هر روز یک خاطره از شهدا ببینید و بخوانید
- امروز : جمعه, ۱۴ دی , ۱۴۰۳
پیشنهاد ما:
بو و مزه ای که فقط خانواده شهدا حس میکنند …
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت چهارم)
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج منوچهر قائد امینی
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت دهم)
فرمانده لشکر ده هزار نفری به من گفت می‌توانی یک دسته نیرو به من قرض بدهی؟
اگر برای خدا کار میکنید ، گفتن ندارد
عملیات بیت المقدس ، ازادسازی خرمشهر
نحوه شهادت حاج موسی انصاری ، اوس اکبر عزیز زاده و امیر تابش
حاج ابراهیم قاسمی
این ها همان موشک هاییست که تا بانک رافدین عراق رفته
شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده گردان تخریب ) روحیه اش این بود که دوست نداشت بچه ها بیکار باشند. می گفت: بیکاری فساد می آورد. یک دستگاه بلوک زنی از دزفول خریده بود، ماسه و سیمان جور کرده بود و بچه ها را برای ساختن زاغه به کار گرفت. نزدیک عملیات بدر بود که […]
من بچه ای که ناصالح باشد را نمی خواهم
یک شب که برای عملیات بدر به منطقه جفیر رفته بودیم یکی از شهدای گردان به من گفت بیا سوار ماشین شویم. حاج آقا قاسمی بزرگوار هم بودند . ما را می خواست به پادگان دو کوهه ببرد. چون من مقر تخریب را بلد بودم. انسان کم صحبتی بود اما خوش صحبت بود. از قبر […]
مداحان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام
قبل از من شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی در گردان مداحی میکردند اما نه اونطوری که توقع بود من بخونم . بیشتر در حد یک سینه زنی و مراسم نوحه صبحگاهی بود . آنها هم حماسی می خوندند و سینه می زدند نه که مداحی غزل مصیبت و […]
مولودی خوانی شب مبعث به سبک شهید مجید رضایی
در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم. یکی از گردان ها آن جا بود دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتد که عراق از ان جا حرکت می کرد. محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت. بچه های تخریب هم جهت مین گذاری جلوی محور مامور […]
مواجهه ی شهید حاج کاظم رستگار با نفاق
در مقطعی که شهید حاج عبدالله نوریان ، فرمانده گردان تخریب ، در نقاهت گاه بود . در گردان هم اگر خبری بود من به ایشان اطلاع می دادم. و اگر دستوری می داد به بچه ها پیغام می دادیم. حاج کاظم خدابیامرز بچه ها را جمع کرد و گفت : شایعه عجیبی شده است […]
آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد
شهید مصطفی مبینی ، از لحاظ رفتار و کردار خیلی مظلوم بود. مدام به عبادت مشغول بود و معمولاً آخرین نفر سر غذا می رسید .اگر چیزی گیرش می آمد می خورد و اگر نمی آمد چیزی نمی گفت. معمولا جیره ی غذایی به اندازه بود اما چون دیر می رسید بچه ها سربه سرش […]
راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
خاطراتی که با بچه های گردان تخریب در موقعیت چنانه داشتم به قدری متفاوت و خاص است که من در تصورم آنجا را حرم امام حسین (ع) میدیدم . صبح که چراغ های حسینه روشن می شد ، اگر بیرون از چادر میرفتید ، میدیدید که بچه ها در اطراف چادرها از قبر بلند می […]
خبرنگاری که در خط مقدم به شهادت رسید
زمان عملیات والفجر یک شد و مقر گردان تخریب باز هم در منطقه چنانه بود . خدا رحمت کند یک شهید داشتیم به نام شهید علی درویش که با شهید شاه حسینی در والفجر یک شهید شدند. آنجا من هم زخمی شدم ، ترکش به پایم خورد و به عقب آمدم ، بعداً متوجه شدم […]
اگر میخواهید شهید شوید با اخلاص کار کنید
جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم
خاطرات اسارت در اردوگاه موصل
مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟
هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند
روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
بچه های شر و شیطون گردان به روایت حاج علی اکبر جعفری
دوربین های نماز جمعه ، خبر جانبازی من رو به مادرم دادند
شهید زعفری آرپیجی را انداخت وسط آتش
شهداء مصداق ( صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین ) هستند
خداوند خریدار جانها و تلاشها و مجاهدت هاست
و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه باقی نماند
اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‌پرستی ادامه می‌دهد
اگر حقّ با قلب پیوند خورده باشد، شهادت از عسل شیرین تر است
