رحلت امام (ره) ، تلخترین خاطرات اسرا
یک پاکت پر از پول نقد برای هادی
روزی که با شهید علیرضا پیکاری قهر کردم
حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم)
اكنون متوجه شدهام آمريكاييها ناسپاس و نامرد هستند
میدان مینی که شهید هادی مهین بابایی پیدا کرد
حاج ناصر اسماعیل یزدی
سال 58 بود وقتی وارد سنندج شدیم ، درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ،تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم . بهار 58 تازه انقلاب پیروز شده بود.عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی […]