیدم سر میزهایی که گذاشته بودند نشستیم. همه خانواده شهدای مدافع حرم بودند. سردار سلیمانی سر هر […]

حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله شهدا رساند
او چه بسا توانست از شهید یوسف الهی هم پیشی بگیرد

حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله شهدا رساند

محاسن سپیدکرده‌ها که از نسل مجاهدان و در عطش دوستان شهید و در خوف پایان زندگی به سر می‌برند، امیدواریم خداوند بر این خوف بیفزاید، زیرا اگر خائف از عمرمان شویم، همه چیز درست می‌شود. مشکل جایی است که غافل از عمر می‌شویم، اگر خائف شدیم، غافل نمی‌شویم. حسین بادپا که با اصرار خودش را […]

نحوه شهادت حاج حسین بادپا به روایت شهید مصطفی صدرزاده

نحوه شهادت حاج حسین بادپا به روایت شهید مصطفی صدرزاده

شب اول ماه رجب بود، قرار بود در عملیات به دشمن از چند طرف یورش ببریم، نیمه های شب به قصد رسیدن به مکان انجام عملیات راه افتادیم. حاج حسین در حالی که پشت فرمان خودرو نشسته بود رو به من گفت نمی دونم چرا احساسم برای این عملیات با بقیه عملیات ها فرق می […]

اگر حاج احمد برایش دعا کند، شهید می شود
این گونه دعای شهید کاظمی از زبان مادرش در حق شهید بادپا اجابت شد

اگر حاج احمد برایش دعا کند، شهید می شود

عید نوروز با حاج حسین رفتیم خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم رو به من و حاج حسین گفت من نگران شما هستم که شهید بشوید. یکی از رزمندگان لشکر 41 ثارالله که نمی شناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمی شناسم ولی حسین شهید نمیشه، این رو شهید […]

حاج حسین بادپا غرق در (افوض امری الی الله ) شده بود
در همه امور زندگی اش با این شهید یوسف الهی حرف می زد و مشورت می کرد

حاج حسین بادپا غرق در (افوض امری الی الله ) شده بود

حاجی همیشه تاکید داشت تا می توانید الله اکبر و لا الله الا الله بگویید حتی تمام پرچم هایی نیز که با دستور حاج حسین خریده بودیم به همین اذکار مزین بود. تل قرین هم با درایت، مقاومت و روحیه دادن حاج حسین حفظ شد و هنوز هم این تل به پرچم لا الله الا […]

کم کم متوجه شخصیت متفاوت شهید بادپا و اتفاق های معجزه آسایی که برایش می افتاد شدم
اولین آشنایی من (مصطفی صدرزاده) با حاج حسین بادپا

کم کم متوجه شخصیت متفاوت شهید بادپا و اتفاق های معجزه آسایی که برایش می افتاد شدم

قبل از این که وارد جنگ و مناطق جنگی شوم از جنگ به اندازه کتاب هایی که خوانده بودم، می دانستم. آن زمان که جنگ تحمیلی علیه ایران به پایان رسید، سه یا چهار سال داشتم و آن طور که باید جنگ را درک نکرده بودم. چندی قبل وقتی وارد یک منطقه جنگی و از […]

به حسین بادپا بگویید : با این کار دیگر شهید نخواهد شد
مطمئن بودم حسین دروغ نمی‌گوید

به حسین بادپا بگویید : با این کار دیگر شهید نخواهد شد

یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی اروند رود نیز تاثیر داشت . بچه ها برای این که میزان جزر و مد را در ساعات و روز های مختلف دقیقا اندازه گیری کنند یک میله را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل داخل […]

باید شهدا را بشناسیم و به مکتب آنها مراجعه کنیم
شهدا، فضائل اخلاقی و مدیریتی را با هم داشتند

باید شهدا را بشناسیم و به مکتب آنها مراجعه کنیم

فرماندهان شهید ما قبل از اینکه فرمانده باشند، صاحب مکتب و مدرسه بودند. تمام شهدا مثل شهید ابراهیم همت، بنیانگذاران مدرسه اخلاقی و رفتاری بودند . فرماندهان شهید در جنگ قواعد مدیریت را برهم زدند. این شهدا، فضائل اخلاقی و مدیریتی را با هم داشتند . لذا باید شهیدانی مثل شهید همت و شوشتری را […]

