بیست و یک روز محاصره ، بدون آب و غذا و مهمات اینجانب محمدرضا دهقان امیری فرزند علی شهادت میدهم اگر آب گرم نباشد رنگ ما ميپرد و تو فكر ميكنی ترسيده ایم هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم عراقی ها قول دادند که مزاحم برگزاری مراسم نشوند شهادت شهید فیروزبخت به روایت حاج فیاض قائد شوخی شوخی با فرمانده گردان هم شوخی ! سرنوشت نامعلوم شهیدی که سالها ردّی از او پیدا نشد
ما گروهی متشکل از حدوداً ده نفر بودیم که چادر بنا می کردیم و دستشویی می ساختیم و هر کاری می کردیم . محوطه گردان تخریب را درست می کردیم تا بچه ها بیایند. در آنجا هنوز تدارکات نیامده بود. غذا کم بود و از جای دیگری می گرفتند. یک روز یک قابلمه غذا آمد […]