بیست روز بعد از شهادت همایون ، نامه ی قبولی در دانشگاهش آمد
تو تضمین می کنی من در این ده کیلومتر زنده باشم ؟
روایتی از ملاقات شهید نواب صفوی و امام خمینی
گاهی غذای شهید مصطفی مبینی را میخوردیم
با دست خالی سیم خاردار ها را جمع میکرد و انگار درد را نمیفهمید
مانوری که معروف شد به عسر بعد از یسر
روزی که حاج قاسم تانک رو منفجر کرد
احساس میکنم عمرم اینطوری تلف میشه
در پنجوین ، جاده ای بود که در دید عراق بود. یک ماشین تانکر آب از شمال به جنوب می آمد و ما هم از جنوب به شمال می رفتیم. همان موقع یک خمپاره وسط جاده زدند. سمت چپ جاده دره بود و سمت راست جاده کوه بود. یک ترکش به سر راننده تانکر خورد […]
شهید حاج عبدالله نوریان در یک بعدازظهر ، بچه ها را به خط کرد و یک لیستی را از جیبش بیرون آورد. ما فهمیدیم که خبری است . حاج عبدالله میخواست ما را به منطقه پنجوین بفرستد برای پاکسازی میدان مین و مین گذاری در منطقه . اسم یک تعدادی را خواند که اسم من […]