جایی بمونی خودت باشی و آقا ، مولا هم بیاد سرت رو به دامن بگیره
مواجهه ی شهید حاج کاظم رستگار با نفاق
مصطفی با بخیههای کشیده نشده و در حال خونریزی میجنگید
بچه گربه های آقا مصطفی صدرزاده
نمایشنامه کوتاه خاطره (برادر داوود ! یک یا حسین دیگه بگی رسیدیم)
اعتمادی که فرماندهان لشگر به حاج عبدالله نوریان داشتند
وقتی نواب صفوی به داد یک زن انقلابی رسید
از تهمت خیانت به اسلام تا شهادت در راه اسلام
بعد از این که دوران نقاهت شیمیایی را در بیمارستان لقمان قزوین گذراندم و به منطقه برگشتم ، دوستان در غرب بودند و در شهر ماووت عملیات شده بود . لشکر آن جا کار می کرد. وقتی من رسیدم دوستان می خواستند به جنوب بروند . عملیاتی که عراق انجام داده بود باعث شد عراق […]
سال شصت و هفت ، روزهایی بود که عراق دفاع متحرک می کرد و به جلو می آمد ، ما داشتیم انبار زاغه را خالی می کردیم . شهید امیر یشلاقی هم بود . شهید حاج ناصر اربابیان (معاون گردان) گفت ما با موتور به جلو می رویم که از نیروهای عراقی خبر بگیریم . […]