• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳

دفاع مقدس

عملیات والفجر مقدماتی به روایت حاج احمد حسین خانی
ای از سفر برگشتگان ، کو شهیدان ما ! کو عزیزان ما!

عملیات والفجر مقدماتی به روایت حاج احمد حسین خانی

عملیاتی که بعد از عملیات بیت المقدس در آن شرکت کردم عملیات والفجر مقدماتی بود . خیلی عملیات بدی بود. من در عملیات والفجر مقدماتی تیپ محمد رسول اله (ص)  گردان شهادت بودم. فرمانده تیپ ما این طور که یادم است حاج همت بود و فرمانده گردان ما یعنی گردان عمار ، حاجی بابایی بود […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مسعود میسوری
نحوه آشنایی و ورود به گردان تخریب

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مسعود میسوری

امروز بیست و چهارم مرداد سال هزارو چهارصد و یک است و ما باید خاطرات سال 64 را بگوییم که خیلی زمان گذشته است. قبل از اینکه به گردان تخریب بروم با حاج قاسم اصغری دوست بودم . در شهر قدس فعلی ( قلعه حسن خان ) با ایشان بچه محل بودم. 23 تیر ماه […]

عملیات بیت المقدس به روایت حاج احمد حسین خانی
من فکر می کنم خواب دیدیم

عملیات بیت المقدس به روایت حاج احمد حسین خانی

ما را در عملیات بیت المقدس فرستاده بودند تیپ نجف اشرف ،گردان شهید رجایی . عملیات بیت المقدس پنج مرحله داشت . به ما گفتند اسم رمز ،ژیان،ژاله و ژاندارمری است . طرف ایست که می داد ما می گفتیم ژاله یا ژاندارمری و یا ژیان . چون عرب ها ژ ندارند از این لفظ […]

حاج عبدالله تاکید داشت که برای شهدای گردان جلسه بگیریم
بلبلان آستان گردان تخریب

حاج عبدالله تاکید داشت که برای شهدای گردان جلسه بگیریم

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) خیلی تاکید داشت که برای بچه هایی که در گردان شهید می شوند یک مجلسی داشته باشیم . در این مجالس همیشه زیارت عاشورا یا دعای توسل و دعای کمیل شب جمعه و این سه مورد همیشه رعایت می شد . صبح ها حتماً زیارت عاشورا را می […]

هر کاری می خواهید بکنید اما نمازتان را اول وقت بخوانید
خاطره ای از شهید مهدی ضیائی

هر کاری می خواهید بکنید اما نمازتان را اول وقت بخوانید

قبل از عملیات کربلای ۴ ماموریت ما مشخص شده بود و بر مبنای ماموریتمان ما باید تمرین می کردیم . بیشتر کار انفجاری داشتیم . خاکریز می زدیم و درخت می زدیم و از این دست کارها انجام می دادیم . درخت را باید در مسیری می زدیم که روی آب راه ها بیوفتد تا […]

معبر گردان تخریب در عملیات کربلای پنج به روایت حاج ناصر اسماعیل یزدی
شهادت شهید پیکاری و اسماعیلی پور

معبر گردان تخریب در عملیات کربلای پنج به روایت حاج ناصر اسماعیل یزدی

در کربلای ۵ ما دو تیم بودیم . تیم اول قرار بود قبل از اینکه ما وارد به گردانی که به آن مامور شده بودیم ، برود و معبر بزند و بعد از آن که ما وارد شدیم با استفاده از معبر تیم اول برویم به سمت عراق . قرار شده بود اگر تیم اول موفق […]

آرایشگاه شهید عباس بیات
حرفه ای شد و با قیچی و شانه کوتاه می کر

آرایشگاه شهید عباس بیات

عباس بیات هم اسطوره و هم شلوغ بود . یعنی هر دو حالت را داشت. در منطقه ی ماووت در مقر شهید ضیائی که بودیم ، عباس در سنگر ما و مسئول سلمانی ما بود. البته من هم آن زمان مو داشتم . عباس موهای بچه ها را کوتاه می کرد. عباس اوایل با ماشین […]

مهدی خواب دیده بود که راه هفتاد ساله را یک شبه طی کرده است
خوابی که شهید مهدی ضیائی برای من تعریف کرد

مهدی خواب دیده بود که راه هفتاد ساله را یک شبه طی کرده است

شهید همایون (مهدی) ضیائی قبل از کربلای یک به گردان آمد . شهید ضیائی یک بار خوابی که دیده بود را برای من تعریف میکرد و می گفت : حدود 15 الی 16 ساله بودم ، یک سال قبل از اینکه به جبهه بیایم ، مادرم خیاط بود و خیاطی می کرد و عکس و […]

اولین دیدار و آشنایی با شهید حاج عبدالله نوریان
فصل بهار بود ، زمین سبز بود و آلاله های قرمز و لاله های وحشی ...

