مسئول حمام ، شهید سلطانعلی معصومی بدانید که هیچ چیز جز او نیست ، امر امام را اطاعت کنید و دنبال کسی جزامام نروید حکایت انگشت و انگشتری که به دست داعشی ها افتاد عباس یک ماشین چپی گردنِ گردان گذاشت چرا من را دم در نگهداشتی ؟ گفت می خواهم دوره ی آموزشی ببینم و به جبهه بروم اگر کسی بدون اجازه ما ، وارد ایران شود او را با تیر میزنیم اگر حقّ با قلب پیوند خورده باشد، شهادت از عسل شیرین تر است
مرحوم شهید حاج امیر یحیوی تبار یشلاقی برای من خاطره ای تعریف می کرد که این خاطره را من به نقل از ایشان برای شما تعریف میکنم ؛ ما یک دژبانی در کرخه داشتیم . رودخانه ی کرخه یک پلی داشت شبیه پل های عابر پیاده . کنارش را میله بندی کرده بودند که مثل […]