مانور عملیات ام الرصاص به روایت حاج علی اکبر جعفری
حاج عبدالله نمی گذاشت بچه ها بیکار باشند
چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری
تو تضمین می کنی من در این ده کیلومتر زنده باشم ؟
نحوه برخورد حاج عبدالله ، وقتی از دستور سرپیچی کردم
در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه
اعلام زمان نماز شب به شیوه ی شهید صاحب علی نباتی
کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند
در عملیات والفجر یک ، ما مأمور شدیم به واحد مهندسی رزمی برویم . عراق به قدری آتش میریخت که امکان انجام ماموریت وجود نداشت . یک لودر بزرگ آنجا بود که بیلش را بلند کرد و ما رفتیم زیر بیلش تا از گزند ترکش مصون بمانیم . صبح شده بود و ماموریت ما انجام […]
تنها تصویری که از شهید حافظ خدایاری در ذهن دارم مربوط به زمانیست که تازه رفته بودیم به منطقه چنانه و آنجا مستقر شده بودیم . یک شلوارهایی به ما داده بودند که معروف بود به شلوارهای استتار جنگلی . بعدا جزء لباس های خاکی شد . معمولا به کسانی که تازه اعزام می شدند […]
خاصیت کوه های سنندج این بود که زمستوناش سرما و برف وحشت ناکی داشت . عملیات های ماهم طوری بود که وقتی میخواستیم بریم دم غروب حرکت میکردیم و سر شب میرسیدیم چون از روستا میرفتیم… شهید عبدالحمید شاه حسینی جزو معدود نیروهای آزاد لشکر بود و هرجا که نیرو نیاز داشتن میرفت و به […]