اولین دیدار و آشنایی با شهید حاج عبدالله نوریان

شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان تخریب بود و معاونش شهید حاج آقا سید محمد زینال حسینی بود. وقتی من در فروردین سال شصت و سه وارد گردان شدم حاج عبدالله در گردان نبود و ما سوال می کردیم برادر عبدالله کیه و کجاست ؟ می گفتند که در عملیات مجروح شده یا اینکه از […]

حفظ فضای معنوی در گردان ، مهم ترین دغدغه ی شهید زینال حسینی
روحیات شهید سید محمد زینال حسینی

حفظ فضای معنوی در گردان ، مهم ترین دغدغه ی شهید زینال حسینی

قبل از جنگ ، من خیلی از نزدیک با سید محمد زینال حسینی ارتباط نداشتم بیشتر جدیت و سکوت و فعالیتی که داشت را از ایشان سراغ داشتم . همین ها را بعدا از ایشان دیدم البته بعلاوه ویژگی های دیگری . مثلا سید محمد خیلی اهل گریه بود ، من در محل برخورد نکرده […]

اولین دیدار و آشنایی من با شهید توحید ملازمی
زمانی که به تخریب رفتم

اولین دیدار و آشنایی من با شهید توحید ملازمی

آشنایی من با  شهید توحید ملازمی بر می گردد به فروردین سال 65 در زمین صبحگاه . من زمانی که به تخریب رفتم ، ظاهراً از نظر شکل و قیافه شبیه یکی از بچه های تخریب به نام حبیب فرخی که بچه قلعه حسن خان بود بودم. حبیب فرخی و شهید توحید ملازمی با همدیگر […]

عملیات کربلای پنج به روایت حاج مسعود تاج آبادی
محسن حدادی شهید شد و من مجروح شدم

عملیات کربلای پنج به روایت حاج مسعود تاج آبادی

ما برای شرکت در عملیات کربلای پنج به گردان حضرت علی اکبر مامور شده بودیم . مسئول تیم ما برادر محسن اسدی بود . من بودم و سه تا از بچه های دیگر هم بودند . محسن اسدی به من گفت که شما کنار دست من باشید و منم گفتم باشه . ما منتظر بودیم […]

عملیات بیت المقدس چهار به روایت حاج سید حمید موسوی
از غار در ارتفاع قمیش تا پل معلق شهید کلهر

عملیات بیت المقدس چهار به روایت حاج سید حمید موسوی

در عملیات بیت المقدس چهار همراه به تعدادی از تخریبچی ها به ارتفاعات قمیش اعزام شدیم . ما نمی دانستیم که کجا می رویم . آن ارتفاع قَمیش هم یک ارتفاع عظیم بود. بعد از پیمایش این ارتفاعات ما را نزدیک پل آوردند . ما در یک غاری رفتیم . بی سرو صدا آنجا ماندیم […]

عملیات کربلای یک به روایت حاج اصغر معصومی
ما مامور شدیم به طرح برنامه و اطلاعات عملیات

عملیات کربلای یک به روایت حاج اصغر معصومی

من قبل از عملیات کربلای یک به منطقه آمدم و به گردان رفتم . چند روزی گذشت و گفتند بچه ها سوار شوید تا به عملیات برویم . ما در حالی که نمی دانستیم کجا می رویم سوار شدیم ، وقتی سوار مینی بوس شدیم من تب کردم و حالم بد شد و در ماشین […]

آخرین باری که به مرخصی آمدم
تا اینکه فرای آن روز مجروح شدیم

آخرین باری که به مرخصی آمدم

آخرین باری که به مرخصی آمدم به مادرم گفتم من می روم و دیگر برای مرخصی نمی آیم. حس کرده بودم که آخر جنگ است چون طولانی شده بود و زمان گذشته بود و ما شهید نشده بودیم . می خواستم با خدا لج بازی کنم. گفتم : می روم و دیگر به مرخصی نمی […]

جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم
شهید پیام پوررازقی

جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم

پیام پوررازقی در مهران شهید شد . قبل از شهادتش ، زمانی که در موقعیت الوارثین بودیم ، یک شب در زمان خواب که ساعت یازده شب بود ، به تپه ای که کمی بالاتر از چادرمان بود رفتیم و پیام شروع کرد به درد دل کردن . به من گفت : کار دارد تمام […]

تبانی شهید علی پیکاری ، شهید سید محمد زینال حسینی و علی شکاری
همه چیز زیر سر سید محمد بود

تبانی شهید علی پیکاری ، شهید سید محمد زینال حسینی و علی شکاری

سال شصت و پنج بود که ما به موقعیت قلاجه در منطقه مهران اعزام شده بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان) به من قول داده بود که اجازه دهد ما هم در عملیات بعدی شرکت کنیم اما نمی خواست به قولش عمل کند. به سید محمد گفتم : عملیات نزدیک است . […]

