یک شب و روز گردان به روایت حاج علی ممقانی
مظفرالدین شاه در مراسم اولين مجلس شورای ملی
این درسی بود که چقدر انسان به مرگ نزدیک است
می خواد منم یکی لنگه خودش باشم
ارزش کار ها به اینه که آدم از جیب خودش مایه بگذاره
عملیات والفجر دو به روایت حاج محمد غلامعلی
شبیه شهید ابراهیم هادی
شهید بسطام خانی بجای من رفت که معبر بزند …
من به شهید عباس بیات خیلی نزدیک بودم . باهم بچه محل بودیم . به نظر من، سطح علمی و عمق معرفتیش با بچه های دیگرفاصله داشت . انگار از خیلی ها یک سر و گردن بالاتر بود و جزء عرفای گردان محسوب می شد . بسیارمنظم بود و در مسائل مربوط به زندگی روزمره […]
عباس بیات هم اسطوره و هم شلوغ بود . یعنی هر دو حالت را داشت. در منطقه ی ماووت در مقر شهید ضیائی که بودیم ، عباس در سنگر ما و مسئول سلمانی ما بود. البته من هم آن زمان مو داشتم . عباس موهای بچه ها را کوتاه می کرد. عباس اوایل با ماشین […]
شهید عباس بیات در مقر گردان ، در موقعیت قلاجه بود . ما هم که از مرخصی برگشتیم به قلاجه رفتیم . من و شهید رضا صمدیان منتظر بودیم تا ماشین غذا برسد و ما را به مقر تخریب ببرد. عباس راننده ماشین تدارکات بود. در آشپرخانه ایستاده بودیم که بالاخره ماشین آمد و ما […]