مادری که با دستان خودش، پسر شهیدش را در خاک گذاشت اینگونه به گردان رفتم و تخریبچی شدم مهمترین اصل پیروزی عملیات والفجر۸ فردی که رویای حمله به ایران را داشت اگر حقّ با قلب پیوند خورده باشد، شهادت از عسل شیرین تر است اكنون متوجه شدهام آمريكاييها ناسپاس و نامرد هستند باید میرفتید جنوب لبنان را میدیدید این ترکش ها نهایتاً ختم به شهادت من می شود
خاطراتی که با بچه های گردان تخریب در موقعیت چنانه داشتم به قدری متفاوت و خاص است که من در تصورم آنجا را حرم امام حسین (ع) میدیدم . صبح که چراغ های حسینه روشن می شد ، اگر بیرون از چادر میرفتید ، میدیدید که بچه ها در اطراف چادرها از قبر بلند می […]
یک هفته بعد از گذراندن دوره ی آموزشی در گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام ، برای خنثی سازی به میدان مین رفتیم . شهید بسطام خانی در نوار بالاتر از من بود. طبق آموزش هایی که داوود پاداشی به من داده بود با دقت و حوصله شروع کردم به معبر زدن . یک […]
شهید اکبر جزی در عملیات فتح المبین از فرماندهان لشگر مقدس امام حسین علیه السلام بود . برای رسیدن به محوری که به تیپ امام حسین واگذار کرده بودند باید حتماً از کوهستان عبور می کردیم و خودمان را به خطوط دشمن می رساندیم و با دشمن درگیر می شدیم . بعد از درگیری باید […]
بسم الله الرحمن الر حیم اینجانب سید جواد اخوت پور از گردان مقدس امیرالمومنین از لشکر 14 امام حسین (ع) هستم . خاطره ای که من می خواهم بگویم در رابطه با سنگرسازان بی سنگر است . عملیات کربلای 5 که ما انجام دادیم بعد از حدود بین 30 تا 40 روز پاتک عملیات کربلای […]
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب اکبر جوانی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که در سال 1363 در تیپ 28 صفر مشغول انجام وظیفه بودیم با شهید بزرگواری به نام شهید عبدالرضا حمیدی در قسمت تخریب تیپ 28 صفر مشغول خدمت بودیم. ماموریت های مختلف می رفتیم. یکی از بهترین دوستان بنده ایشان بود. در منطقه […]
یکی از بچه های گردان تخریب لشگر ده ، شهید اسماعیل خوش سیر بود که چند برادر بودند یکی از آنها ایوب بود . یکی از ویژگی های ممتاز شهید اسماعیل خوش سیر شوخ طبع بودنشان بود . چون همیشه عملیات نبود و چون در فضای دور از خانواده بودند حوصله جوان ها سر می […]
وقتی اولین بار به همراه شهید حاج رسول فیروزبخت وارد منطقه عملیاتی شدیم حاج رسول گفت: من در عملیات نصر۴که در همین منطقه بود باید شهید میشدم که نشد ولی مجروح شدم. اینجا قتلگاه منه و این بار شهید میشم . حاج رسول این مطلب روخیلی بلند و واضح توی مینی بوس موقع ورودمون گفت و همه شنیدند...