وای بر آنان كه قدر خودشان را نمی‌دانند و به اخلاق حسنه آراسته نمی‌شوند
وصیت نامه شهید حاج عبدالله نوریان

وای بر آنان كه قدر خودشان را نمی‌دانند و به اخلاق حسنه آراسته نمی‌شوند

بسم الله الرحمن الرحیم پس از حمد و ستایش خداوند تبارك و تعالی و درود بیكران بر خاتم‌الانبیاء (ص) و سلام بر امامان معصوم (ع) و سلام بر امام مهدی (عج) منجی عالم بشریت و برپاكننده‌ قسط و عدل و بر نایب برحقش امام خمینی كه خداوند سایه‌ پر بركتش را بر سر همه‌ ملل […]

تمرین خوابیدن روی سیم خاردار در دوره آموزشی
بدن ها زخمی و لباس ها پاره شد

تمرین خوابیدن روی سیم خاردار در دوره آموزشی

اولین باری که می خواستیم در دوره ی آموزشی معبر بزنیم خاطرم هست که با یک پایه کرومی و طناب  آموزش معبر زدن می دادند . آموزش معبر که تمام می شد ، سیم خاردار می گذاشتند و می گفتند شما باید با قیچی قطع کنید اما اگر فرصت قطع کردن نداشتید باید روی سیم […]

خداوند خیلی به ایشان کمک می کرد
یک موتور قدیمی داشتیم

خداوند خیلی به ایشان کمک می کرد

یک موتور قدیمی داشتم که پسرم (شهید مهدی ضیائی) آن را برمی داشت و دنبال کارهایش می رفت. موتور گاهی اوقات خراب می شد . همان موقع که موتور خراب شد ، خدا من را می رساند و موتور را درست می کردم و می دادم به ایشان و کارش را انجام می داد. میخواهم […]

دیدید که دست و پایم از هم جدا نشده بود
پس از دو روز که از خاکسپاری میگذشت

دیدید که دست و پایم از هم جدا نشده بود

دخترم خیلی برادرش (شهید مهدی ضیائی) رادوست داشت و شدیداً بیتابی می کرد و ما هم خیلی ناراحت بودیم. دخترم بعد از شهادت پسرم (شهید مهدی ضیائی) پس از دو روز که از خاکسپاری میگذشت ، خواب خواب برادرش را میبینید که به ایشان می گوید: من را دیدید ؟ مادرم من را دید؟ دیدید […]

انگار یک فرشته ای است که بر روی زمین نازل شده
شهید حاج عبدالله نوریان

انگار یک فرشته ای است که بر روی زمین نازل شده

مدت کوتاهی در سومار بودیم و از آنجا آمدیم به موقعیت چنانه . به هر حال آموزش های اولیه را به ما دادند . کارهای که آن جا انجام دادیم پاک سازی میادینی بود که از نیروهای عراقی به جا مانده بود. گردان که منتقل شد به منطقه چنانه ، حاج عبدالله من را برد […]

روزی که آقا سید می خواست به مکه برود
ما خیلی بیشتر از سید محمد نگران بودیم

روزی که آقا سید می خواست به مکه برود

ما با شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) زیاد برخورد داشتیم . با شهبد سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) همه جوره می شد رفتار کرد چون خودش شیطنت داشت و شلوغ بود اما حاج عبدالله اینطور نبود. بچه های معنوی و اسطوره های گردان سمت حاج عبدالله بودند. شلوغ ها سمت آقا سید محمد […]

آخرین نامه ای که برای شهید صبرعلی کلانتر به جبهه آمد
من خیلی برای این عملیات زحمت کشیدم

آخرین نامه ای که برای شهید صبرعلی کلانتر به جبهه آمد

مقداری نامه از تهران برای بچه ها به گردان آماده بود . تدارکات نامه ها را به بچه ها داد . نیم ساعت گذشت ، شهید صبرعلی کلانتر آمد پیش من و به من گفت: عمو ناصر یک چیزی بگویم ؟ یک نامه برای من از طرف خانواده ام آماده . ظاهرا کسی را برای […]

دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش
شوخی به سبک شهید صبرعلی کلانتر

دست و پایش را گرفتیم و در آب انداختیمش

شهید صبر علی کلانتر بچه خزانه و جنوب شهر بود. بچه های جنوب شهر خیلی شلوغ و شر بود . قبل از والفجر چهار ، قرار بود که ما تمرین غواصی کنیم . در سد دز رفتیم و کار غواصی می کردیم. پاییز بود و هوا سرد بود . بارندگی هم شده بود و آب […]

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!