من داد میزنم ، تو هم هروقت ترست ریخت داد بزن نحوه شهادت هفت تن آل صفا به روایت حاج ابراهیم قاسمی اینچنین محمد حنفيه از ادعای امامت دست شست و پيرو امام سجاد شد پیام پوررازقی چهار شبانه روز پرستارم شد نامه امام به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا انتقال فرماندهی از حاج عبدالله به آقا سید محمد و حاج مجید و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه باقی نماند ما فکر میکردیم تو از بچه های منافق هستی
شهید سلطانعلی معصومی پسر کوچک خانواده ی گران قدر معصومی بود که با پنج شش تا از برادرهای دیگرش و پدرشان، همگی در گردان بودند . او یکی از بچه های شاداب ، پر جنب و جوش و رزمی گردان بود . منظور از رزمی ، ورزش های رزمی نیست ، منظور نیروی آماده و […]
من به شهید عباس بیات خیلی نزدیک بودم . باهم بچه محل بودیم . به نظر من، سطح علمی و عمق معرفتیش با بچه های دیگرفاصله داشت . انگار از خیلی ها یک سر و گردن بالاتر بود و جزء عرفای گردان محسوب می شد . بسیارمنظم بود و در مسائل مربوط به زندگی روزمره […]
من فکر میکنم ویژگی های منحصر بفردی که شهید حاج عبدالله نوریان داشت ، بیشتر لطف الهی به ایشان بود به خاطر اخلاصی که داشت . به نظرم نمی شود بعضی از آن ها را به پای علم یا تجربه او گذاشت چون آن زمان ،شرایط و سن و سال ایشان با خیلی های دیگر […]
گردان تخریب ، به طورمعمول و براساس سهمیه ای که داشت یک سری وسایل تدارکاتی می گرفت و بین رزمنده ها توزیع می کرد . گاهی پیش می آمد که چند تا از این ها اضافه بیاید ولی بخاطر اینکه به تعداد نبود و نمی توانستند دوباره به همه بدهند ؛ آن ها را کنار […]
شهید سید امین صدرنژاد یکی از پاسدارهایی بود که در جبهه لباس پاسداری می پوشید . جالب است بدانید کمتر کسی در گردان بود این مسئله را رعایت می کرد و لباس پاسداری بپوشد . پاسدار ها تواضعی داشتند که کمتر لباس پاسداری می پوشیدند . ایشان جزو کسانی بودند که لباس پاسداری می پوشید […]
یک روز قرار شد که من و شهید سید محمد زینال حسینی و یک نفر دیگر که یادم نیست ، از مقر الوارثین برویم به پادگان دو کوهه . آنجا حاج سید محمد برود ستاد و چند دقیقه کاری انجام بدهد . من هم به دفتر سر بزنم و کار را انجام بدهیم و برگردیم […]
من برای مدتی مسئول اردوگاه بودم و بعضی از بچه ها برای دوره آموزشی به خارج از اردوگاه تخریب رفته بودند . در همین ایام ، یک تعدادی نیرو آمدند خدمت حاج عبدالله نوریان و همه شان هم پاسدار بودند . یا حداقل اکثرشان پاسدار بودند ولی من نمیدانستم که پاسدارند . یک نفر را […]
شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) حدود بیست یا بیست و یک سال داشت . از نظر سنی خیلی بزرگ نبودند اما نظر ابعاد تفکر ، بسیار دور اندیش و صاحب فکر داشت . اگر بخواهید از نظر جایگاه حساب کنید ، واحد تخریب ، یک واحد از مجموعه ی تیپ هست . اما […]
شهید علی اکبر طحانی بعد از شهادت برادرش علیرضا به گردان تخریب آمد . فکر می کنم خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی یا کیهان بود . یک دوربین داشت و دست به قلم خوبی هم بود . یک دفترچه خاطرات هم داشت که تمام خاطراتش را روزانه در آن می نوشت . علی اکبر از نظر […]
شهید اسماعیل خوش سیر جثه ی بزرگی داشت ولی تازه در صورتش مو درآورده بود . جزو کسانی بود که به شدت عجله داشت روی خودش کار کند و خودش را به مرحله ی شهادت برساند . به شدت اعتقاد داشت که شهادت کسب کردنی است و اینطور نیست که شما بلند بشوید ، بروید […]
اولین دیدار من با شهید حاج عبدالله نوریان ، بعد از عملیات خیبر بود که من تازه اعزام گرفته بودم و به جبهه اومدم . اعزام های قبل از آن اعزامی که به گردان تخریب لشگرسیدالشهداء علیه السام اومدم ، اعزام به لشگر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) بود . قبل از عملیات […]
در یکی از اعزام ها تعداد زیادی نیروهای بچه سال به گردان آمده بودند . تعداد زیادی از بچه هایی که آمده بودند سن و جثه هایشان کوچک بود . بچه های دبیرستانی و کوچک بودند ، نسبت به بچه های قدیمی که ته ریشی داشتند و سنشون کمی بالاتر بود . این ها در […]
شهید اصغر رحیمی یک پسر نوجوان با جثه ی بسیار کوچک بود که مو هم در صورتش اصلا نبود . شهید پیام پوررازقی که از قدیمی های گردان تخریب بود ، با اینطور بچه ها که در گردان تازه وارد بودند خیلی صمیمیت پیدا می کرد . شاید یک ایجاد صمیمیت یک مأموریتی بود که […]