آيا مىخواهيد چيزى به شما بياموزم كه از خدمتکار بهتر باشد؟ شهیدی که به همه فهماند مجاهدین خلق منافقند من بچه ای که ناصالح باشد را نمی خواهم راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مسعود میسوری ماموریت ناتمام با شهید هادی مهین بابایی شوخی به سبک شهید امیرمسعود تابش ملاتی که شهید پیام پوررازقی درست میکرد از شهادت شهید پیام شریفی تا مخابره خبر شهادت من
ما را سوار قایق کردند و ما به آن طرف آب رفتیم تا انفجارها را آن طرف جزیره بزنیم . ما حمال مواد بودیم . علی رضا رفاهی فرد را یادم است که آن موقع بود 6 الی 7 نفر بودیم که حمل مواد می کردیم. وقتی رسیدیم یک کلبه مانند بود که گفتند شما […]
حاج عبداله به نماز شب خیلی اهمیت می داد . من هم خیلی آدم پرخوابی بودم و همچنان هستم. اخیراً امیکرون گرفتم و 90 ساعت خوابیدم که حدود 5 روز شد. یک ساعت بیدار می شدم و نماز و غذا می خوردم اما دوباره می خوابیدم. زن و بچه ام هم نبودند و به شهرشان […]
در عملیات والفجر هشت از سه محور عملیات شد که فاو و ام الرصاص را همزمان شروع کردند . قرار بود هر کدام که موفق شد ، همان را بعنوان عملیات اصلی ادامه دهیم . عراق تصورش این بود که عملیات اصلی در ام الرصاص است و ام الرصاص واقعاً مهم بود . ما در […]
بعد از عملیات عاشورای سه ، سپاه یک سری آموزش های گسترده ای گذاشت . به یک سری مین دریایی یاد دادند . یک عده ای چتر بازی و پریدن از هواپیما را یاد گرفتند. یک تعدادی را آموزش آبی ، خاکی و غواصی یاد دادند. بچه ها با لباس های غواصی آشنا می شدند […]
شهید سید محمد زینال حسینی -فرمانده گردان- میگفت که یه موقعی یه کسی اومد تو آوردن که روانشناس بود . با اشاره به شهید پیام پوررازقی میگفت این بچه رو نذارید این همه نماز بخونه . این افسرده میشهها ! این به لحاظ روحی روانی قاطی میکنه ! چرا این همه نماز میخونه ؟؟ من […]
من و شهید حاج قاسم اصغری ، قبل از اینکه من بیام گردان تخریب رفیق و بچه محل بودیم . ایشون رو از سال شصت و دو ، پیش از عملیات خیبر بود که دیده بودم و میشناختم . بعد هم توی شهر باهاش آشنا شده بودم و رفیق بودیم و توی شهر قدس یا […]
ما یک شهید اسماعیل پور داشتیم که ایشان همیشه سر نماز خیلی شدید گریه می کرد و اشک می ریخت . بعد از نماز سجده میکرد و اشک می ریخت. قبل از عملیات عاشورای سه بود . بعد از عملیات عاشورای سه که ایشان را دیدم خیلی خاکی شده بود . صورت و محاسنش خاک […]
مهدی کریمی را من می دیدم که بچه ی خوش لباس و شیک پوش و تمیز و مرتب و خیلی خوش استیل بود . فرم اندامش خوب بود ورزشکاری و کماندویی بود. خنده رو و خوش رو بود. لبخندهای زیبای ایشان من را جذب می کرد. چهره اش جذاب بود و در عاشورای 3 به […]
بچه های جنگ اوایل انقلاب بچه مکتبی می گفتند. خیلی چیزی بلد نبودند. شور حماسی انقلابی داشتند که شاه باید برود و مرگ بر شاه می گفتند. یک مقداری که گذشت بچه مکتبی ها تبدیل شدندبه بچه های متشرع که نماز بخوانند و درست وضو بگیرند و احکامشان را درست انجام دهند. بعضی از بچه […]