جانباز فتنه تقلب شهید مصطفی صدرزاده
مصلحت و مشیتش نبوده که آن جا به شهادت برسد

جانباز فتنه تقلب شهید مصطفی صدرزاده

برای کاری توی شهرک رفتم و نگاه کردم و دیدم جلوی مسجد اتوبوس ها ایستاده اند. آقا مصطفی اینطرف آنطرف می دوید. گفت چه خبره؟ گفتند در میدان ولیعصر تهران جشن پیروزی آقای دکتر احمدی نژاد است. ده تا اتوبوس حرکت کردیم مصطفی و محمود با موتور آمدند. گفتم بچه ها شما هم سوار اتوبوس […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هفتم)
از دستگیری شیخ فضل الله تا بازجویی و استنطاق

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت هفتم)

حاج شیخ فضل الله دستگیر شد حاج شیخ فضل الله چگونه دستگیر شد؟ بهتر است این سؤال را از مشهدی علی بکنیم که حاضر بوده. مشهدی علی می گفت عصر بود که یک مرتبه دیدم عدة زیادی مجاهد خانه را محاصره کردند و مانند مور و ملخ از دیوار ها بالا رفتند و پشت بام […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت ششم)
تو حفظ جان خودت را کردی کافی است. لازم نیست حفظ جان مرا بکنی!

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت ششم)

مدیر نظام می گوید وضعیت شهر وخیم بود. مشروطه طلبان شهر را زیر آتش خود گرفته بودند. مأموریت من در جنوب شهر بود. فرمانده ما به ما پیشنهاد کرد که از بیراهه به مجاهدین ملحق شویم. من نپذیرفتم و خودم را کنارکشیدم. افراد من هم به این کار حاضر نشدند و حتی یکی از ایشان […]

خبر شهادت شهید احمدعلی نیّری

خبر شهادت شهید احمدعلی نیّری

سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم. نگران احمد بودم. به بچّه‎ها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیّات پخش می‎کند. نگرانی من بیشتر شد. ضربان قلب من شدیدتر شده بود. مردم از خبر شروع عملیّات […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت پنجم)
فتح تهران بی قربانی صفا ندارد

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت پنجم)

سردار حاج شیخ نوری را ، در ظاهر امور جستن ، به همان اندازه سطحی است که اگر جریان تاریخ قرن اخیر ایران را به صورت ظاهرش بسنجیم. از این صورت سازی ها نباید گول خورد. در این قرن سیاست انگلیس عامل مؤثر و حتی اساسی جریان محسوب می شود و بی ملاحظه آن هرگونه […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت چهارم)
درباره ی حاج شیخ فضل الله نوری نور الله مرقده

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت چهارم)

حاج شیخ فضل الله نوری نور الله مرقده روز دوم ذیحجة الحرام 1259 هجری قمری (شنبه ، دوم دیماه سال 1222 هجری شمسی) به دنیا آمد. در عنفوان جوانی به کمک دائی خود حاج میزرا حسین نوری به نجف رفت و در حوزه علمیه ی مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی وارد شد و از شاگردان […]

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم)
این گواهان مورد کنترل و امتحان من قرار گرفته اند

من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم)

اطلاعات این لوحة تاریخی از سه منبع می تراود، از خود من، از سند های کتبی، از گواهی گواهان. آنچه مربوط بخود من می شود عبارت از چیز هائی است که شخصاً دیده ام یا در محیط خانوادگی و خارج آن از مردمان موثقی شنیده ام و همچنین عبارت از استنباطات شخصی خود من است […]

پسرک فلافل فروشی که مدافع حرم امام هادی علیه السلام شد
من نمیخواهم عمرم را در راه های بی ارزش تلف کنم

پسرک فلافل فروشی که مدافع حرم امام هادی علیه السلام شد

سال هزار و سیصد و شصت و هفت ، درست در شب شهادت امام هادی علیه السلام پسربچه ای به دنیا آمد که نامش را هادی گذاشتند . محمد هادی ذوالفقاری دلسپرده ی امام هادی علیه السلام بود و تحت الطاف الهی به جایی رسید که سالها بعد در دفاع از حریم امام هادی علیه […]

شیفته ی سیدابراهیم شدم ، طوری که حاضر بودم جانم را فدایش کنم …
خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی (قسمت سوم)

شیفته ی سیدابراهیم شدم ، طوری که حاضر بودم جانم را فدایش کنم …

  خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) آنچه در این مطلب مطالعه میفرمایید قسمت سوم از خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی است . جهت مطالعه قسمت دوم خاطرات خودگفته شهید مرتضی عطایی اینجا کلیک کنید .   دیماه سال 1393 بود که به نیروی مخصوص رفتم . فرمانده این یگان مصطفی صدرزاده معروف […]