• امروز : چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳

دفاع مقدس - خاطرات اسراء

جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم
شهید پیام پوررازقی

جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم

پیام پوررازقی در مهران شهید شد . قبل از شهادتش ، زمانی که در موقعیت الوارثین بودیم ، یک شب در زمان خواب که ساعت یازده شب بود ، به تپه ای که کمی بالاتر از چادرمان بود رفتیم و پیام شروع کرد به درد دل کردن . به من گفت : کار دارد تمام […]

خاطرات اسارت در اردوگاه موصل
گفتند با ایران به توافق رسیدند

خاطرات اسارت در اردوگاه موصل

به نام خدا قبل از خاطرات مربوط به اردوگاه موصل ابتدا دو خاطره برای شما می گویم در منطقه که ما بودیم هشت سنگر در عقب وجود داشت و دو سنگر به فاصله 200 متر جلوتر که سنگر ی که ما در آن مستقر بودیم  جلو زیر دیدگاه عراقی ها بود و سنگر از همه […]

مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟
خدا رحمت کند شهید دهقان را

مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟

خدا رحمت کند شهید دهقان و ستوان بیقام که بنده خدا یک دختر هم داشت و بچه شیراز بود. این بنده خدا زمانی که فرمانده آقای حاتمی به مرخصی رفته بود به جای ایشان فرمانده بود. بعد از اینکه شهید شد یک نفر دیگر امد. همیشه به ما می گفت کانال بکنید تا تیر مستقیم […]

هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند
ما را داخل شهر میچرخاندند و هلهله میکردند

هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند

تازه اسیر شده بودیم و هنوز در خاک ایران بودیم . هم گروهی های ما بچه های اهواز بودند و دو کلمه به من یاد داده بودند عطشانه به معنای تشنه ام و یکی جائع به معنای گرسنه ام است و من به آنها گفتم عطشانه که یک نفر امد و اسلحه را روی سر […]

روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
نحوه اسارت سربازان ارتش توسط لشگر بعث عراق

روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران

تاریخ 21/4/67  در ساعت یک ربع مانده به شش صبح خدا رحمت کند آقای ابراهیم تمر تاشی که بچه ترکمن صحرا بود .ایشان پاس بخش بود و من هم مسئول مهمات بودم با هم گشت می زدیم. شب قبل از عملیات ما مادر سنگر بودیم و رفتیم برای بچه ها غذا بگیریم. قبل از اینکه […]